eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
681 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🌷به یاد شهدا🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه است هوایت نکنم می میرم خاطره ای شنیدنی از زیارت شب جمعه کربلا از راه دور. اشکتون جاری شد شهدا رو یاد کنید 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 _پیرزن اونجا افتاده بود... _با زهرا دوییدیم سمتش، هر چقدر صداش می‌کردیم جواب نمیداد، اعصابم خورد شده بود گریہ میکردم😭 و بلند بلند صداش می‌کردم اما جواب نمیداد، تموم کرده بود.😭😭 _مامور آمبولانس🚑 اومد سمتمون و گفت خانم ایشون تموم کردن، چیکار می‌کنید⁉️ _نسبتے با شما دارن⁉️ _زهرا جواب داد: نسبتے ندارم، بلند شدم با صداے بلند کہ عصبانیتم قاطیش بود از آدمايے کہ اطرافموݧ بودن علت ایــن اتفاق و میپرسیدم.😲 _یہ عده میگفتـن کہ گرما زده شده یہ عده میگفتـن زیر دست و پا مونده و...😳 _هرکی یہ چیزی میگفت، کلافہ شده بودم، یہ نفر اومد دستش و گذاشت رو شونم و صدام کرد: خانم⁉️ _برگشتم یہ خانم میان سال محجبہ بود کہ چهره‌ے مهربونے هم داشت، ازم پرسید: ایـن خانم باهاتون نسبتے دارن⁉️ _گفتم:نه چطور⁉️ _گفت: مـن شما رو دیدم کہ کنارشون وایساده بودید و حرف میزد بعد از رفتـن شما ایـن پیرزن از جاش بلند شد، در حالے کہ لبخند بہ لب داشت😊 بہ سمت جمعیت میدویید فریاد میزد و میگفت بالاخره اومدے⁉️محمدجان اومدے⁉️ _بعد قاطے جمعیت شد و زیر دست و پا موند، مـن دوییدم طرفش کہ نزارم بره اما بهش نرسیدم و این اتفاق افتاد😔 _متأسفم واقعاً... _اشک از چشام جارے شد😭 رفتم سمت پیرزن، هنوز قاب عکس تو بغلش بود قاب عکس و برداشتم پشتش نوشتہ بود "محمد جعفرے"🌹 _یاد حرفاش افتادم پس واقعا پسرش اومد دنبالش و اونو برد پیش خودش.😔 _آمبولانس🚑 پیرزن رو برد، قاب عکس دست مـن موند حال بدے داشتم وقتے برگشتم خونہ هوا تاریک شده بود. _تو خونہ همش یاد اتفاق امروز میوفتادم و اشک میریختم😭، قاب عکس و همراه خودم آوردم خونہ، شیشش شکستہ بود، داشتم عکس و از داخل قاب در میوردم کہ متوجہ شدم یہ کاغذ پشتشہ.😳 _کاغذ و برداشتم یہ نامہ بود: 🍃🌹به نام خدا🌹🍃 _مادر عزیزتر از جانم سلام _مرا ببخش کہ بدون اجازه‌ے شما بہ جبهہ آمدم فرمان امام بود و من مجبور بودم از طرفے چطور میتوانستم ببینم دشمن جلوے چشمانم بہ خاک وطنم تجاوز کرده و بہ نوامیس کشورم چشم دارد. _اگر مـن بہ جبهه نمیرفتم در قیامت چگونہ جواب مادرم حضرت زهرا را میدادم، چگونہ در چشمان مولایم سید و الشهدا نگاه میکردم.😔😭 _مطمعـنم خداوند بہ شما و پدرجان صبر دورے و شهادت🌹 مـن را خواهد داد. _مادرجان بعد از مـن بہ جوانان کشور بگو کہ محمد براے حفظ عزت کشور جنگید بگو قرمزی خون و خود را داد تا سیاهے چادرهایشان حفظ شود. _مادر جان براے شهادتم دعا کـن...🍃✨ _میگویند دعاے مادر در حق فرزندش، میگیرد _حلالم کـن...😔 _پسر خطا کارت "محمد جعفری" _با خوندن نامہ از گذشتم شرمنده شدم تازه داشتم مفهوم چادرے کہ روسرمہ رو درک میکردم، طرز فکرم کاملا عوض شده بود دیگه اسماء قبلے نبودم بہ قول مامان داشتم بزرگ میشدم👌 _از طرفے هم جدیدا همش برام خواستگار میومد در حالے کہ مـن اصلا بہ فکر ازدواج💞 نبودم و هنوز زمان میخواستم کہ خودمو پیدا کنم و بہ ثبات کامل برسم. _اون سال کنکور دادم با ایـن کہ همیشہ آرزوم بود مهندسے برق قبول شم ولے عمران قبول شدم چاره‌اے نبود باید میرفتم... 📝 ... ⇩↯⇩ ✍ خانم علی‌آبـــــادی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#سلام_امام_زمانم بی فایده ست روضه و ماتم بدون تو بی فایده ست اشک دمادم بدون تو ای منتقم.... جان عمو جان تان بیا بی فایده ست ماه محرم بدون تو چنگی به دل نمیزند آقای غصه دار بیرق-علم - سیاهی و پرچم بدون تو #آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 فرازی از وصیتنامه 🇮🇷 ◽️کاش صحبتهای حاج‌احمد کاظمی سر لوحه‌ی کار امثال بنده که خادمی مجموعه‌ای را عهده‌دار شدیم قرار گیرد. ◽️کاش وصیت شهدا که قاب اتاقهای ما را اشغال کرده، دلمون و اشغال می‌کرد. ◽️کاش صحبتهای ولی امر مسلمین که سر لوحه‌ی روزمرمون شده سر لوحه‌ی اعمالمون میشد. ◽️کاش دل حضرت زهرا (سلام الله علیها) با اعمال ما خون نمیشد. ◽️کاش مهدیِ فاطمه (عجل الله تعالی فرجه شریف) با اعمال ما ظهورش به تأخیر نمی‌افتاد. مدافع حرم #شهید_قدیر_ســـــرلک 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
گندم ری.mp3
5.01M
#داستانهای_محرم #استاد_عالی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
سیـــــره عملے ســـردار شهید ((حاج محمد ابراهیــــم همــــت)) 🍃🌹🍃🌹 براے سركشے بہ بچہ ها آمد توي سنگر👌 مےدانستم چند روز است چيزے نخورده.😢 آن‌قدر ضعيف شده بود كه وقتے ڪنار سنگر مے ‌ايستاد،‌ پاهاش مے‌لرزيد.😢 وقتے داشت ميرفت، گفتم «حاجے جون! بيا يه چيزےبخور.»👌 بے‌اعتنا نگاهم ڪرد و گفت «خدا رزق دنيا رو روے من بستہ. 😢من ديگہ از دنيـــا سہـــم غذا ندارم.» و از سنگــــر رفت بيرون.😢😊 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙شهید زین‌الدین: کدام شهید کربلایی می‌شود. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت‌های زهرا متین دارنده مدال المپیاد ادبیات: بچّه‌داری هیچ منافاتی با درس خواندن ندارد! کسانی که فکر می‌کنن بچّه داشتن مانع پیشرفته خوب به این صحبت‌ها گوش کنن 📝 #پویش_حجاب_فاطمے
🇮🇷 🇮🇷 _چاره اے نبود باید می‌رفتم...😔 _اوایل مهر بود کلاس‌هاے دانشگاه تازه شروع شده بود _ما ترم اولے‌ها مثل ایـݧ دانشگاه ندیده‌ها روز اول رفتیم تنها کلاسے کہ تو دانشگاه برگزار شد، کلاس ترم اولے‌ها بود دانشگاه خیلے خلوت بود.😳 _تو کلاس کہ نشستہ بودم احساس خوبے داشتم خوشحال بودم کہ قراره خانم مهندس بشم براے خودم😂 _تغییر و تو خودم احساس می‌کردم هیجاݧ و شلوغے گذشتمم داشت برمی‌گشت😬 هموݧ روز اول با مریم آشنا شدم دختر خوبے بود. _اولیـݧ روز دانشگاه پنج‌شنبہ بود. از بعد از اوݧ قضییہ تو بهشت زهرا هر پنجشنبہ می‌رفتم اونجا و بہ شهدا🌷 سر میزدم شهداے گمنام و بیشتر از همہ دوست داشتم هم بخاطر خوابے کہ دیدم هم بخاطر محمد جعفرے پسر هموݧ پیرزݧ نمیدونم چرا فکر میکردم جزو یکے از شهداے گمنامہ.🌹 _اوݧ روز بعد از دانشگاه هم رفتم بهشت زهرا قطعہ‌ے شهداے بی پلاک.🕊🌹 _زیاد بودݧ دلم میخواست یکیشون و انتخاب کنم کہ فقط واسہ خودم باشہ اونروز شلوغ بود سر قبر بیشتر شهداے گمنام🌷 نشستہ بود چشمام و چرخوندم کہ یہ قبر پیدا کنم کہ کسے کنارش نباشہ بالاخره پیدا کردم سریع دویدم سمتش نشستم کنارش و فاتحہ‌اے براش فرستادم سرم و گذاشتم رو قبر احساس آرامش می‌کردم🍃 یہ پسر بچہ صدام کرد: خالہ❓خالہ❓گل💐 نمیخواے سرم و آوردم بالا یہ پسر بچہ‌ے ۵ سالہ در حال فروختـݧ گل یاس بود عطر گلا فضا رو پر کرده بود برام جالب بود تا حالا ندیده بودم گل یاس بفروشـݧ آخہ گروݧ بود ازش پرسیدم: عزیزم همش چقدر میشہ❓ گفت: ۱۵تومـݧ ۱۵ تومــݧ بهش دادم و گلها رو ازش گرفتم چند تا شاخہ ببشتر نبود. بطرے آب و از کیفم درآوردم و رو قبر و شستم بوے خاک و گل یاس باهم قاطے شده بود لذت میبردم از ایـݧ بو گلها💐 رو گذاشتم رو قبر دلم میخواست با اوݧ شهید حرف بزنم اما نمیتونستم میخواستم باهاش درد و دل کنم اما روم نمیشد از گذشتم چیزے بگم براے همیـݧ بہ یہ فاتحہ اکتفا کردم.😔 یہ شاخہ گل یاس و هم با خودم بردم خونہ و گذاشتم تو گلدوݧ اتاقم هموݧ گلدونے کہ اولیـݧ دستہ گلے کہ رامیـݧ برام آورد بود و گذاشتہ بودم توش بهم ریختم ولے با پیچیدݧ بوے گل یاس تو فضاي اتاقم همه چیز و فراموش کردم و خاطرات خوب مثل چادرے شدنم اومد تو ذهنم.😌🍃 _همہ‌ے کلاس‌هاے دانشگاه تقریبا دیگہ برگزار میشد چندتا از کلاس‌ها رو کہ بین رشتہ‌ها، عمومے بود و با ترم‌هاے بالاتر داشتیم سجادے🙎‍♂ هم تو اوݧ کلاس‌ها بود. _مـݧ پنج‌شنبہ‌ها اکثرا کلاس داشتم و بعد دانشگاه می‌رفتم بهشت زهرا پیش شهید منتخبم🌷 سرے دوم کہ رفتم تصمیم گرفتم تو نامہ✉️ همہ چیو براش از گذشتم بنویسم و بهش بگم چی ازش میخوام _نامه رو بردم خندم گرفتہ بود از کارم اصلا باید کجا میذاشتمش بالاخره تمام سعے خودمو کردم و باهاش حرف زدم وقتے از گذشتم میگفتم حال بدے داشتم و اشک میریختم😭 و موقع رفتـݧ یادم رفت نامہ✉️ رو از اونجا بر دارم. با صداے سجادے از خاطراتم اومدم بیرون...🗣 📝 ... ⇩↯⇩ ✍ خانم علی‌آبـــــادی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #فرازی_از_وصیتنامه 🇮🇷 ◽️آنان كه دل خويش را به نور عشق زنده كردند و جان دادند، جاودانه شدند. آنان كه برای هميشه زنده‌اند و نزد خدای خويش روزی می‌خورند و آن پاكدلانی كه به جستجوی پروردگار خويش برخاستند و او را يافتند و وقتی يافتندش به او محبت ورزيدند و چون لبريز از محبت او شدند، عاشق او شدند و هنگامی كه عاشق شدند خدا هم عاشقشان شد و تنشان كه حجاب جان بود را از ميان برداشت و خود خون بهای خون مقدسشان گشت. #شهید_سیدیونس_فاطمی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
نگاه حسینی.mp3
3.49M
#محرم #امام_حسین_علیه_السلام #امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه #استاد_عالی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🏴…🏴…🏴 °•{طلبه، مدافع حرم #شهید_محمد_پورهنـــــگ🕊🌹}•° 🔴 #ترور_بیولوژیک_شهید_مدافع_حرم ◽️هوا خیلی گرم بود، همسرم توسط یکی از نیروهای نفوذی دشمن که اهل سوریه هم بود و مدتی با ایشان کار می‌کرد مسموم شد. ◽️این فرد یک لیوان آب به همسر من تعارف کرده بود. ظاهر آب هم که هیچ تفاوتی با آبهای سالم نداشت. اما همسرم می‌گفت همان موقع که آب را نوشیدم درد شدیدی در معده‌ام احساس کردم. چندساعت بعد وقتی ایشان به خانه آمد حالش خیلی بد بود. ◽️دکتر از همان اول تشخیص مسمومیت داد اما ما فکر می کردیم که یک مسمومیت ساده غذایی است؛ تصورمان این بود که با مصرف دارو حالش بهتر می شود. اما این اتفاق نیفتاد. سم رفته رفته بیشتر اثر کرد. علائم دیگری هم از راه رسید، مثل تب شدید، علائم سرماخوردگی، خون ریزی معده، تهوع شدید و ضعف و سردرد و سرگیجه. ◽️در نتیجه همسرم در بیمارستان بستری شد و آنجا بود که تشیخص دادند که سم وارد خونشان شده و حتی چند واحد خون جدید به ایشان تزریق کردند که به خیال خودشان تعویض خون انجام شود. اما چون در #ترور_بیولوژیک سم در مرحله‌ای وارد بدن می‌شود که قابل شناسایی نباشد و به سرعت هم اثر کند، ◽️ظرف سه هفته این سم در بدن همسرم اثر کرد و کبد ایشان را از کار انداخت، طوریکه ظاهر کبد ایشان سالم بود اما در داخل کاملا از کار افتاده بود. ما همانجا به تشخیص فوق تخصص خون و دستور مافوق همسرم، به ایران برگشتیم اما به خاطر پیشرفت بیماری، همسرم ظرف یک هفته در بیمارستان شهید شد. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای شهادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام به روایت رهبر انقلاب 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥باید مراقب باشیم با حجاب بی عفت نباشیم حجت الاسلام پیشاهنگ 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 _اومدم جواب بدم کہ آنتݧ رفت و قطع شد.... با خودم گفتم الانہ کہ ماماݧ نگراݧ بشہ چندبار شمارشو📱 گرفتم اما نمیگرفت اخمام رفتہ بود تو هم در تلاش بودم کہ سجادے اومد سمتم😱 _چیزے شده خانم محمدے❓ _فقط آنتـݧ رفت قطع شد فقط میترسم ماماݧ نگراݧ بشہ گوشیش📱 و داد بهم و گفت: بفرمایید مـݧ آنتـݧ دارم زنگ بزنید کہ مادر از نگرانے در بیاݧ تشکر کردم🙏 و گوشے و گرفتم تصویر زمینہ ے گوشے عکس یہ سربازے بود کہ رو بازوش نوشتہ بود" مدافعـــــــــاݧ حــــــــــــرم"🍃🕊 خیلے برام جالب بود _چند دیقہ داشتم رو صفحه رو نگاه میکردم... خندید😁 و گفت: چیشد❓زنگ نمیزنید❓ کلے خجالت کشیدم😅 شماره‌ے مامان و گرفتم سریع جواب داد: بلہ بفرمایید❓ سلام ماماݧ اسماء‌ام آنتـݧ گوشیم📱 رفت با گوشے آقاے سجادے زنگ زدم نگراݧ نباش تا چند ساعت دیگه میایم خدافظ✋ نزاشتم اصـلݧ حرف بزنہ میترسیدم یہ چیزي بگہ سجادے بشنوه بد بشہ😐 _گوشے سجادے و دادم و ازش تشکر کردم🙏 سجادے بلند شد و رفت سر هموݧ قبرے کہ بهم نشـوݧ داده بود نشست و گفت: خانم محمدے فکر کنم زیاد اینجا موندیم شما دیرتوݧ شد اجازه بدید مـݧ یہ فاتحہ‌اے🍃 بخونم و بریم _نصف گل‌هایے💐 رو کہ خریده بود و برداشتم با یہ بطرے آب و رفتم پیش سجادے روے قبر و شستم، گلها رو گذاشتم روش و فاتحہ‌اے خوندم سجادے تشکر کرد🙏 و گفت: نمیدونم چرا قسمت نیست ما حرفامون و کامل بزنیم.🤔 _بلند شدیم و رفتیم سمت ماشیـݧ🚙 در ماشیـݧ رو برام باز کرد سوار ماشیـݧ شدم خودش هم سوار شد و راه افتادیم تو راه پلاک همش تکون میخورد مـݧ کنجکاو‌تر میشدم کہ بفهم چہ پلاکیہ.🤔 دلم میخواست از سجادے بپرسم اما روم نمیشد هنوز.😅 سجادے باز ضبط و روشـݧ کرد ولے ایندفعہ صداے ضبط زیاد نبود مداحے قشنگے بود😭 "منو یکم ببیـݧ سینہ زنیمو هم ببیـݧ ببیـݧ کہ خیس شدم عرق نوکریمہ ایـ😭 دلم یہ جوریہ ولے پر از صبوریہ چقد شهید دارݧ میارݧ از سوریہ" اشک تو چشماے سجادے جمع شده بود😭 محکم فرموݧ و گرفتہ بود داشت مستقیم بہ جاده نگاه میکرد برام جالب بود چند دیقہ بینموݧ با سکوت گذشت تا اینکہ رسیدیم بہ داخل شهر اذاݧ و داشتـݧ میگفتـݧ جلوے مسجد🕌 وایساد سرش و برگردوند طرفم و گفت: با اجازتوݧ مـݧ برم نماز بخونم زود میام پیاده شد مـݧ هم پیاده شدم و گفتم مـݧ هم میام😁 _بعد از نماز از مسجد اومدم بیروݧ بہ ماشیـݧ تکیہ داده بود تا منو دید لبخند زد و گفت: قبول باشہ خانم محمدے تشکر کردم و گفتم همچنیـݧ🙏 سوار ماشیـݧ شدیم و حرکت کرد جلوے یہ رستوراݧ🏢 وایساد و گفت اگہ راضے باشید بریم ناهار بخوریم گشنم بود نگفتم و رفتیم داخل رستوراݧ و غذا خوردیم _وقتے حرف میزد سعے میکرد بہ چشمام👀 نگاه نکنہ و ایـݧ منو یکم کلافہ میکرد ولے خوشم میومد از حیایے کہ داشت.👌 _تو راه برگشت بہ خونہ بهش گفتم کہ هنوز خیلے از سوالاے مـݧ بے جواب مونده حرفم رو تایید کرده و گفت منم هنوز خیلے حرف دارم واسہ گفتـݧ و اینکہ شما اصلا چیزے نگفتید میخوام حرفاے شما رو هم بشنوم 😍 _اگہ خوانواده شما اجازه بدݧ یہ قرار دیگہ هم براے فردا بزاریم با تعجب گفتم: فردا❓زود نیست یکم از نظر مـݧ البتہ نظر شما هر چے باشہ همونہ گفتم باشہ اجازه بدید با خوانواده هماهنگ کنم میگم ماماݧ اطلاع بدݧ تشکر کرد رسیدیم جلوے در. میخواستم پیاده شم کہ دوباره چشمم افتاد بہ اوݧ پلاک حواسم بہ خودم نبود سجادے متوجہ حالت مـݧ شد و گفت:خانم محمدے ایشالا بہ موقعش میگم جریاݧ ایـݧ پلاک😂 و بہ خودم اومد از خجالت داشتم آب میشدم😓بدوݧ اینکہ بابت امروز تشکر کنم خدافظے کردم و رفتم کلید وانداختم درو باز کردم ماماݧ تا متوجہ شد بلند شد و اومد سمتم سلاااااااام ماماݧ جاݧ دستش و گذاشتہ بود رو کمرش و در اوݧ حالت گفت: _سلام علیکم خوش اومدے گونشو بوسیدم😘 و گفتم مرسے اومدم برم کہ دستم و گرفت و گفت کجا❓ازدستت عصبانیم خودمو زدم بہ اوݧ راه ابروهام و بہ نشانہ‌ے تعجب دادم بالا و گفتم: عصبانے براے چی❓ماماݧِ اسماء و عصبانیت❓شایعست باور نکـن ماماݧ جاݧ حرفایے میزنیا نتونست جلوے خندش و بگیره خبہ خبہ خودتو لوس نکـݧ بیا تعریف کـݧ چیشد اصـلݧ چرا رفتہ بودید بهشت زهرا😁❓ اومدم کہ جواب بدم تلفـݧ☎️ زنگ زد خاله‌ام بود. نجات پیدا کردم و دوییدم سمت اتاقم......🏃‍♀🏃‍♀ 📝 ... ⇩↯⇩ ✍ خانم علی‌آبـــــادی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #فرازی_از_وصیتنامه 🇮🇷 ◽️يكي از نشانه‌های آخرالزمان اينه كه  باب #شهادت در اين دوران بسته ميشه و آرزوی شهادت به دل خيليا ميمونه ! ◽️«امام خمينی (ره): شهادت تكامل هر انسانی است» ◽️بهتر بگم راه و رسم زندگی شهدای آخرالزمان چه جوريه كه تو اوج جوونی به تكامل ميرسن؟ مثل شهدای هسته تای و آقا رضا قربانی. ◽️اينكه بنده و شما در امنيت كامل به سر ميبريم و خيلي راحت سرمونو رو بالش ميزاريم و خوابای خوب ميبينيم  و... . و بعضيا از اين امنيت  سوء استفاده ميكنن و جيباشونو پر میکنن مدافع وطن #شهيد_رضا_قربانی_ميانرودی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 راز جایگاه ویژه حضرت ابوالفضل العباس(ع) 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌺حدیث حولاء🌺 #پویش_حجاب_فاطمے
🇮🇷 🇮🇷 _اومدم کہ جواب بدم تلفـݧ☎️ زنگ زد خالم بود نجات پیدا کردم و دوییدم سمت اتاقم... چادرم و درآوردم تو آیینہ نگاه کردم چهره‌ام نسبت به سه سال پیش خیلے تغییر کرده بود😳 بہ خودم لبخندے زدم😊 و گفتم اسماء ایـݧ سجادے کیہ❓ چرا داره بہ دلت میشینہ😍 همونطور کہ بہ آیینہ نگاه میکردم اخمام رفت تو هم😖 _اسماء زوده مقاومت کـݧ نکنہ ایـݧ هم بشہ مث رامیـݧ تو باید خیلے مواظب باشے نباید برگردے بہ سہ سال پیش علے فرق داره نوع نگاهش، صدا کردنش، حرف زدنش، عقایدش...🍃 _خندم گرفت ...هہ علے❓هموݧ سجادے خوبہ زیادے خودمونے شدم _در هر حال زود بود براے قضاوت هنوز جلوے آیینہ بودم کہ ماماݧ در اتاق و باز کرد کجا فرار کردی❓ خندم گرفت😁 فرار کجا بود مادر مـݧ اومدم لباسام و عوض کنم خوب پس چرا عوض نکردے هنوز❓ داشتم تو آیینہ با خودم اختلاط میکردم مامانم با تعجب😳 بهم نگاه کرد و گفت: بسم اللہ خل شدے دختر❓ خندیدم و گفتم بووووودم راستے ماماݧ آقاے سجادے گفت کہ قرار بعدیموݧ اگہ شما اجازه بدید براے فردا باشہ فردا❓چہ خبره اسماء نمیدونم ماماݧ عجلہ داره براے چے مثلا عجلہ داره دستمو گذاشتم رو چونم🤔 و گفتم خوب ماماݧ براے مـݧ دیگہ ماماݧ با گوشہ‌ے چشمش👀 بهم نگاه کرد و گفت: بنده خدا آخہ خبر نداره دختر ما خلہ تو آیینہ با خودش حرف میزنہ إ مامااااااااااا... در حالے کہ میخندید😄 و از اتاق میرفت بیروݧ گفت: باشہ با بابات حرف میزنم راستے اسماء اردلاݧ داره میاد. از اتاق دوییدم بیروݧ با ذوق گفتم کے داداش کچلم میاااااد فردا خبر داره از قضیہ خواستگارے💞 _معلومہ کہ داره پسر بزرگمہ‌هااا تازه خیلے هم تعجب کرد😳 کہ تو بالاخره بعد از مدتها اجازه دادے یہ خواستگار بیاد براے همیـݧ از پادگاݧ مرخصے گرفتہ کہ بیاد ببینتش دستم و گذاشتم رو کمرم و گفتم: آره تو از اولم اردلاݧ و بیشتر دوست داشتے😍 بعد با حالت قهر رفتم اتاق😔 _ماماݧ نیومد دنبالم خندم گرفتہ بود از ایـݧ همہ توجہ ماماݧ نسبت بہ قهر مـݧ اصلا انگار ݧه انگار خستہ بودم خوابیدم😴 باصداے اذاݧ مغرب بیدار شدم اتاقم بوے گل یاس پخش شده بود. دیدم رو میزم چند تا شاخہ گل یاسہ تعجب کردم تو خونہ ما کسے براے مـݧ گل💐 نمیخرید ولے میدونستـݧ گل یاس و دوست دارم اولش فکر کردم ماماݧ براے آشتے گل خریده ولے بعید بود ماماݧ از ایـݧ کارا نمیکرد موهام پریشوݧو شلختہ ریختہ بود رو شونہ‌هام همونطور کہ داشتم خمیازه😮 میکشیدم اتاق رفتم بیروݧ و داد زدم: ماماااااااݧ ایـݧ گلا چیہ❓ مـݧ باهات آشتے نمیکنم تو اوݧ کچل و بیشتر از مـݧ دوست دارے اردلاݧ یدفہ جلوم ظاهر شد و گفت: بہ مـݧ میگے کچل❓از هیجاݧ یہ جیغے کشیدم و دوییدم بغلش و بوسش😘 کردم هنوز لباس سربازے تنش بود میخواستم اذیتش کنم دستم و گرفتم رو دماغم گفتم: _اه اه اردلاݧ خفہ شدم از بوے جوراب و عرقت قیافش و ببیـݧ چقد سیاه شدے زشت بودے زشت تر شدے خندید😆 و افتاد دنبالم بہ مـݧ میگے زشت❓ جرئت دارے وایسااا ماماݧ با یہ اللہ‌اکبر🍃 بلند نمازش و تموم کرد و گفت چہ خبرتونہ نفهمیدم چے خوندم قبول باشہ ماماݧ مگہ نگفتے اردلاݧ فردا میاد چرا منم نمیدونم چرا امروز اومد😳 _اردلاݧ اخمی کرد و گفت ناراحتید برم فردا بیام خندیدم هولش دادم سمت حموم نمیخواد تو فعلا برو حموم... راستے نکنہ گلارو تو خریدے❓ ناپرهیزے کردے اردلان... خندید و گفت: بابا بغل خیابوݧ ریختہ بودݧ صلواتے مـݧ پول نداشتم برات آبنبات چوبے بخرم گل گرفتم گل یاس❓اونم صلواتے❓ برو داداااااش برووو کہ خفہ شدیم از بو برو. _داشتم میخوابیدم کہ اردلاݧ در اتاق و زد و اومد داخل ... 📝 ... ⇩↯⇩ ✍ خانم علی‌آبـــــادی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#حضرت_عباس(ع) حلقه عشق ترک خورده نگین افتاده سرو قامت بدنی بود ، چنین افتاده هرکجاچشم دراین علقمه می اندازم قطعه ای از پسر اُم بنین افتاده #یا_ڪفیل_الزینب 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
📝 سزای چشمی که به نامحرم بیفته همینه...! 👤 خاطره همرزم شهید ابراهیم هادی 🖇 طرح #خودسازی چهل روزه ی #چشم_ها_را_باید_شست 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 انتشار نخستین‌بار 🎥 رهبرانقلاب: صبر امام حسین فقط صبر بر تشنگی و از دست دادن یاران نبود؛ ✖️صبر سخت امام حسین، صبر بر وجود آقازاده‌های مهم اسلام بود که هی بگن آقا نکنید، این کار خطرناک است و ایجاد تردید کنند و راه شرعی درست کنند! ▪️امام خمینی در این جهت تشبّه کردند به امام حسین. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#خاطرات_شھـــــدا 🔰شلمچه مسئول موقعیت شهید یونسی بودم یه روزرفته بودم سرکشی از نیروهای موقعیت ، وقتی برگشتم دیدم خودرو فرماندهی کنار سنگره ویکی از هندوانه هایی که اونجا کاشته بودیم عقب ماشینه برداشتم ورفتم توی سنگر(من فکر کردم ایشون این کارو کردن که بعدا معلوم شد که این کار رو راننده ایشون انجام داده ) 🔰خلاصه رفتم توی سنگر وهندوانه رو بریدم وگذاشتم جلوی ایشون وگفتم چون هندونه ها رو بچه ها زحمت کشیدن وکاشتن شما نمیتونید ببرید ولی میتونید توی خوردنش با دوستان شریک بشین ... 🔰سردار نگاهی عمیق به من کرد وبعد از خوردن هندونه از پیش ما رفتند. بعداز رفتن ایشون بچه ها به من گفتن خدا به دادت برسه ، میدونی کی بود؟ (لازم به ذکر است که بگم من یک ماه بود به اون منطقه اعزام شده بودم وایشون رو نمیشناختم) 🔰 گفتم : کی بود ؟ 🔰 بچه ها گفتن ایشون فرمانده ستاد بود منتظر باش که به زودی از ستاد احضارت کنند چند روز بعد از ستاد من رو خواستن پیش خودم گفتم کارم در اومد خلاصه رفتیم ستاد؛ دفتر مدیریت . گفتن تو چیکار کردی که از طرف فرماندهی احضار شدی ؟ 🔰رفتم داخل اتاق ، ایشون گفتن : از امروز شما مسئول دفتر فرماندهی هستین .چندوقتی گذشت یه روز از ایشون پرسیدم ::چرا حقیر رو برای این کار در نظر گرفتین در حالی که من اون روز توی خط؟؟؟... 🔰ایشون گفتن : چون به فکر نیروهات بودی . تا وقتی که در خدمت ایشون بودم هیچ وقت اجازه ندادن تنهایی غذا بخورم میگفتن باید سر یک سفره با هم غذا بخوریم. ✍ به روایت همرزم شهید #سردارشهید_عباسعلی_جان‌نثاری 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴 علامه امينى شب #تاسوعا و #عاشورا براى امام زمان (عج) #صدقه کنار ميگذاشتند و ميگفتند: امشب قلب حضرت درفشار است. این پیام را ارسال نمایید تا ميليونها نفر براى آقامون صدقه دهند👆 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🏴…🏴…🏴 🏴فرارسیدن 🏴تاســــــــوعا 🏴و عاشورای 🏴حسینے 🏴ایام ایثار 🏴عشـــــق 🏴بندگــــے 🏴وآزادگے 🏴برشـما 🏴دوستان 🏴عزیــز و 🏴گــــرامی 🏴تسلیت بــاد ◾️التماس دعا از همه دوستان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌◾️ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #فرازی_از_وصیتنامه 🇮🇷 ◽️خدایا! در شهادت چه لذتی است که مخلصان تو به دنبال آن هستند؟ ◽️خدایا! تو جانم دادی و جانم خواهی گرفت؛ مرا در آن صراطی‌ گذار که هیچگاه از لحظه‌ جان دادن غفلت نکنم. ◽️خدایا! می‌دانم آنچه را بخواهی انجام می‌‌دهی، پس مرا بر آن راهی بگذار که مصلحت توست. ◽️و حضرت پروردگار نیز او را در راهی که مصلحت و رضای حق در آن بود، نهاد؛ شهادتِ با عزت را نصیب وی ساخت تا نام و یادش همواره در دل و جان آزادی‌ خواهان باشد و جاودان بماند. روحانی مبارز حجت‌الاسلام والمسلمین #شهید_شیخ_علی_اوسطی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
عهد عاشورا.mp3
4.36M
#سختی_و_ایمان #آزمایش_الهی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
ای زنان شیعه مانند زنان بنی امیه نباشید... 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 _إ اسماء مـݧ هنوز کلے حرف دارم حرفاے اصلیم مونده...😳 باشہ داداش بگو فقط یکم زودتر صبح باید پاشم و بقیشم کہ خودت میدونے چیہ انقد زود داداشت و فروختے❓ إ داداش ایـݧ چہ حرفیه❓شما حرفت و بزݧ.. راستش اسماء مـݧ بہ مامانینا نگفتم آموزشیم تو یزد دیگہ تموم شد بخاطر خدمات فرهنگے و یہ سرے کارهاے دیگہ ادامہ‌ے خدمتم افتاده تو سپاه تهراݧ _إ چہ خوب داداش، ماماݧ بفهمہ کلے خوشحال میشہ😍 اره تازه استخدام سپاه هم میشم فقط یہ چیز دیگہ چے? _چطورے بگم اخہ❓إم-إم بگو داداش خجالت نکش نکنہ زݧ میخواے اره... اره❓😳 ینے از یہ نفر چیزه داداش بگو دیگہ جوݧ بہ لبم کردے.😖 اسماء دوستت بود زهرا خب❓خب هموݧ کہ باهم یہ بارم رفتید تشیع شهدا🌷🍃... تو بسیج مسجد هم هست _خب داداش بگو دیگہ اسماء، ازدواج کرده❓ اخ اخ داداش عاشق شدے❤️ ازدواج نکرده اسماء با ماماݧ حرف میزنے❓ اوووو از کے تا حالا خجالتے شدے❓ حرف میزنے یا❓ اره حرف میزنم پس بگو چرا لاغر شدے غم عشقے کشیدے کہ مپرس😂 از رو تخت🛏 بلند شد و گفت: هہ هہ مسخره؛ بگیر بخواب فردا کلے کار داری _باورم نمیشد اردلاݧ عاشق❤️ شده باشہ ولے خوب مگہ داداشم دل نداشت❓ بعدشم مگہ فکر میکردم سجادے از مـݧ خوشش بیاد. _ساعت ۱۱ بود تقریبا آماده بودم یہ روسرے صورتے کمرنگ سرم کردم زنگ خونہ🛎 بہ صدا در اومد از پنجره بیرون و نگاه کردم سجادے داشت با دست موهاشو درست میکرد😂😂😂 خندم گرفتہ بود چہ تیپے هم زده. _از اتاق اومدم بیروݧ اومدم سلام کنم کہ اردلاݧ عصبانے و با اخم صدام کرد کجا❓ سرجام خشکم زد😳 خندید و گفت نترس بابا وایسا منم بیام تا جلوے در حالا چرا انقد خوشگل شدے تو❓ خندیدم و گفتم بووووووودم😁 دستم و گرفت و تا جلوے در همراهیم کرد سجادے وقتے منو اردلاݧ دست تو دست دید جا خورد و اخماش رفت توهم😣 مثلا غیرتے شده بود خندم گرفت و اردلاݧ و معرفے کردم سلام آقاے سجادے برادرم هستـݧ اردلاݧ انگار خیالش راحت شد اومد جلو با اردلاݧ دست داد🤝 _سلام خوشبختم آقاے محمدے سلام همچنیـݧ آقاے سجادے اردلاݧ بهم چشمکے زد😉 و گفت: خوب دیگہ برید بہ سلامت خداحافظ بعد هم رفت و در و بست _تو ماشیـݧ🚙 باز هم سکوت بود ایندفعہ مـݧ شروع کردم بہ حرف زدݧ خب، خوبید آقاے سجادے❓خوانواده خوبن❓ لبخندے زد و گفت: الحمدللہ شما خوبید❓ بلہ ممنوݧ خب شما بگید کجا بریم خانم محمدے❓ مـݧ نمیدونم هر جا صلاح میدونید روبروے آبمیوہ فروشے وایساد رفتیم داخل و نشستیم خوب چے میل دارید خانم محمدے آب هویج از پرویے خودم خندم گرفتہ بود🍹 آقا دوتا آب هویج لطفا انشاءاللہ امروز دیگہ حرفاموݧ رو بزنیم و تموم بشہ انشااللہ خوب خانم محمدے شما شروع کنید _مـ❓باشہ... ببینید آقاے سجادے مـݧ نمیدونم شما در مورد مـݧ چہ فکرے میکنید ولے اونقدرام کہ شما میگید مـݧ خوب نیستم. آهے کشیدم و ادامہ دادم شما از گذشتہ ے مـݧ😔 چیزے نمیدونید مـݧ بهاے سنگینے و پرداخت کردم کہ بہ اینجا رسیدم شاید اگہ براتوݧ تعریف کنم منصرف بشید از ازدواج با مـ.... سجادے حرفم و قطع کرد و گفت: خواهش میکنم خانم محمدے دیگہ ادامہ ندید مـݧ با گذشتہ‌ے شما کارے ندارم مـݧ الاݧ شما رو انتخاب کردم و میخوام و اینکہ... و اینکہ چی❓ امیدوارم ناراحت نشید مـݧ نامہ‌اے✉️ رو کہ جا گذاشتید بهشت زهرا رو خوندم البتہ نمیدونستم ایـݧ نامہ براے شماست اگہ میدونستم هیچ وقت ایـݧ جسارت و نمیکردم اخرش کہ نوشتہ بودید "اسماء محمدے" متوجہ شدم کہ نامہ‌ے شماست یکے از دلایل علاقہ‌ے مـݧ بہ شما هموݧ چیزهایہ کہ داخل نامہ بود فکر کنم سوالاتتوݧ راجب چیزهایے کہ میدونستم رفع شده بهت زده نگاهش میکردم😳 باورم نمیشد با اینکہ گذشتمو میدونہ بازم انقدر اصرار داره بہ ازدواج💞 سرشو آورد بالا از حالت چهره ے مـݧ خندش گرفتہ بود😁 _آب هویجا روآوردݧ🍹🍹 لیواݧ آب هویج و گذاشت جلوم و بدوݧ ایـنکہ نگاهم کنہ گفت: بفرمائید اسماء خانم بہ اینطور صدا کردنش حساسیت داشتم دلم یجورے میشد...😖 📝 ... ⇩↯⇩ ✍ خانم علی‌آبـــــادی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆