🇮🇷#رمان_عاشقانه_دو_مدافع🇮🇷
#قسمت_پنجاهوسوم
روے یہ نیمکت نشستیم بہ شمع ۲۲ سالگیم نگاه کردم🕯 از نبودݧ علے کنارم و مسخره بازیاش ناراحت بودم حتے نمیدونستم اگہ الان پیشم بود چیکار میکرد؟؟
کیک و میمالید رو صورتم؟ در گوشم👂 بهم میگفت خانمم آرزو یادت نره، فقط لطفا منم توش باشم.😬 اذیتم میکرد و نمیزاشت شمع و فوت کنم؟؟؟ آهے کشیدم و بغضمو قورت داد😑
زیر لب آرزوکردم"خدایا خودت مواظب علے مــݧ باش مـݧ منتظرشم"🍃
شمع و فوت کردم و کیک و بریدم.
مریم مثل ایـݧ بچہهاے دو سالہ دست میزد و بالا پاییـݧ میپرید.
محسنے بنده خدا هم زیر زیرکے نگاه میکرد و میخندید 😁
لبخندے نمایشے رو لبم داشتم کہ ناراحتشوݧ نکنم.
مریم اومد کنارم نشست: خوووووب حالا دیگہ نوبت کادوهاست🎁🛍
إ وا مریم جاݧ همیـنم کافے بود کادو دیگہ چرا
وا اسماء اصل تولد کادوشہها چشماتو ببند 😑
حالا باز کـݧ یہ ادکلـݧ تو جعبہ کہ با پاپیوݧ قرمز تزئیـݧ شده بود🎁
گونشو بوسیدم 😘 گفتم واااااے مرسے مریم جاݧ
محسنے اومد جلو با خجالت کادوشو داد و گفت: ببخشید دیگہ آبجے مـݧ بلد نیستم کادو بگیرم ، سلیقہے مریم خانومہ، امیدوارم خوشتوݧ بیاد😍
کادو رو باز کردم یہ روسرے حریر بنفش با گلهاے یاسے واقعا قشنگ بود.
از محسنے تشکر کردم🙏 کیک و خوردیم و آمادهے رفتـݧ شدیم از جام بلند شدم کہ محسنے با یہ جعبہ بزرگ اومد📦 سمتم: بفرمایید آبجے اینم هدیہے همسرتوݧ قبل از رفتنش سپرد کہ بدم بهتوݧ 😍
از خوشحالے نمیدونستم چیکار باید بکنم جعبہ رو گرفتم و تشکر کردم
اصلا دلم نمیخواست بازش کنم😍
تو راه مریم زد بہ بازوم و گفت: نمیخواے بازش کنے ندید پدید⁉️
ابروهام و بہ نشونہے نه دادم بالا و گفتم: ببینم قضیہے خواستگارے محسنے الکے بود 😳
دستشو گذاشت رو دهنشو آروم خندید: نه بابا اسماء جدیہ
خوب بگو ببینم قضیہ چیہ؟؟؟
هر چے صب گفتم: واقعیت بود
خوب❓❓
میشہ بشینیم یہ جا صحبت کنیم؟؟
محسنے و چیکار کنیم؟؟
نمیدونم وایسا🤔
رو کردم بہ محسنے و گفتم: آقاے محسنے خیلے ممنوݧ بابت امروز واقعا خوشحالم کردید. شما دیگہ تشریف ببرید ما خودموݧ میریم😊
پسر چشم و دل پاکے بود ولے اونقدرام حزب اللهے نبود خیلے هم شلوغ و شر بود اما الان مظلوم شده بود😁
سرش و آورد بالا و گفت:
نه خواهش میکنم وظیفم بود، ماشیـݧ🚗 هست میرسونمتوݧ
نه دیگہ مزاحمتوݧ نمیشیم
نه چہ مزاحمتے مسیرمہ، خودم هم باهاتوݧ کار دارم
آخہ مـݧ با مریم کار دارم .
آهاݧ خوب ایرادے نداره مـݧ اینجا ها کار دارم شما کارتوݧ تموم شد بہ مـݧ زنگ📱 بزنید بیام
بعد هم ازموݧ دور شد..
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ خانم علیآبـــــادی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆