#یک_قصه_یک_حدیث
جلال پسر نجاری فقیر بود. او گوشهی خیابان نشست و گریه میکرد چون خودنویس خود را گم کرده بود.
مرد شیک پوشی داشت از آنجا میگذشت. متوقف شد و از جلال پرسید چه شده است. وقتی مشکل را شنید دست در جیب خود کرد و خودکاری از آن بیرون آورد و پرسید:
"آیا این خودکاری است که تو گم کردی؟"
جلال گریهی خود را کنترل کرد و گفت:
"نه، این مال من نیست. خودکار من به خوبی خودکار شما نبود. "
مرد به تحسین صداقت جلال پرداخت.
"چون تو پسری صادق هستی و حقیقت را میگویی من به تو این خودکار را پاداش میدهم. لطفا این را بپذیر. "
پیامبر مهربان ما در حدیث بعدی برای شما میگوید که پاداش راستگویان چیست:
"گفتن حقیقت منجر به نیکی و نیکی منجر به بهشت میشود. "
((ان الصدق یهدی الی البر و ان البر یهدی الی الجنه))
➯@Bshmk33