گاه گاهی روی رسم روزگار اندیشه کن
تا زمان باقی بود بر این مدار اندیشه کن
چونکه می چرخد مشو دلخوش به پاییزوبهار
بعد از ان بر فصلهای بی شمار اندیشه کن
روزها طی می شود شب رخ نمایی میکند
در جهانی اینچنین ناپایدار اندیشه کن
خویشتن را خام دنیایی چنین حیران مکن
برمکافات عمل وقت قرار اندیشه کن
کیسه ات از مال دنیا پرمکن بیهوده است
عاقبت را بنگر و بر ان دیار اندیشه کن
#محبوبه_کاوسی
➯@bshmk33
باز پیچیده به دل عطر و گلاب حرمش
خوشگوار است، چنان بوی معطر قدمش
صوتی از عشق پراکنده شده در شب طوس
زنده گردیده جهان از نفس و بازدمش
او که جود است و وجود است وجواد است و جمال
فضل و احسان و سخا قطرهای از جودِ جمش
چار جانب همه را کرده به فرمانبریاش
کرسی و لوح و قلم نیز خدوم و حشمش
هرچه از حس و کمالات بگویم نرسد
ذرهایی از ثمر دُرّ گهر بار یمش
جان ناقابل اگر نیز فدایش، بکنی
هست از پرتو انفاس خوش اقبال، کمش
شیعه را نیست تفاوت که زند طعنه فلان
همه درماندهی اویند عرب یا عجمش
تیغ عشق است که بر زیر گلویم شده حک
سر گذارم به لب تیز نیام دو دمش
#محبوبه_کاوسی
➯@Bshmk33
کعبه شد منبع اسرار خداوند جلی
نور یزدان متجلی شده با نام علی
پرده ها پس بروید از روی دریای شرف
تا شود غرق درآن هستی آدم به شعف
جنت از روی خوشی مست تولای علیست
شهریاری که بجز او به جهان سرورنیست
نیست والاتراز او در همه ی کون ومکان
جز خدایی که رسیده است ازاو هستی مان
دلنوازان همه مست اند و قدح نوش درآن
مطربان چنگ به دست آمده در بزم جنان
شادمانی ست میاندارِ چنین بزم نکو
مثل محبوبه دراین واسطه تبریک بگو
#محبوبه_کاوسی
➯@Bshmk33
پانزده خرداد :
در نیمه ی خرداد که دل گرمِ جنون بود
آغوش شرر باز به سرپنجه ی خون بود
بیداد ستم شعله برافروخت در عالم
با اینکه بساطش به کف صفحه نگون بود
تن ها سپر دشمن و هر چند نفهمید
ایمان وسط خیمه و انگار ستون بود
در صحنه ی ایثار چه گلها که نیوفتاد
آن دشت ستمدیده گرفتار فسون بود
کردند قیامی ابدی اهل ورامین
حدش به نظر بازی اغیار فزون بود
هر درد که افتاد به جانمایه ی میهن
از آفت افتاده ز اندیشه ی دون بود
دشمن به خیالات خوش و هرزه ی افکار
هر آنچه که در باور خود داشت زبون بود
جان های فراوان شده تقدیم به این باغ
تا خم نشود قامت سروی که به خون بود
#محبوبه_کاوسی
➯@Bshmk33