🔔 زنگ حکایت 🔔
ماجرای جالب چگونگی ساخته شدن پل آهنچی قم در کنار حرم و مسجد اعظم
مسجد جای خالی نداشت. مالامال از جمعیت شده بود. واعظ از ثواب و اجر وقف در جهان آخرت تعریف می کرد.
از مسجد که بیرون آمد، فکر وقف کردن رهایش نمی کرد، از طرفی چیزی نداشت. تمام زندگی اش را بدهی و بیچارگی پر کرده بود.
مگر یک کارگر ساده چه می توانست داشته باشد! نگاهش که به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد دلش فرو ریخت.
زمزمه ای در جانش شکل گرفت: بی بی جان، من هم آرزو دارم مالی داشته باشم و آن را وقف کنم تا بعد از مرگم باقی بماند و از آن بهره آخرتی ببرم، اما خودت می دانی که جز بدهی چیزی ندارم. برایم دعا کن و از خدا بخواه مالی برایم فراهم کند تا آن را وقف کنم.
اشک هایش را با گوشه آستین پاک کرد و مثل هر روز جلوی میدان شهر به امید پیدا شدن کار ایستاد. وضعیت اقتصادی روز به روز خراب تر می شد.
از طرفی خبر آمدن قحطی همه جا را پر کرده بود. با این وضعیت اگر کسی کاری هم داشت، آن را خودش انجام می داد تا مجبور نباشد پولی به کارگر بپردازد.
چاره ای جز هجرت از شهر برایش نمانده بود. شنیده بود در بنادر جنوبی می تواند کار پیدا کند. هوا کم کم تاریک می شد. باز هم بدون هیچ درآمدی راهی خانه شد. عزمش را جزم کرد و بار سفر بست. به خانواده قول داد اگر از وضعیت کاری آنجا راضی باشد، خیلی زود آنها را نیز نزد خودش ببرد.
ده، دوازده روزی می شد که در یکی از بنادر جنوبی کارگری می کرد، اما باز هم اوضاع، رضایت بخش نبود.
کار در بندر هم آن چیزی نبود که شنیده بود. سردرگم و گیج مانده بود. دلش می خواست سختی این روزها را از ته دل فریاد بکشد. درمانده و ناامید، کنار دیواری چمباتمه زد که دستی بر شانه اش سنگینی کرد و یکی گفت:
آقا، کار می کنی؟ بله، چرا که نه! اصلا برای همین اینجا هستم. حالا چه کاری هست؟
من می خواستم بار آن کشتی بزرگی را که در کنار اسکله لنگر انداخته بخرم، اما احتیاج به یک شریک دارم. شنیده ام کارگران این منطقه روزانه پول خوبی به دست می آورند. می خواهی با من شریک شویی تا هم تو به سودی برسی، هم من به مقصودم؟
دلش فرو ریخت. خرید بار کشتی؟! بدنش یخ کرده بود. با دلهره پرسید: حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟ اگر خدا بخواهد، همین امروز می توانیم مشتری پیدا کنیم. من در این کار مهارت دارم.
پولی در بساط نداشت. نمی خواست بگوید که چیزی برای شراکت ندارد، اما از طرفی شاید این تنها موفقیت زندگی اش بود. امیدش را به خدا داد و گفت: باشه، من هم شریک!
همه چیز به سرعت پیش رفت. معامله سر گرفت. حالا نوبت آنها بود که پول جنس را بپردازند. بدنش داغ شده بود. نمی دانست چه بگوید. آبرویش در خطر بود. اگر مرد می فهمید که او با دست خالی شریکش شده آن وقت ...
درست همان موقع ، مردی با کت و شلوار قهوه ای و کلاه لبه داری که تا روی ابروهایش پایین کشیده بود جلو آمد گفت: بار آهن مال شماست؟ گفتند: بله! گفت: هر قدر که باشد می خرم.
هنوز پولی بابت خرید آنها پرداخت نکرده بودند که همه آنها بطور معجزه آسایی به فروش رسید. سود بدست آمده به دو قسمت مساوی تقسیم شد. باور نمی کرد در عرض یک ساعت چنین پولی بدست آورده باشد.
این چیزی بود که حتی در رؤیاهایش نیز به آن فکر نکرده بود.
حالا می توانست تمام قرض هایش را بپردازد و تا مدت ها به راحتی زندگی کند. شبانه راهی قم شد. می خواست هر چه زودتر این خبر خوش را به خانواده اش برساند.
در راه به یاد عهدش با حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد: بی بی جان، آرزو دارم مالی را وقف کنم...
حالا زمان آن رسیده بود که به عهدش وفا کند.
بهترین چیزی که به فکرش رسید تا مشکلی از مردم حل کند، ساختن پلی در کنار حرم حضرت معصومه بود.
مردم برای رفت و آمد در این منطقه مشکل داشتند. با برنامه ریزی که کرد حدود 30 کارگر نیاز داشت و برای ثبت نام کارگران خودش دست بکار شد اما تعداد کارگرهای ثبت نام کننده به 200 نفر رسید.
قصد داشت 30 نفر را جدا کند اما یاد بیکاری و ناامیدی خودش افتاد، دلش به درد آمد و گفت: خانم حضرت معصومه خودش برکت این پول را زیاد می کند. من همه کارگران را مشغول کار می کنم و به تک تک آنها مزد می دهم.
نقشه مهندسی و اجرایی پل آماده شد و کارگران مشغول کار شدند و کارها به سرعت پیش رفت و بالاخره بعد از مدت ها ساختن پل پایان یافت و پل آهنچی نام گرفت و عبور و مرور مردم آسان شد.
حالا به آرزویش رسیده بود و اموالش را وقف کرده بود.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 ماجرای دو شهید با پلاکهای ۵۵۵ و ۵۵۶ 🇮🇷
#پیشنهاد_ویژه
🌺🍃طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد...
یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود.
لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگري را كه لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت
🌺🍃معلوم بود که شهيدِ دراز کش مجروح بوده است. خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است.
555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند.
🌺🍃اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است...پدری سر پسر را به دامن گرفته است...😭😭 شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر..
راوی : سردار سید محمد باقرزاده
⭕️ کاش از ما نپرسند که بعد از شهدا چه کردیم...😔
#در_معرفی_شهدا_کوتاهی_نکنیم
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#حجابیعنےمنانتخابمیکنمتوچہمیبینے
🌱شهید مطهری:
"این مرد است که همواره حرص می ورزد که زن را وسیله چشم چرانی و کامجویی خود قرار دهد. هیچ گاه مرد به طبع خود مایل نبوده حائلی میان او و زن وجود داشته باشد و هر وقت که این حائل از میان رفته آنکه برنده بوده مرد بوده است و آن که باخته و وسیله شده زن.
امروز که مردان موفق شده اند با نامهای فریبنده #آزادی و #تساوی و غیره این حائل را از میان ببرند زن را در خدمت کثیف ترین مقاصد خویش گرفته اند."
📚فلسفهٔ حجاب، ص ٤٨
🌱 #پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #خاکریز_اسارت 🇮🇷
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
💢قسمت هشتاد و چهارم:
دزد منم!
با چه زبونی به این زبون نفهما باید حالی می کردیم که قضیه دزدی در بین نبوده و ارشد آسایشگاه برای خودشیرینی این کارو کرده. مگه حالیشون حالیشون بود و می فهمیدن؟! چکار باید می کردیم. یه بار دیگه تهدید تکرار شد و کسی بلند نشد.
بار سوم فرمانده اعلام کرد که اگه دزد بلند بشه و به گناهش اعتراف کنه در امانه و بخشیده میشه. فقط میخایم شناسایی و رسوا بشه و دیگه این کار رو تکرار نکنه. در کمال تعجب و ناباوری دیدیم یکی از بسیجی ها بلند شد و گفت من برداشتم. فرمانده گفت چرا گفت گرسنم بود و عذرخواهی کرد و قول داد فردا جبران کنه و صمونشو به اون آقا بده. دهان همه از تعجب باز شده بود. بهروز همون ارشد آسایشگاه با دمِش گردو می شکست و با قیافه ای حق به جانب می گفت دیدید دزدی در کار بود. یه عده هم باورشون شد اون بنده خدا دزدی کرده. اما اکثرا می دونستیم اون بزرگوار از آبرو و حیثیت خودش گذشت و انگ دزدی رو به جون خرید که بچه های بیگناه شکنجه نشن و بیهوده زیر ضربات کشنده کابل ها قرار نگیرن.
اون روز فرمانده عراقی بخاطر آبروی خودش که امان داده بود کاری به اون عزیز نداشت و مجازاتش نکردن، ولی همه ما و هم خود اون مرد بزرگ می دونستیم که عراقیا اونو ول نمی کنن و یه روزی تاوان سختی خواهد داد. چن روز بعد که به بهانه ای ریخته بودن داخل آسایشگاه و بعضیا رو می زدن ، ایشون رو بیرون کشیدنو اونقدر زدند که بیحال گوشه آسایشگاه افتاد. از این دست از خودگذشتگی ها و ایثارها کم نبود و بارها و بارها شاهد چنین از خودگذشتگی هایی بودیم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 تـلنگر صبح 🇮🇷
•••پـیری گـفـت:
ای جـوان قرآن بخوان
قبل ازآنکه برایـت قرآن بخـوانند...
نـماز بـخوان
قبـل ازآنکـه برایت نمـاز بخوانـند...
ازتجربه دیگران اسـتفاده کـن
قبـل ازآنـکه تجـربه دیگـران شوی ....
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
انسان به هر مقامي كه برسد، اگر آن مقام براي رضاي خدا و براي خاطر راه الله نباشد هميشه پيش وجدانش و پيش همه افراد خجل و ناراحت است امروز خوشحالم كه تحت رهبري امام اين انقلاب اسلامي كه تداوم بخش راه انسانيت به پيروزي رساند، و اين انقلاب به ياري خدا تا نهضت مهدي (عج) ادامه خواهد داشت، و ملت مسلمان و مؤمن ايران هيچگاه از اين نهضت سر باز نخواهند زد، چونكه راه خود را شناخته اند....
#شهید_احمد_شیرخانی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ خاطرهای کمتر شنیده شده از مکاشفه شهید ابراهیم هادی
✔️ شهیدی که میخواست گمنام زندگی کند، اما به تعبیر رهبر انقلاب امروز نامش در تمام آفاقِ فرهنگی کشور پیچیده است
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔
از بزرگی ﭘﺮﺳﯿﺪم:
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﮔﻔﺖ: ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﻦ! ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﮕﻮﻧﻪ؟ ﮔﻔﺖ: ﻭﻗﺘﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﻬﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ مےگذاری، ﺣﺎﻟﺶ ﺭﺍ مےپرسی، ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺳﺮﺍﻍ ﮐﯿﻒ ﻭ ﻧﻤﺮﺍﺕ ﺍﻭ نمےروی، ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﻧﻮﻉ ﻏﺬﺍ ﻧﻈﺮﺵ ﺭﺍ مےپرﺳﯽ، ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻥ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﺸﻮﺭﺕ مےکنی، ﻧﻈﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﺟﻮﯾﺎ مےشوی،ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮﺕ ﺩﻋﻮﺍ نمےکنی..
ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺗﻮ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﻬﻤﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﯾﮑﯽ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺁﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ. ﻓﻘﻂ ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ، ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽ ﺁﻓﺮﯾﻨﺪ ﻧﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ مالکیت!
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
#لحظہ_شهادت
🔹حاج احمد ڪجا میرے حاج احمد!؟
میرم رفیقمو بیارم, رفیقم جامونده..
#شهید_احمد_غلامی
#سالروز_شهادت🌷
●ولادت: ۱۳۵۶/۹/۱۰
●تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۲/۳
●شهادت:سوریہ منطقه تَل تَرابیع
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴تصویر زن ایرانی مسلمان....
زن محجبه ،باحیا ،فرهیخته ،اندیشمند و خانواده گرای ایرانی را میخواهند به یک زن بزک کرده ،رقاص ،بدن نما و آوازه خوان و بی تقید به خانواده و هنجارهای اخلاقی و اهل نمایش خیابانی تبدیل کنند.
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #خاکریز_اسارت 🇮🇷
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
💢قسمت هشتاد و پنجم:
عزت نفس در عین نیاز
بعد از حدود دو ماه از آغاز اسارت، برای خالی نبودن عریضه مقداری پرتقال کوچک و نیمه پلاسیده اوردن و با هزار منت بین بچه ها تقسیم کردن. می گفتن شما دشمن ما هستید و با ما جنگیدید ولی ما به شما رسیدگی می کنیم و برای شما غذا و میوه می آوریم و اینجوری منت گذاشتن های سخیف شیوه همیشگی اونا بود، خصوصاً در اوقاتی که دو سه ماه یه بار، دونه ای میوه میدادن ، این قضیه تکرار می شد. حتی بعضی وقتا می پرسیدن اصلا شما تو ایران از اینجور میوه ها خوردین؟ بچه ها همه سرشون رو پایین مینداختن و شروع می کردن خندیدن . وقتی متوجه می شدن کسی داره می خنده بشدت عصبانی می شدن و داد میزدن " لیش تضحک قشمر " یعنی مسخره چرا می خندی؟ و بلندش می کردن و چن تا سیلی آبدار می زدند تو صورتش. حالا برای اولین بار پرتقال اورده بودن و علیرغم اینکه کوچیک و پلاسیده بودن ولی بدن بچه ها بشدت نیازمند اینگونه مواد غذایی بود. با یکی از بسیجی ها بنام علی عاشورای هم غذا بودم . بعد از تقسیم به من گفت: یه دونه پرتقال بیشتر به من رسیده. چکارش کنم؟ گفتم شاید مسئول تقسیم اشتباه کرده و به یکی نرسه. معمولا عراقیا با دقت و وسواس می شمردن و مواظب بودن حتی یکی اضافه داده نشه. از مسئول تقسیم پرسیدیم گفت همه گرفتن و کم نیومده. گفت حالا چکار کنم به کی بدم؟ گفتم ببین علی آقا درسته حق کسی نیست و اضافه اومده ولی بهتره به یکی از مجروحا بدی. شما الحمدلله سالمی و بدنت کمتر احتیاج داره. ایشونم بلافاصله بلند شد و پرتقال اضافه رو به یکی از مجروحا داد.
شاید کسی فک کنه که حالا یه دونه پرتقال فسقلی مگه چه اهمیتی داره؟ بله در شرایط وفور نعمت چیزی نیست و اهمیت خاصی نداره ، ولی اگه شرایط اونجا رو در نظر بگیریم و اینکه بعد از چند ماه پرتقالی دست اسیری رسیده که اگه پای آبروی ایرانی در میون نبود از شدّت گرسنگی حتی پوستش رو هم میخوردیم، اون وقت می فهمیم واقعا عزت نفس بالایی میخاد که در چنین شرایطی از اون بگذری و به دیگری ببخشی و تازه از اینم بالاتر داشتیم افرادی رو که همون سهمیه خودشون رو هم نمی خوردن و به مریضا میدادن.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#ڪلام_شهید
«انتظار يعنے؛ حرڪت ،
انتظار يعنے؛ ايثار، يعني خون؛
انتظار يعنے؛ ادامہ دادن راه شهيدان،
انتظار براے اين است ڪہ انسان در
سكون آب گنديده نباشد،
انتظار خيمہے خروشان است و درياے مواج»
#سردارشهید_حاجحسین_بصیر
●ولادت: ۱۳۳۲/۱۰/۱۶
●شهادت: ۱۳۶۶/۲/۲
●محل شهادت:ارتفاعات ماووت عملیات کربلای ۱۰
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مجموعه درس اخلاق 🔴
💐🎙 #مقام_معظم_رهبری
💢موضوع:خودمان را آماده کنیم برای سربازی امام #زمان (عج)
🌹 بسیار زیباست 👌👌
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#برگے_از_خاطراٺ
🔴 خاطره شنیدنی
#شهید_حسین_خرازی از ارسال یک قوطی کمپوت خالی به جبهه ⇩⇩⇩
🔹شهید حسین خرازی نقل میکرد: ﻭﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ.
🔸ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: ⇩⇩⇩
ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ.
🔹ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ ۲۵ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ.
🔹ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ.
🔸ﺣﺎﻻﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.
🔹ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ…
#خاطرات_جبهه
#شهیـد_حاجحسین_خرازی🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔
پیرمرد زرگری به دکان همسایه زرگر رفت و گفت: ترازویت را به من بده تا این خردههای طلا را وزن کنم.
همسایهاش که مرد دور اندیشی بود گفت: ببخشید من غربال ندارم!
پیرمرد گفت: من ترازو میخواهم و تو میگویی غربال نداری، مگر کر هستی؟
همسایه گفت: من کر نیستم، ولی درک کردم که تو با این دستهای لرزان خود چون خواهی خردههای زر را به ترازو بریزی و وزن کنی مقداری از آن به زمین خواهی ریخت،
آن وقت برای جمع آوری آنها جاروب خواهی خواست و بعد از آنکه زرها را با خاک جاروب کردی آن وقت غربال لازم داری تا خاک آنها را بگیری، من هم از همین اول گفتم که غربال ندارم.
هر که اول بنگرد پایان کار
اندر آخر، او نگردد شرمسار
"مولوی"
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊
⭕️سردار شهید حسن #باقری
يکی از نيروهاي به اصطلاح صفركيلومتر را توجيه مي كرد:
هيچ نترسي ها! سه حالت داره:😊
اگر شهيد شدي ميري پيش خدا،
اگر اسير بشي به امام حسين(ع) ميرسي(کربلا)،
اگر هم زخمي شدي آغوش مامان جان در انتظار توست!
ديگه چي ميخواي!!!
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔸شهید مهدی زین الدین :
🌹هر گاه شب جمعه #شهدا را یاد کردید، آنها شما را نزد "اباعبدالله" (ع) یاد میکنند.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🤔داشتم فکر میکردم:
❗️وقتی خیابونا پر باشه از خانمایی که زیبایی هاشونو سخاوتمندانه به نمایش گذاشته اند
☝️چقدر کار سخت میشه برای خانما که بخان در نظر شوهرشون زیباترین و جذاب ترین باشن ...
❓واقعا ما داریم چیکار میکنیم؟؟!
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه است هوایت نکنم می میرم
خاطره ای شنیدنی از زیارت شب جمعه کربلا از راه دور.
اشکتون جاری شد شهدا رو یاد کنید
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
❣ #سلام_امام_زمانم❣
خبر #آمدنت آمده، از راه بیا
سر بزن از دل یک #جمعه ناگاه بیا
ماه کامل نشود🌖 تا تو نیایی آقا
تا که کامل بشود نیمه این ماه #بیا
عهدکردیم و شکستیم وگذشتی صدبار
باز هم با دل آلوده ما♥️ راه بیا
نفس آلوده زمینگیر #گناهیم ولی
دیگر ازدست همه خسته شدیم آه بیا
راهگمکرده این جاده پر پیچ و خمیم
ای #هدایتگر هر بنده گمراه بیا
چاه غفلت شده سهم همه ما #بیتو
یوسف قافله یک سر به لب چاه بیا😔
جمعهها رفت ولی #جمعه موعود نشد
جمعهها میرود ای جمعه دلخواه بیا
گفت شاعر: خبر آمد خبری در راه است
خبر آمدنت آمده از راه #بیـــــا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
خوش دارم که در نیمه های شب
در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم.
با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم.
آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم،
محو عالم بی نهایت شوم.
از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم
و جز خدا چیزی را احساس نکنم...💚
_ #شهید_چمران
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 #پیشنهاد_ویژه
📹 دعوا بر سر ولایت است!
🎙به روایت حاج حسین یکتا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥از سیلی صحرای طبس تا سیلی عینالسد، پیامی برای جهانیان
🗓۵ اردیبهشت؛ سالروز شکست مفتضحانه آمریکا در صحرای طبس
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆