#روایت_شما| چای لیمو
اردوی جهادی چخماقلو یکی از پرچالشترین اردوهای ما بود!
به هر دری میزدیم آشپز جور نمیشد. به محمدمهدی سپردم از آقا جلال دعوت کنه و ایشون هم قبول کرد که بیاد؛ سر هزینه هم یه مبلغ معمولی باهاش طی کردیم.
نصف شب پنجشنبه بعد از اینکه غذای هیئتشون رو پخت، با امیرحسین رفتیم سوارش کردیم و اومدیم روستا.
به بهترین شکل کار ما رو راه انداخت. حتی سر صبحی بیدار میشد قبل از صبحانه، برای بچهها چای لیمو دم میکرد در حالی که ما از قبل فقط برای ناهار و شام باهاش طی کرده بودیم!
اینا به کنار. برگشتنی سرمون شلوغ شده بود و وسیله نقلیه براش پیدا نشده بود. بدون اینکه به من و بقیه چیزی بگه پیاده از چخماقلو برگشته بود تا وسط راه یه سواری رسونده بودش بجنورد.
وقتی شنیدم کلی ازش خجالت کشیدم و معذرتخواهی کردم ولی با خنده گفت: خودم خواستم پیاده برم، جادهش هم قشنگ بود گفتم پیاده برم یکمی کیف کنم.
#خادم_فداکار
#جلال_اسدی
✍ سعید رشیدی، دانشجو دانشگاه علومپزشکی بجنورد
🇮🇷@bso_nkh