شهیدان قصه پر سوز عشقند
شهیدان شمع عالم سور عشقند
✨🌙
شادی روح شهید والا مقام
" مجید نان آور"
فاتحه و صلواتی هدیه کنیم.
#شبتون_شهدایی
عاقبتهمتونختمبخیروشهادتانشاءالله
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
╭❤️
╰┈🌷🌷🌷
🌷به رغم داشتن مسئولیت بالا، هر جا که احساس نیاز میکرد، فوراً وارد عمل میشد، از زدن خاکریز با لودر و بولدوزر تا ایجاد جاده و پل. به عنوان اولین تجربه در امر مهندسی و رزمی، در عملیات «طریقالقدس» جادهای ابتکاری از پشت تپههای «الله اکبر» احداث کرد، که نیروهای رزمنده با استفاده از آن جاده، دشمن را دور زده و با تصرف توپخانهی دشمن به پیروزی عظیمی دست یافتند.
🌷 با پشتکار و ابتکار فراوانی که در عملیاتهای گوناگون از خود نشان داد، توجه مسئولان و فرماندهان جنگ را جلب مینمود.وی پس از ماهها خدمت در مسئولیت فرماندهی مهندسی جهاد سازندگی، به عنوان مسؤول ستاد کربلا و فرماندهی مهندسی جنگ جهاد سازندگی به معاونت فرهنگی قرارگاه مهندسی- رزمی قرارگاه خاتمالانبیاء(ص) منصوب شد و به هدایت مهندسی- رزمی جنگ پرداخت.
"شهید محمدتقی رضوی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
╭❤️
🌹راز سه شنبه های زیبا تا شهادت فاش نشد
شهید تورجی زاده در نخستین روزهای سال ۶۳ به گردان ما آمد و بعد از صحبتهایی که بینمان رد و بدل شد او را پذیرفتم. علت حضورش را در این گردان سوال کردم. فهمیدم به خاطر بعضی مسائل سیاسی از گردان قبلی خارج شده است. کمی که با او صحبت کردم فهمیدم نیروی پخته و فهمیدهای است، گفتم: به یک شرط تو رو قبول میکنم، باید بی سیمچی خودم باشی! قبول کرد و به گردان ما ملحق شد؛ مدتی گذشت. محمد با من صحبت کرد و گفت: میخواهم بروم بین بقیه نیروها. گفتم: باشه اما باید مسئول دسته شوی. قبول کرد.
این نخستین باری بود که مسئولیت قبول میکرد؛ بچهها خیلی دوستش داشتند. همیشه تعدادی از نیروها اطراف محمد بودند. چند روز بعد گفتم محمد باید معاون گروهان شوی. قبول نمیکرد، با اصرار به من گفت: به شرطی که سهشنبهها تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی، با تعجب گفتم: چطــور؟ با خنده گفت: جان آقای مسجدی نپرس، قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. مدیریت محمد خیلی خوب بود.
🌹مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم: باید مسئول گروهان بشی. رفت یکی از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم: اگر مسئولیت نگیری باید از گردان بری، کمی فکر کرد و گفت: قبول میکنم، اما با همان شرط قبلی، گفتم: صبر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط میگذاری؟ اصلا بگو ببینم بعضی هفتهها که نیستی کجا میروی؟ اصرار میکرد که نگوید. من هم اصرار میکردم که باید بگویی کجا میروی. بالأخره گفت: حاجی تا زنده هستم به کسی نگو، من سهشنبهها از این جا میرم مسجد جمکران و تا عصر چهارشنبه بر میگردم.
با تعجب نگاهش میکردم. چیزی نگفتم. بعدها فهمیدم مسیر ۹۰۰ کیلومتری دارخــوئیــن تا جمکـران را میرود و بعد از خواندنن نماز امام زمـــان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر میگردد. یکبار همراهش رفتم. نیمههای شب برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمد انداختم. سرش به شیشه بود. مشغول خواندن نافله بود. قطرات اشک از چشمانش جاری بود. در مسیر برگشت با او صحبت میکردم. میگفت: یک بار ۱۴ بار ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم نماز را خواندم و سریع برگشتم.
"شهید محمدرضا تورجی زاده"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸
﷽
🎥 روزمان را با #قرآن آغاز کنیم | تلاوت ترتیل صفحه ۳۴۱ قرآن کریم شامل آیات ۷۳ تا آخر سوره مبارکه حج
🍃🌹🍃
🌺 پیامبر (ص) میفرمایند: «مَن اَرادَ عِلمَ الاَوَّلینَ وَالآخَرینَ، فَلیُثَوِّرِ القُرآنَ» هرکه علم اولین و آخرین را میخواهد، باید آن را در قرآن بجوید. (کنزل العمال ج۱ ص۵۴۸)
🎙استاد: پرهیزگار
#فلسطین
#وعده_صادق
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
#بسیج_فرهنگیان_ناحیه_پنج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما با اسر،ائیل وارد جــــنگ خواهیم شد
هر کس با ماست؛ بسمالله!
"حاج احمد متوسلیان"
#اسماعیل_هنیه
#با_شهدا_گم_نمی_شویم