💢↶ شرح دعای روز #سیـزدهـم
✍آیت اللہ مجتهدی تهرانی ره
【اَللَّهُمَّ طَهِّرْنِی فِیهِ مِنَ الدَّنَسِ وَالْأَقْذَارِ】
در این دعا از خدا میخواهیم
ما را از کثافات پاک کند
منظور از کثافات چرک گناہ و معصیت است
↫◄ انسان اگر اهل معصیت باشد
بوی بدی به خود میگیرد
و اگر مؤمن باشد خوشبو خواهد بود
↩️ اویس قرنی هنگامی که به ملاقات
پیامبر آمدہ بود فضای خانه رسولاللہ ﷺ
را معطر کردہ بود و فردای آن روز که
پیامبر به خانه خویش باز گشت فرمود:
«إِنِّی لَأَجِدُ نَفَسَ الرَّحْمَنِ مِنْ جَانِبِ الْیمَن»
یعنی پیامبر رایحه خوش اویس را
استشمام کردہ بود
در حال حاضر زمانه به گونهای است
که طهارت واقعی نداریم
و همه چیز شبههناک است
در طول سال انواع غذاهای حرام
و شبههناک را خوردهایم
و ماہ رمضان فرصتی برای
شستشوی باطنی است
تناول غذاهای حلال در استجابت دعا
تأثیرگذار است
↫◄ گناہ آدمی را کثیف میکند
و دل را زنگار میگیرد
برای اینکه زنگار قلب را از بین ببریم
باید سحرها قرآن بخوانیم
⤵️ در روایت آمدہ است که قلب انسان
زنگ میزند همان طوری که آهن زنگ میزند
پس قلبتان را با استغفار
و قرائت قرآن جلا بدهید
همچنین کمک کردن و دستگیری از یتیمان
هم زنگار دل را از بین میبرد
【وَ صَبِّرْنِی فِیهِ عَلَی کائِنَـاتِ الْأَقْـدَارِ】
از خدا میخواهیم که ما را در برابر
قضا و قدر خویش راضی کند
بنابراین از خدا درخواست میکنیم که
خدایا مرا بر تقدیر خودت صابر قرار بدہ
↫◄ مراد از «کائِنَـاتِ الْأَقْـدَارِ»
قضا و قدر حتمی الهی است
هر کس در لوح محفوظ قضا و قدری دارد
که نمیداند صلاح او در آن امر است
«دل بیغم در این عالم نباشد
اگر باشد بنیآدم نباشد»
در این دنیا هر شخصی به میزان خود
دارای غم و مشکل است
【وَ وَفِّقْنِـی فِیـهِ لِلتُّقَـی】
در این بخش از دعا از خدا میخواهیم
که ما را مؤفق به تقوی کند
تقوا به معنی این هست که اگر کسی از
اعمالمان باخبر شود طوری زندگی
کردہ باشیم که ناراحت نشویم
ماہ مبارک رمضان
فرصتی برای تمرین تقوا است
【وَ صُحْبَـةِ الْأَبْـرَارِ】
در این بخش از دعا از خدا میخواهیم
که خدایا ما را با خوبان و ابرار
همنشین کند
【بِعَوْنِکَ یا قُـرَّةَ عَیـنِ الْمَسَاکین】
خدایا به کمک و یاری خودت این چهار
دعای من را مستجاب کن
ای کسی که روشنی چشم فقرا هستی
✅https://eitaa.com/bshmk33
🌷رمان کوتاه و #واقعی
💞 #عشق_آسمانی_من
قسمت #سیزدهم
دوران عقد❤️ منو محمد❤️ هشت ماه طول کشید...
اون هشت ماه زیاد پیش هم نبودیم.. 😒
پدرم اجازه نمیداد من برم قم بمونم همیشه میگفت:
_این دوری باعث میشه محمد زودتر خودشو برای تشکیل زندگی آماده کنه...
ولی در همین هشت ماه دو اتفاق خیلی جالب افتاد😊
سه ماه بود عقد محمد بودم
بهش زنگ زدم :
-سلام آقایی کجایی؟😍
👣محمد: سلام خانم! خونه!😊
-خب نمیایی اصفهان🙁
👣محمد: نه عزیزم یه ماموریت داخل شهری دارم😊
-اوووم باشه😒 پس مواظب خودت باش
👣محمد: آذرجان😍
-جانم😔
👣محمد: ناراحت شدی؟😐
-نه اصلا😒
👣محمد: پس من برم.. دوست دارم
یاعلی😍✋
-منم دوست دارم.. یاعلی☺️✋
تلفن رو قطع کردم.و به مادرم گفتم
_محمد گفت ماموریت داخل شهری داره نمیاد قم.. من فردا صبح با آجی برم قم؟☺️🙏
مادر: باشه برید😊
صبح ساعت ۹ بعد از خوردن صبحانه حاضر شدم تا با خواهرم برم قم😍☺️
اما......
اما وقتی در خونه رو باز کردم...
که قدم تو کوچه بذارم با ی گل بزرگ💐 روبرو شدم
گل که کنار رفت محمد👣 روبروم بود!
وقتی محمد فهمید منم میخاستم اونو غافلگیر کنم چقدر خوشحال شد😍☺️
#ادامه_دارد
➯@Bshmk33