✍#عقیل
روزی عقیل به برادرش امام علی ( (علیه السلام) ) گفت: من تنگدستم، مرا چیزی بده. حضرت فرمود: صبر داشته باش تا میان مسلمانان تقسیم کنم، سهمیه ی تو را نیز خواهم داد. عقیل اصرار ورزید، امام به مردی گفت: دست عقیل را بگیر و ببر در بازار، بگو قفل دکانی را بشکند و آنچه در دکان است، بردارد. عقیل گفت: میخواهی مرا به جرم دزدی بگیرند. امام فرمود: پس تو میخواهی مرا سارق قرار دهی که از بیت المال مسلمانان بردارم و به تو بدهم؟ عقیل گفت: پیش معاویه میروم، فرمود: خود دانی. عقیل نزد معاویه رفت و از او تقاضای کمک کرد. معاویه به او صد هزار درهم داد و گفت: بالای منبر برو و بگو که علی با تو چگونه رفتار کرد و من چه کردم. عقیل بر منبر رفت و پس از سپاس و حمد خدا گفت: ای مردم! من از علی دینش را طلب کردم، او مرا که برادرش هستم رها کرد و دینش را گرفت؛ ولی از معاویه درخواست کردم و او مرا بر دینش مقدم کرد!
📙یکصد موضوع، پانصد داستان ۲۱۴/۱ ؛ به نقل از: پند تاریخ ۱/ ۱۸۰.
➯@Bshmk33
✍#عقیل
روزی عقیل به برادرش امام علی ( (علیه السلام) ) گفت: من تنگدستم، مرا چیزی بده. حضرت فرمود: صبر داشته باش تا میان مسلمانان تقسیم کنم، سهمیه ی تو را نیز خواهم داد. عقیل اصرار ورزید، امام به مردی گفت: دست عقیل را بگیر و ببر در بازار، بگو قفل دکانی را بشکند و آنچه در دکان است، بردارد. عقیل گفت: میخواهی مرا به جرم دزدی بگیرند. امام فرمود: پس تو میخواهی مرا سارق قرار دهی که از بیت المال مسلمانان بردارم و به تو بدهم؟ عقیل گفت: پیش معاویه میروم، فرمود: خود دانی. عقیل نزد معاویه رفت و از او تقاضای کمک کرد. معاویه به او صد هزار درهم داد و گفت: بالای منبر برو و بگو که علی با تو چگونه رفتار کرد و من چه کردم. عقیل بر منبر رفت و پس از سپاس و حمد خدا گفت: ای مردم! من از علی دینش را طلب کردم، او مرا که برادرش هستم رها کرد و دینش را گرفت؛ ولی از معاویه درخواست کردم و او مرا بر دینش مقدم کرد!
📙یکصد موضوع، پانصد داستان ۲۱۴/۱ ؛ به نقل از: پند تاریخ ۱/ ۱۸۰.
➯@Bshmk33