#محتوا
📌فروپاشیِ جنبش دانشجوییِ تجدّدی
📍۱- دانشگاه و دانشجو، یک کلّیّت یکپارچه و همگون نیست و نباید دربارۀ آن، قضاوت عام کرد. دستکم میتوان سه لایه را در دانشگاه شناسایی کرد: یکی «لایۀ بیطرفها و وسطنشینان» که همیشه بودهاند و نوپدید نیستند و به فراتر از زندگی روزمرّۀ خویش نمیاندیشند و بیش از خود را نمیبینند؛ دیگری «لایۀ نیروهای تجدّدی و غرباندیش» که از اوایل دهۀ هفتاد، به وجود آمدند و هویّت خویش را در هندسۀ درآمیختن سنّت و تجدّد تعریف کردند و حتّی در قالب لیبرالیسم و مارکسیسم و فمینیسم و قومیّتگرایی، بهکلّی از سنّت دینی بریدند؛ و سرانجام، «نیروهای مؤمنِ انقلابی» که همزاد انقلاب هستند و به همان اصالتهای اوّلیّه و روایت نخستین از انقلاب و ارزشهای آن معتقد هستند و یک هویّتِ ریشهدارِ مستمر داشتهاند.
📍۲- جنبش دانشجوییِ تجدّدی، دچار «انسداد فکر و نظریه»، «فقدان رهبر و مغز طرّاح»، و «فقر هوادار و بدنۀ دانشجویی» شده است. چیزی در دست ندارد جز «چاقو» و «انگشتش بهمثابه نشانۀ جنسی»، و سخنی هم ندارد جز «فحاشیهای بیسابقه» و «رکیکگوییهای بیشرمانه»، و آیندهای هم تصوّر نکرده است جز «ابتذال اخلاقی» و «ولنگاری جنسی». البتّه از ابتدا نیز تا حدی اینچنین بود و میکوشید با ترجمه و تقلیدِ دستچندمِ شبهروشنفکرانه، ضعف خویش را پنهان کند، امّا امروز، حتّی توان گرتهبرداریِ طوطیوار را نیز ندارد. همچنان که جریان «اصلاحاتِ تجدّدی»، مُرده و میخواهد با کجروایت، خود را زنده و بانشاط نشان بدهد، شاخۀ دانشجویی آن نیز که مقلّد و دنبالهرو بود، از رمق افتاده و دیگر بضاعتی ندارد. نهفقط «زایش فکری» ندارد، بلکه قادر به «تکرار گذشته» نیز نیست. اینان از آرمانهای معطوف به ایدئولوژیِ لیبرال-دموکراسی در دهۀ هفتاد و هشتاد که بر روی «آزادی» و «مردمسالاری» و «حقوق فردی» و «گفتگوی جهانی» و ... بود، به مطالبۀ «کشف حجاب» و «غذاخوری مختلط» و ... رسیدهاند. این سقوط، نهتنها «سقوط اخلاقی و معنوی» است، بلکه «انحطاط فکری» و «تنزّل ایدئولوژیک» نیز هست. سقفِ آرمانهای اینان، این اندازه کوتاه و خواستههایشان حقیر و پَست شده است. «خیابانیشدن» به معنی هرزه و هرجایی شدن، مفهومی است که میتواند هویّت فرهنگیِ این پاره از جنبش دانشجویی را توصیف کند؛ نوعی لمپنیسمِ عریان و بهشدّت مبتذل، همۀ وجود آنها را درگیر خود کرده و از آنها، چهرۀ «اراذل و اوباش» یا «ناکسانِ بیریشه» را ساخته است.
📍۳- در مقابل، پارۀ انقلابی از جنبش دانشجویی به کمال و وزانت بیشتر رسیده است. کلانمسألههای جنبش دانشجوییِ انقلابی، «انقلابیگری» و «مقاومت» و «عدالت» و «جهادیاندیشی» و «پیشرفت» و «ایران قوی» و «حلقههای میانی» و «روایت» و «تمدّنسازی» و «پیچ تاریخی» است و کلانمسألههای جنبش دانشجوییِ تجدّدی، «کشف حجاب» و «بدننمایی» و «برهنگی» و «غذاخوریِ مشترک» و «فحاشی» و «همباشی» و «همجنسبازی». تاریخِ «حیاتِ هویّتی» این دو بخش، به این «نقطۀ شفاف» رسیده است و اکنون بیش از هر زمان دیگری میتوان به قضاوت نشست. جنبش دانشجوییِ انقلابی از آیتالله خامنهای الهام گرفت و اندیشهاش را شنید و پی گرفت و «دغدغههای متعالی» و «آرمانهای تمدّنی» دست یافت، و جنبش دانشجوییِ تجدّدی، آن بیراهه را رفت و اینگونه خوار و زار شد. در یک سو، «قانون» و «شرع» و «اخلاق» و «واقعیّت» قرار دارد و در سوی دیگر، «اغتشاش» و «سکولاریسم» و «برهنگی» و «کجروایت». در یک سو، «تبیین» و «مباحثه» و «مناظره» و «گفتگو» وجود دارد و در سوی دیگر، «کُشتهسازی» و «انسانسوزی» و «فحاشی» و «دروغپراکنی».
📍۴- جریان اغتشاش، «ظرفیّت اجتماعیِ» جنبش دانشجوییِ تجدّدی را آشکار کرد و ما اینک از حدسها و گمانهزنیها فراتر رفتیم و دریافتیم که «واقعیّتِ نهان» چیست. آنهمه غوغا و هیاهوی روایی، با اینچنین استقبال بیمایه و نحیفی روبرو شد؛ چنانکه در دانشگاههای چند هزار نفری، تنها جماعتهایی با حجم پانصد نفر به جریان اغتشاش پیوستند. این «واقعیّتِ آشکارشده»، بسیار تعیینکننده است و نشان میدهد «روند عمومیِ دانشگاه»، چه سمتوسویی دارد و چه رویشها و ریزشهایی رخ داده است. اینک مشخص شده است که ما با یک «اقلّیّتِ پُرمدعا» روبرو هستیم که فقط «صدای بلند» دارند و میخواهند با «نعرهزدن»، خود را غالب کنند و اگر به نعرههایشان بیاعتنایی شد، «رکیکگویی» کنند و حرمت اخلاق را نادیده بگیرند و زشتترین و بیسابقهترین فحاشیها را در دانشگاه به نمایش بگذارند. بهاینترتیب، هم «اقلّی» و «اندک» بودنشان نمایان شد و هم «هتاک» و «بیاخلاق» بودنشان. آیا نظام جمهوری اسلامی باید تسلیم این «اقلّیّتِ مطلق» شود و در برابر «مطالبههای فرومایه»، سر تعظیم فرو آورد؟!
📝یادداشت از مهدی جمشیدی
#یادداشت_تحلیلی
#مهدی_جمشیدی
🇮🇷@bso_nkh
#محتوا
📌اوصاف هویّتیِ اغتشاشگران
🖊 مهدی جمشیدی
۱- این بخش از اغتشاشگران که نوجوان و جوان هستند، گرفتار «سبک زندگیِ غربی» شدهاند، و چون اندک هستند نباید وضع آنها را به حاکمیّت نسبت داد. هر جامعهای به صورت طبیعی، «ریزشهای هویّتی» دارد. پس نزاع بر سر «سبک زندگی» است و انگیزۀ آنها، «فرهنگی» است نه «سیاسی»، امّا خواهناخواه چون در پی استقرار «نظم فرهنگیِ دیگر»ی هستند با حاکمیّت هم درگیر میشوند و بهانهجوییِ سیاسی میکنند. سیاست، گرانیگاه آنها نیست، بلکه همچون مقدّمهای است برای «شرعزدایی از سبک زندگی». مسألۀ اینان، «لذّت» است نه «سیاست».
۲- افق مشترکِ معنایی با حاکمیّت ندارند و در یک «جهانِ ذهنیِ متفاوت» به سر میبرند. ازاینرو، «مصرف فرهنگی»شان نیز خارج از چهارچوبهای رسمی و عرفی هست. «فضای مجازیِ غربی»، به «جهانِ متمایزِ» اینان تبدیل شده است و آنها، شهروند و ساکن این جهان هستند. «خودبسندگیِ رسانهای»، آنها را هرچه بیشتر از واقعیّتهای جامعه و حاکمیّت، بیگانه کرده است. وقتی «زیستجهانِ رسانهای»، متفاوت شد، ارزشها نیز دگرگون خواهند شد و فقط جغرافیایی فیزیکی، مشترک باقی خواهند ماند. در این رویداد، آنها با همان ارزشها و نظام معناییِ فضای مجازیشان به میدانِ واقعیّت و خیابان آمدند.
۳- «بیایدئولوژی» هستند و با «اخلاق» و «فضیلت»، بیگانهاند. غرق در زندگی روزمرّه و لذّتهای آن هستند و به چیزی بیش از «خواستههای شخصی» نمیاندیشند. دنیایشان به اندازۀ لذّتهای محسوسشان است. هیچ خطّ قرمزی ندارند و همهچیز را توجیه میکنند؛ چون ارزشها را نسبی و دلبخواهانه میبینند و تفسیر میکنند. از آنجا که فقط به خودشان و لذّتهایشان میاندیشند، «خودمحور» و به زبان فلسفی، اومانیست هستند. چیزی فراتر از «خواستهها»یشان را معتبر قلمداد نمیکنند و هیچ نظم و قاعدهای که بخواهد بر آن حاکم باشد را نمیپذیرند.
۴- «بیمایه» و «شکننده» هستند و بیدرنگ به خود آمده و اظهار پشیمانی میکنند. قدرت «مقاومت» ندارند و با اولین مواجهۀ قانونی در هم میشکنند. اگرچه در فضای مجازی، رجزخوانی میکنند و حریف میطلبند اما همین که در فضای واقعی در چنگال قانون اسیر میشوند، همۀ گفتههای خود را پس میگیرند. این امر، هم ناشی از هراس و ضعف شخصیّت است و هم برخاسته از هیجانزدگیهای کور که آنها را به تحرّک واداشته است.
۵- از «قدرتِ» خودشان و حاکمیّت، برداشت نادرست دارند. تصوّر میکنند که میتوانند با این قبیل تحرّکهای جزئی و سخیف، نظام سیاسی را ساقط کنند و به تعبیر غلط خودشان، انقلاب ایجاد کنند. هم خودشان را قوی میانگارند و هم حاکمیّت را ضعیف. اینگونه میپندارند که نظام جمهوری اسلامی، «رو به زوال» است و با همین مواجهههای خیابانی، فروخواهد پاشید. همچنین خودشان را «انبوه» تصوّر میکنند؛ چنانکه باید گفت فریبهای فضای مجازی، خودشان را نیز دچار «خطای تحلیلی» کرده است. در قضاوت، بهشدّت کوتهفکر و سطحی هستند و نمیتوانند قدمهای بعدی را طراحی کنند. همین که توانمندی حاکمیّت در بازدارندگی را مشاهده کردند، ناگهان فروریختند و در خود شکستند؛ چراکه تخمین واقعی و موجّهی از جامعه و حاکمیّت نداشتند.
۶- بیشتر از «شناخت»، در چنبرۀ «میل» گرفتار هستند؛ یعنی «میخواهمهای نفسانی»شان آنها را استحاله کرده است. از نظر شناختی و معرفتی، فقیر هستند اما میلها و خواستههایشان اجازه نمیدهد که به مرحلۀ تغییر باورها نزدیک شوند. سخت در طلب «لذّت» و «سرخوشی» و «ولنگاری» و «رهایی» هستند و شنیدهها و پندها و تجربهها را به سرعت فراموش میکنند. در برابر «فشار قانون» میشکنند نه «قوّت استدلال».
۷- در مرحلۀ «کشف حجاب»، متوقف نخواهند ماند، بلکه مدّتی بعد، پیشتر خواهند رفت و خواستههای ضدّارزشیِ دیگری را مطرح خواهند کرد. هدفشان استقرار یک بستۀ کامل از «سبک زندگیِ غربی» است. هرچه که بتوانند پیش میروند و به حداقلها بسنده نمیکنند. خواستههایشان برای خودشان تکراری میشود و ازاینرو، در پی «تجدید خواسته» هستند. آنچه که تاکنون طلب کردهاند، فقط «خواستۀ اکنون»شان بوده است.
۸- بسیاری از آنها «آسیبدیدۀ اجتماعی» هستند؛ یعنی یا مواد مصرف میکنند، یا درگیر مسألۀ طلاق هستند، یا ارتباطهای عاطفیِ شکستخورده دارند، یا در متن روابط نامشروع و غیراخلاقی قرار گرفتهاند، یا مجازیزده و سرگردان هستند، و ... . بههرحال، عقدهها و گرهها و بحرانها و محرومیّتهای شخصی را تجربه کردهاند و انتخابهای فرهنگی و سیاسیشان، متأثّر از «اوضاعواحوال نابسمان»شان است. در بازی زندگی، باختهاند و میخواهند انتقام اختلالهای فردی خود را از جامعه و حاکمیّت بستانند.
🖇منتشرشده در خبرنامۀ دانشجویان ایران:
https://iusnews.ir/fa/news-details/454989/
#مهدی_جمشیدی
#یادداشت_تحلیلی
🇮🇷@bso_nkh