eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
678 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر در کشور ما بدون حجاب بودن مثل دیگر کشورهای غربی آزاد بود آیا این قضیه عادی میشد و نگران چشم های آلوده نبودیم؟؟ 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :8⃣5⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور روزنامه‌های عصبانیِ عراق، جزئیات نشست تاریخی مجلس خبرگان ایران رانوشتند. از خبر روزنامه‌ی الثوره فهمیدیم آیت‌اللّه خامنه ای به‌عنوان رهبر جمهوری اسلامی ایران انتخاب شده است. از روز قبل عراقی‌ها به‌خصوص افسر شفیق عاصم مسئول بخش توجیه سیاسی، درباره‌ی رهبری آینده نظر اسرا را جویا می‌شدند. دلشان می‌خواست بدانند چه کسی رهبر ایران خواهد شد. افسران و نگهبان‌ها وقتی جواب اسرای ایرانی را می‌شنیدند چهره‌شان در هم می‌رفت و نمی‌توانستند ناراحتی‌شان را پنهان کنند. دوست نداشتند آیت‌اللّه خامنه ای رهبر ایران شود. حتماً علتش را خودشان بهتر می‌دانستند. بعضی از آنها می‌گفتند: رئیس القائد، شورای فرماندهی حزب بعث از جمله عزت ابراهیم الدوری و طارق عزیز دوست دارند، ایران بعد از خمینی، مسعود رجوی را به عنوان رهبر انتخاب کند. اگر رجوی نشد، آیت‌اللّه منتظری! به گروهبان مؤذن گفتم: من تعجب می‌کنم که شما چطور نمی‌دانید که هیچ آدم کت وشلواری نمی‌تواند رهبر شود. مهندس کریمی به او گفت: عزت ابراهیم و طارق عزیز دوست دارند سر به تن ملت ایران نباشد! تنها خبری که دل‌های نگران و مضطرب اسرای ایرانی را آرام کرد، انتصاب آیت‌اللّه خامنه‌ای به عنوان رهبر ملت ایران بود. خبری که مرهمی شد بر دل‌های داغ‌دار و مصیبت‌دیده اسرا در سیاه‌چال‌های عراق. امشب آخرین برنامه تلویزیونی سیمای مقاومت سازمان منافقین از تلویزیون عراق پخش شد؛ نمی‌دانم چرا مجری این برنامه زیاد به امام توهین کرد. بچه‌ها واکنش نشان دادند و صدای مرگ بر منافق و مرگ بر رجوی گوش آدم را کر می‌کرد. سازمان منافقین همه چیز را تمام شده می‌دانستند. بچه‌ها به خاطر توهین خبرنگار برنامه‌ی سیمای مقاومت به سر نگهبان گفتند تلویزیونشان را ببرند بالا و اِلا آن را می‌شکنند! یکی از بچه‌ها رفت که تلویزیون را بشکند. حاج سعداللّه مانعش شد. تعجب کردم وقتی حاج سعداللّه به او گفت: می‌خوای تلویزیون رو بشکنی، بیت‌الماله! به حاج سعداللّه گفت: مگه ایرانه که ماله بیت‌المال باشه. حاجی به او گفت: مگه حتماً باید مال ایران باشه تا بیت‌المال محسوب بشه، این تلویزیون مال مردم عراقه، درسته که در اختیار ارتش صدامه، ولی همیشه که صدام زنده نیست، یه روزی هم عراق از شرش راحت می‌شه. به بچه‌ها اعلام کرد هیچ کس تلویزیون عراق را نگاه نکند. بعد از رحلت امام بچه‌ها آتش زیر خاکستر بودند. مدت‌ها قبل بچه‌ها به خاطره توهین برنامه رادیوی مجاهد به سمت بلندگوهای اردوگاه سنگ پرت کرده بودند. رادیو مجاهد با هزینه غربی‌ها علیه انقلاب و امام تبلیغ می‌کرد. برنامه‌های سیمای مقاومت و سخن روز سازمان منافقین از ایستگاه‌هایی که اطراف شهر بغداد با هزینه‌های سازمان سیا و دیگر کشورهای اروپایی تأمین شده بود، پخش می‌شد. از همان اوایل جنگ یک فرستنده رادیویی به نام صدای آزاد ایران زیر نظر ارتشبد اویسی ایجاد شده بود که علیه نظام اسلامی ایران فعالیت می‌کرد. نگهبان‌ها فکر می‌کردند با نشاندن اجباری بچه‌ها پای تلویزیون و تماشای برنامه سازمان منافقین، می‌توانند ما را نسبت به نظام و انقلاب و امام بدبین کنند. علی جاراللّه می‌گفت : اصلاً بعثی‌ها با این امید که بتوانند فکر شما را منحرف کنند براتون تلویزیون آوردن! ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#حاج_حسین_آقا_یکتا ... مـــــا جبهہ ‌ایهـا ؛ از لقاءالله جــــامـوندیم ... دهہ شصتی ها هفتادی ها هشتادی ها از بَقِیَّهُ اللَّهِ جــانمــونید ؛ #صبحتون_شهدایی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 فــــرازےازوصیتنـــــامہ 🇮🇷 ما بايد برای امام که فرمانده کل ماست، هديه نو ببريم و اکنون ای امام، ای روح خدا، از خدا مسألت داريم که به ما شايستگی بخشد تا بتوانيم در راه رضای او گام نهيم که سر منزل آن شهادت است. جهادگـــــر #شھید_جهانگیر_نارنجی‌کاهو 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره‌ای از آیت الله بهجت که رهبر معظم انقلاب را متاثر کرد 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 همسرم،شهید ڪمیل خیلے با محبت بود 💟 مثل یہ مادرے ڪہ از بچہ اش مراقبت میڪنہ از من مراقبت میڪرد...🙃 یادمہ تابستون بود و هوا خیلے گرم بود🌞 خستہ بودم، رفتم پنڪہ رو روشن ڪردم وخوابیدم«من بہ گرما خیلے حساسم» 🌞 خواب بودم واحساس ڪردم هوا خیلے گرم شدہ😓 و متوجہ شدم برق رفتہ..بعد از چند ثانیہ احساس خیلے خنڪے ڪردم و بہ زور چشمم رو باز ڪردم تا مطمئن بشم برق اومدہ یا نہ...🎦 دیدم ڪمیل بالاے سرم یہ ملحفہ رو گرفتہ و مثل پنڪہ بالاے سرم مے چرخونہ تا خنڪ بشم ودوبارہ چشمم بستہ شدازفرط خستگے...😴😴 شاید بعد تا خواب بودم و وقتے بیدارشدم دیدم ڪمیل هنوز دارہ اون ملحفہ رو مثل پنڪہ روے سرم مے چرخونہ تا خنڪ بشم...😐 پاشدم گفتم ڪمیل توهنوز دارے مے چرخونے!؟خستہ شدے!🙁 گفت: خواب بودے و برق رفت و تو چون بہ گرما حساسے میترسیدم از گرماے زیاد از خواب بیدار بشے ودلم نیومد....💖 . 💠همسر شهید ڪمیل صفرے تبار 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷 فرشته اگه نیمه پر لیوانو نگاه کنیم می‌بینیم اطرافمون آدم خوب کم نیست. بعضی‌ها واقعا مثل ماهن! همین که پیداشون می‌شه یه موج قوی از احساس خوب باهاشون میاد. خیلی مهربونن، خیلی هوای دیگرونو دارن، خیلی کمک می‌کنن. هاله صورتشون همیشه اونارو خوشگل و قشنگ می‌کنه. واقعا اینا آدم نیستن، فرشته‌اند. ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ این بشر نیست، این یک فرشته بزرگوار است (بخشی از آیه 31 یوسف) 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊 خط و خط بازیها داخل چادر استراحت می کردیم. طرف عصر فرمانده آمد، پرده را بالا زد و گفت هر چه زودتر بیرون بیایید و به خط بشوید، مسئله ای هست که باید با شما در میان بگذارم. ما هم حسابی خسته، خواب آلود، پایمان پیش نمی رفت. هنوز از درگاه چادر دور نشده یکی از رفقا گفت: می دانید که ما اصلاً از این خط و خط بازیها خوشمان نمی آید، آن هم در این هوای گرم 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
8.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 خداوند حاضر و ناظر بر اعمال ماست. 🎥 فیلم | خاطره علیرضا زاکانی از #شهید_حاج_عبدالله_نوریان، فرمانده گردان تخریب لشگر ده سیدالشهداء علیه السلام 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
❤️دل باید پاک باشد آنقدر که نخواهد چشمی ناپاک شود 🔸ولَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ ٱلْجَٰهِلِيَّةِ ٱلْأُولَىٰ (احزاب 33) 🔹و مانند روزگار جاهليت قديم زينتهاى خود را آشكار نكنيد. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :9⃣5⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۶۸ ـ تکریت ـ اردوگاه ۱۶ برایم عجیب بود چرا سیدحسن نگهبان عراقی با من خوش‌رفتار شده. در ضرب و شتم‌‌هایی که می‌شدیم، با من و سیدمحمد شفاعت‌منش کاری نداشت. او تنها نگهبان سید اردوگاه بود. از این که با من و سیدمحمد با ملایمت و محبت برخورد می‌کرد، تعجب می‌کردم. سیدحسن اهل شهر کوت بود. آدم سیاه‌چهره و لاغراندامی بود. به قیافه‌اش می‌آمد، سی و پنج سالی داشته باشد. آدم خشک و بد اخلاقی بود. کمتر در کار بچه‌ها ریز می‌شد. با وجود اینکه سید بود، کینه‌اش به خاطره کشته شدن پسر‌عمویش در جنگ ایران و عراق بود. آن‌طور که تعریف می‌کرد، گویا از بچگی با پسرعمویش هم‌بازی بود. به سیدمحمد گفتم: سید محمد! این سیدحسن با من مهربان شده، میگه با سادات کاری ندارم، چی شده رفتارش تغییر کرده؟ ازش بپرسیم ناراحت میشه؟ سیدمحمد گفت: برخوردش با من هم خوب شده. بپرسیم، چرا ناراحت بشه، اون که باهامون خیلی خوبه! از آن جمع هزار نفری بیش از سی، چهل نفرمان سید بودیم. با کسانی که می‌فهمید سید هستند، خوش‌رفتار بود. به همراه سیدمحمد کنار در ورودی سوله صدایش زدم و علت خوش‌رفتاری‌اش را پرسیدیم. سیدحسن گفت: کاری با سادات ندارم! شما دو تا که باید خوشحال باشید! گفتم: خوشحالی که سر جای خودشه، همین جوری دلم می‌خواد بدونم چی شده که با من و سیدمحمد کاری نداری! گفت: این بار که رفتم مرخصی، وقتی داشتم برمی‌گشتم، مادرم صِدام زد و گفت پسرم! می‌دونم تو اردوگاه اسیران ایرانی خدمت می‌کنی، شیرم را حلالت نمی‌کنم، اگه تو اردوگاه، فرزندان حضرت زهرا سلام‌اللّه‌علیها را اذیت کنی! به این خاطرِ که باهاتون کاری ندارم! خود سیدحسن اقرار می‌کرد اگر مادرم این حرف را نمی‌زد، رفتارم مثل قبل بود. برای مادرش حرمت زیادی قائل بود. می‌گفت: مادرم خیلی برام عزیزه، بهش قول دادم با سادات کاری نداشته باشم! در دلم گفتم، چه می‌شد اگر مادر دیگر نگهبان‌ها مثل مادر سیدحسن سفارش سادات و غیره سادات را می‌کردند. اگر چنین اتفاقی می‌افتاد، اردوگاه گلستان می‌شد. برای مادر سید کحسن از ته قلب دعا کردم. هفته‌ی بعد، عصر پنج‌شنبه مقداری حلوا و خرما برای مجروحین آورد. خیرات بود. یک‌سال قبل پدر ش بر اثر سکته قلبی فوت کرده بود. مادرش از او خواسته بود این بار حلواها و خرماها را بین اسرای مجروح تقسیم کند و اسرای ایرانی برای پدرش فاتحه بخوانند. اولین و آخرین باری بود که در اسارت خیرات می‌آوردند و برای اموات یکی از نگهبان‌ها فاتحه می‌خواندم. به نظر می‌آمد مادرش زن مؤمنه و متدینی باشد. ادامه دارد... 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
°•|🌸🍃 #سݪام_بر_شھـــــدا 《بوی بهشـــت می‌گذرد یا نسیـــــم دوســــــت یا ڪــــاروان صبـــــح ڪہ گیتـــــے منورست》 #ســــــلامــ #صبحتـــون_بخیـــــر #دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے🌷 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆