#باید_بدانیم
✔️مطلبی که کمتر شنیدهاید!
〰〰▪️▪️〰〰〰〰
✅ اتمام حجت رسول خدا صلی الله علیه و آله با ابوبکر پس از غصب خلافت و #شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
⌛️ زمان : بیش از سه ماه پس از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله
🕌 مکان : در مسیر محلهء بنی نجّار ، باغ های اطراف مدینه
_____________
مدتی است که از #شهادت بانوی دو سرا ، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میگذرد ؛
در پی این ماجرا ، امیرمؤمنان علیهالسلام بیش از پیش از سقیفه گران فاصله میگیرند و به خصوص با شخص خلیفه و اطرافیان نزدیک او به سردی برخورد مینمایند .
از سوی دیگر، ابوبکر که میخواهد خلافت و نقش رهبری خویش را در بین اطرافیانش حفظ کند ، در تلاش است باب آشتی با امیرالمؤمنین علیه السلام را باز نماید ؛
به همین جهت ، در زمان مناسب هنگامی که امیرالمؤمنین علیه السلام در باغ های اطراف مدینه هستند ، ابوبکر خود را به آن حضرت می رساند و با ایشان دست می دهد و چنین سخن آغاز میکند :
❌ ای ابالحسن ! به خدا سوگند من به اراده خودم ، خلافت را به دست نگرفتم ؛ این مسلمانان بودند که بر این مطلب اصرار و اجتماع داشتند ؛ من نیز نتوانستم با آنان مخالفت کنم ؛ چرا که پیامبر فرموده اند : امت من بر گمراهی اجتماع نکنند❗️
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند :
▪️ ای ابوبکر ، امت پیامبر کسانی هستند که پس از وفات پیامبر خدا از او اطاعت نمایند ، به آنچه با پیامبر عهد کردهاند وفا کنند و آن را تغییر ندهند ؛
ابوبکر می گوید :
❌به خدا قسم ، هم اکنون اگر کسی که او را صادق و راستگو میدانم ، شهادت دهد که تو نسبت به امر خلافت لایق تری ، آن را به تو تسلیم میکنم.
امیرمؤمنان علیهالسلام فرمودند :
▪️ ای ابوبکر ! آیا کسی را صادق تر از رسول خدا می شناسی ؟!
مگر پیامبر در روز #غدیر و پس از بازگشت از حجة الوداع ، شما را به بیعت با من فرا نخواند ؟!
شما بودید که گفتید : ای رسول خدا ، شنیدیم و اطاعت کردیم ، رسول خدا فرمود : خدا و رسول او ، بر مدعای شما شاهدند ؛ شما هم گفتید : خدا و رسول را بر این سخن شاهد می گیریم ؛ آن گاه عُمَر بر شانهء من زد و گفت :
گوارایت باد ای فرزند ابوطالب ، اکنون مولای من و مولای هر مسلمان شده ای.
ابوبکر گفت :
❌ به درستی چیزی را به یاد من آوردی که اگر رسول خدا آن را #متذکر میشد ، از او میشنیدم و اطاعت میکردم.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند :
▪️ اگر اینک رسول خدا را ببینی و آن حضرت به تو بگویند که به تحقیق در حق من ستم نموده ای ، آیا از امر خلافت چشم پوشی می کنی و آن را به من واگذار میگذاری؟
ابوبکر متعجبانه می پرسد :
❌ آیا رسول خدا را پس از مرگش زنده ببینم و از او این جملهها را بشنوم؟!
امیرمؤمنان علیهالسلام فرمودند :
▪️ آری ؛
...اینک ، ...امیرالمومنین علیه السلام به سوی مسجد قبا حرکت میکنند و ابوبکر ناخواسته و آشفته در پی آن حضرت ، راه میپیماید؛
با گذر از محلهء بنی نجّار و ورود به مسجد قبا ، خلیفه ، ناگهان رسول خدا صلی الله علیه و آله را در محل #نماز میبیند و سخت خود را میبازد؛
رسول خدا صلی الله علیه و آله غضبناک ابوبکر را مخاطب قرار داده و میفرمایند :
👈👈ای گمراهِ مفتون ، سرت را بلند کن...آیا تو نبودی که با علی #بیعت کردی و خدا و رسول را بر این مطلب شاهد گرفتی ؟
ابوبکر پریشان و به هم ریخته میگوید :
❌ آیا می توانم توبه کنم ؟ اگر این امر را به امیرمؤمنان تسلیم کنم ، آیا خداوند مرا عفو خواهد کرد ؟
_______________
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند :
▪️ آری ای ابوبکر ، من بر این مطلب ضامن تو هستم .
آن گاه رسول خدا از دیدگان غایب میشوند و ابوبکر متحیر بر جای میماند؛
👈👈 خلیفه در حالی که رنگ بر رخسار ندارد ، به دنبال امیرمؤمنان علیهالسلام از مسجد قبا خارج می شود تا به مسجد النبی وارد شده و بر سر منبر ، امر خلافت را به امیرمؤمنان علیهالسلام واگذار کند؛
حالِ ابوبکر به حدی دگرگون است که رهگذران با تعجب به چهرهء او مینگرند؛
اینک امیرمؤمنان علیهالسلام در مسجد النبی کنار منبر نشسته اند تا خلیفهء اول بالای منبر رود و تصمیم خویش را برای بازگرداندن خلافت به اطلاع عموم برساند ؛
ابوبکر به بهانهء تجدید وضو به بیرون از مسجد میرود و ماجرا را برای عمر بن خطاب شرح می دهد!
❗️لحظاتی چند نمی گذرد که عمر فرزند خطاب برای امیر مؤمنان پیام میآورد :
خلیفه از تصمیم خویش برای "بازگرداندن خلافت" منصرف شده است.
...تبسم امیرمؤمنان علیهالسلام تلخ ترین پایان برای این حکایت است.
〰〰▪️▪️〰〰〰〰
📚 بحارالانوار ۳۶/۲۹
🌼@bshmk33