eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
682 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 به نقل از سردار شهيد حسين همداني :این سردار شهید همانند یک مهاجر همواره از مکانی به مکان دیگر منتقل می شد….پس از مهاجرت این شهید از اصفهان به تهران وقتی دید در تهران به توانمندی های او پی برده و از وی تعریف و تمجید می شود به مکان دیگری برای خدمت نقل مکان کرد.… تنگه های کورک بیش از ما از حاج محمود خاطره دارند … بیشتر محورهای عملیاتی توسط این شخصیت شناسایی شدند و انجام عملیات ها ماحصل این تلاش و همت شهید شهبازی بود. @byadshohada
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 ای همه‌ی کسانی که سفارشم به گوش و دیده‌تان خواهد رسید مبادا روحانیت را تنها بگذارید، بدانید که تمام تلاش ابرقدرتها در ازبین بردن اسلام، روبروی روحانیت قرار دارد. @byadshohada
😊 لبخندشهدا 😊 منطقه پر از عقرب بود . هراز چندگاهی صدای ناله یکی از بچه ها بلند میشد . یک شب که همه خواب بودیم. با صدای ناله یکی از بچه ها از خواب پریدیم . با خودمان گفتیم حتما طرف حسابی ناکار شده ! دنبال صدا را گرفتیم .. 'مصطفی بیگی' بود ، داشت نماز شب میخواند @byadshohada
دلنوشته ای از ❤️ ✨در فراغ دوستان شهیدش✨😔👇
🌷به یاد شهدا🌷
دلنوشته ای از #شهید_حسین_معز_غلامی ❤️ ✨در فراغ دوستان شهیدش✨😔👇
بِسمِ رَبِ الشُهَدا وَ قُلوبِ الصابِـریـن💛 او کجا و من کجا؟؟؟؟؟ . دهه هفتادی ها کمی دور و بَر مان را که بهتر نگاه کنیم هم سن و سال های ما با دو یا سه سال کم و زیاد خوب بر آیه شریفه "السابِقونَ السابِقون" تحقق بخشیدند و با سرعت زیادی از جوار ما عبور کردند. . و اما من و شما شدید قافیہ را باختـیـم . قافیه باختن هم دارد وقتے کہ با پدر و مادر تندی می کنیم ? . قافیه باختن هم دارد وقتے کہ نمازهایمان مےماند دَم قضا شدن ? . قافیه باختن هم دارد وقتے کہ نگاه هایمان تحت کنترل ما نیست ? . قافیه باختن هم دارد وقتے کہ از ترس کسی حق نزدیک شدن به گوشی موبایلمان را ندارد ? . قافیه باختن هم دارد وقتے کہ در دانشگـاه بگو بخند با نامحـرم را راحـت مےدانیـم ? . "قافیه باختن هم دارد وقتے کہ حرف زدن از اعتقاداتمان( از جمله رهبر ،حضرت اباعبدالله و امیرالمومنین) برایمان کاری مسخره و خجالت آور است.? . قافیه باختن هم دارد وقتے کہ عکس نا محـرم را با هزار رنگـــ و لعاب بی اِبا لایک می کنیم و با کامنت قلب گذاشتن از خجالتش در می آییم ? . . آری من و شما قطعا قافیه را می بازیم چون فرقمان با شهدا از زمین است تا آسمان . آنها از تمام حلال های خود گذشتند اما ما از حرام خود نمی گذریم ? . وقتی چهره شهدای هم دهه ای خودم را میبینم خیلی متاثر می شوم . . اینکه هم سن و سال های من میتوانند به خدا برسند ولی من اَندر خم یک کوچه ام ? . کمی با خودمان خلوت کنیم آیا این دنیای فانی ارزش این همه اشتباه را دارد؟ ؟؟؟؟؟ . بدانیم نگاه همین شهدای هم سن و سال ما عجیب به ما است. ✨التماس تفکر✨ @byadshohada
4_5855008570206060642.mp3
1.48M
📣 "ربّنا" با صدای زیبا وملکوتی قاری نوجوان سید علیرضا موسوی. 🔺بیایید همگی آن را گسترش دهیم، تا صدای این نوجوان پرافتخار در کل کشور طنین انداز گردد. @byadshohada
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷 نام شهيد سيد محمد تقي رضوي مبرقع تاریخ و محل شهادت 3/3/66 كوههاي غرب كشور گروه دفاع مقدس زندگینامه محمد تقی به سال 1334 در خانواده ای اهل تقوا و دیانت در شهر مقدس مشهد چشم به جهان گشود... او با احساسات پاک دینی رشد کرد و در سن هفت سالگی راهی مدرسه شد ... پس از پایان دورة متوسطه در کنکور دانشگاه شرکت کرده و در رشتة راه و ساختمان پذیرفته می شود . از این رو وارد انستیتوی مشهد می گردد . ... پس از فارغ التحصیل شدن از انستیتوی مشهد به سربازی اعزام می گردد... به دنبال فرمان حصرت امام ( ره) مبنی بر ترک پادگاتها توسط سربازان ، نیز از پادگان می گریزد .وی فعالانه وارد مبارزة علیه رژیم می شود و لحظه ای از فعالیت باز نمی ایستد ...پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، محمدتقی با شور و امید، خود را وقف انقلاب و آرمان های آن می كند... به دنبال پیام حضرت امام خمینی (ره) در 27 خرداد ماه 1358 مبنی بر تشکیل «جهاد سازندگی» ...به عضویت جهاد سازندگی در می آید. پس از ورود به جهاد، محور فعالیت های خود را خدمت به محرومان و مستضعفان جامعه قرار می دهد و شب و روز در روستاهای استان خراسان به سازندگی و عمران می پردازد.در خرداد ماه 1359 با دختری با تقوا و پاکدامن ازدواج می کند و فردای ازدواج، به اتفاق همسرش راهی «تربت حیدریه» می شود تا راه فعالیت هایش را در آن منطقه باز نماند. رضوی با شروع جنگ تحمیلی، به جبهه های جنگ می شتابد .... وی از روزهای نخستین جنگ، خود را به جبهه ها می رساند و با عضویت در ستاد جنگ های نامنظم شهید چمران به دفاع از انقلاب و اسلام می پردازد. وی در طرح کانال کشی اطراف اهواز ایفای نقش می نماید. پس از مدتی به جهاد خراسان می پیوندد و فعالیت های خود را در سنگری دیگر ادامه می دهد. وی ابتدا به عنوان «مسئول ستاد پشتیبانی جنگ جهاد خراسان» ، مشغول انجام وظیفه می شود و نقش بسزایی در سازمان دهی و گسترش ستاد پشتیبانی ایفا می کند که با تلاش و پی گیری او ستادهای پراکنده جهاد در استان های جنوبی، متمرکز شده و ستاد مرکزی پشتیبانی جنگ جهاد در جنوب شکل می گیرد. او با جمع آوری تعدادی لودر و بولدوزر و غلتک، بنای کار مهندسی رزمی را می گذارد و برای اولین تجربه، جاده نظامی «اندیمشک حمید» را می کشد.شهید رضوی تکه کلامش در امر مهندسی بر این استوار بود که هر قطره عرقی که قبل از عملیات در امر مهندسی رزمی ریخته شود، در میدان جنگ خونهای کمتری برزمین خواهد ریخت . به موازات پیشرفت عملیات ها و شکل گیری و انسجام سپاه توحید مخصوصاً عملیات ثامن الائمه (شکست حصر آبادان )، مهندسی ، رزمی رفته رفته جایگاه خود را در جنگ یافت . شهید رضوی در فعالیتهای مهندسی عملیات ثامن الائمه نقش بسزایی داشت خصوصاً دراحداث جاده وحدت که مهم ترین عامل در شکستن حصر آبادان به شمارمی آمد... با ارائة طرحهای مهندسی بدیع و نو ، بارها و بارها در عملیات متعدد ، راهگشای فرماندهان و رزمندگان اسلام می شود . مهندس جعفری یکی از همرزمان وی می گوید : (( در عملیات خیبر وقتی با مشکلات پیچیده ای مواجه شدیم ، ایشان راهی منطقه شد و در ارتباط با مسائل مهندسی آن جا ، عیناً منطقه را بررسی کرد و بعد طرحی ارائه نمود که باعث حفظ و تثبیت جزایر توسط رزمندگان شد.))رضوی به رغم داشتن مسئوولیت بالا ، هر جا که احساس نیاز می کند فوراً وارد عمل می شود : از زدن خاکریز با لودر و بولدزر تا ایجاد جاده و پل . به عنوان اولین تجربه در امر مهندسی و رزمی ، در عملیات (( طریق القدس )) جاده ای ابتکاری از پشت تپه های(( الله اکبر(( احداث می کند که نیروهای رزمنده با استفاده از آن جاده ، دشمن را دور زده و با تصرف توپخانة دشمن ، به پیروزی عظیمی دست می یابند . او در عملیات (( فتح المبین)) مناسبترین طرحهای مهندسی جنگ را بکار می بندد و در پیروزی رزمندگان سهم عمده ای ایفا می کند . ...ایشان در عملیات (( والفجر مقدماتی )) ، (( والفجر 2، 3 و4 )) ، بن بست و مشکل آب را که عمده ترین دغدغة فرماندهان بود ، با توانمندی و تدبیر هوشمندانه مرتفع می کند و نیروها را در هر یک از این عملیات ، بازدن پلهای شناور از آب عبور می دهد ... وی پس از ماهها خدمت در مسئوولیت فرماندهی مهندس جهاد سازندگی ، به عنوان (( مسئول ستاد کربلا )) و((فرماندهی مهندسی جنگ جهاد سازندگی )) و نیز (( معاونت فرماندهی قرارگاه مهندسی رزمی قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) منصوب شده و به هدایت مهندسی ـ رزمی جنگ می پردازد . او تا لحظة شهادت در این مسئوولیت خطیر به انجام طرحها و فعالیتهای ماندگار و ارزشمند همت می گمارد .... شهید بزرگوار سیدمحمدتقی رضوی در لحظات آخر عمرش شور و حال دیگری داشت . @byadshohada
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 به همه امت اسلامی عرض می کنم که قدر این اسلام و انقلاب و امام ومسؤولین نظام جمهوری اسلامی را بدانند و برای نشان دادن این قدرشناسی تا جایی که می توانند خدمت کنند و سختیها و ناراحتی ها را تحمل کرده و در جهت پیشبرد انقلاب بکوشند به مسؤولین عرض می کنم که در رأس همه کارهایشان خدمت به مظلومان راقرار دهند @byadshohada
🇮🇷سیره شهدا 🇮🇷 کوچک ترین فرصتی که برای عباس علی پیش می آمد، به راحتی می شد ایشان را کتاب به دست در گوشه ی سنگری پیدا کرد. معمولاً کتاب های مذهبی و علمی می خواند و مطالب جدیدی را که در پی مطالعاتش به دست می آورد، در اختیار بچه های گردان قرار می داد. یک بار خلوتش را بهم زدم و پرسیدم:«چرا این قدر مطالعه می کنی؟!» گفت :«برای این که وقتی انسان بی کار باشد شیطان به سراغش می آید.» @byadshohada
😊 لبخندشهدا 😊 توی سنگر هر کس مسئول کاری بود . یک بار خمپاره ای آمد و خورد کنار سنگر به خودمان که آمدیم ، دیدیم رسول پای راستش را با چفیه بسته است. نمیتوانست درست راه برود . از آن به بعد کارهای رسول را هم بقیه بچه ها انجام دادند .. *********** کم کم بچه ها به رسول شک کردند ، یک شب چفیه را از پای راستش باز کردند و بستند به پای چپش . صبح بلند شد ، راه افتاد ، پای چپش لنگید ! سنگر از خنده بچه ها رفت روی هوا !! تا میخورد زدنش و مجبورش کردن تا یه هفته کارای سنگر رو انجام بده . خیلی شوخ بود ، همیشه به بچه ها روحیه می داد ، اصلا بدون رسول خوش نمی گذشت .. @byadshohada
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷 نام شهيد عبدالعلي تميمي تاریخ و محل شهادت 3/3/65 گروه دفاع مقدس زندگینامه سال ۱۳۳۶ش خانواده تمیمی به شوق تولد فرزندشان اعضای فامیل را دعوت نمودند، پدر بعد از قرائت اذان و اقامه نامش را عبدالعلی نهاد و او را در سایه فرامین نبی اکرم (ص) پرورش داد: شهید عبدالعلی تمیمی. او از هوش بالایی برخوردار بود و به‌همین علت برای دوستانش کلاس‌های فوق‌العاده می‌گذاشت تا در آموختن درس آن‌ها را یاری نماید. در دوران نوجوانی فعالیتش را در مسجد آغاز نمود و مبارزه با بی‌حجابی را سرلوحه کار خویش قرار داد. پخش اعلامیه و نوارهای حضرت امام (ره) تخریب اماکن فساد در سطح شهر آبادان و ساخت مواد منفجره از جمله اقدامات او بود، تمیمی در همین جریان، دوستش سیدریاض موسوی را از دست داد. پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، عبدالعلی با همکاری جوانان انقلاب کمیته را به راه انداخت و در اکثر مأموریت‌های آن علیه منافقین شرکت نمود. چندی بعد لباس سبز سپاه را بر تن نمود و مسئولیت اداره زندان شهرستان آبادان را پذیرفت. با آغاز غائله ضدانقلاب و انفجار خط لوله به جزیره مینو رفت و توانست عملیاتی موفقیت‌آمیز انجام دهد. در سال ۱۳۶۰ش عبدالعلی ازدواج کرد و فرماندهی سپاه جزیره مینو را پذیرفت. ساخت خانه برای عشایر و کمک به آنان در جمع‌آوری محصول و دستگیری از فقرا از خصوصیات بارز او به‌شمار می‌رفت. تمیمی در هنگام حمله رژیم بعثی به ایران به‌عنوان نماینده سپاه آبادان در ستاد جنگ معرفی شد و نقش مهمی در هماهنگی ارتش و سپاه ایفا نمود. سپس به‌عنوان مسئول محور ذوالفقاری به دفاع از ایران اسلامی پرداخت. وی تا اوایل سال ۱۳۶۰ش در این منطقه ماند و در عملیات ثامن‌الائمه به جاده ماهشهر - آبادان رفت و با تلاش بسیار آنجا را از محاصره دشمن بیرون آورد. در نیمه دوم سال ۱۳۶۰ش، مسئولیت عملیات سپاه آبادان را پذیرفت و عملیات بیت‌المقدس را با سمت فرماندهی محور کارون بر عهده گرفت. فرمانده تیپ بعثت در عملیات‌های بسیاری شرکت کرد و سرانجام با انتقال به لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع) و پذیرفتن سمت جانشین ستاد و مسئول پادگان آموزش آبی - خاکی، به میدان رزم شتافت و در بیست و نهم اسفندماه ۱۳۶۴ش در عملیات والفجر ۸ مجروح گشت. سوم خرداد‌ماه سال ۱۳۶۵ هجری شمسی، روز شهادت سردار ۲۹ ساله ایران اسلامی بود. @byadshohada
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 تمام هدفتان اسلام باشد و در هر كاري كه مي‌خواهيد انجام دهيد خدا را در نظر داشته باشيد و بعد كار را انجام دهيد كه جز اين هر كاري خسران و زيان است در دنيا و آخرت ... امام امت و ياران او را تنها نگذاريد و هميشه آماده فرمان آنها باشيد. @byadshohada
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 همسر سرلشکر شهید ابراهیم ثابت به بیان خاطره ای دیگر پرداخت و افزود : « نزدیک سال نو بود. تماس گرفت و گفت شب عید نمی توانم به خانه بیایم و در کنار شما باشم. اصرار کردم. گفت : خانم عزیزم اینجا خیلی از سربازها هستند که تازه ازدواج کردند و دل خوشی و امیدشان به این است شب عید کنار نوعروس خود باشند. من و تو چند سال است که با هم زندگی کردیم و می توانیم صبر کنیم. بگذار من به جای سربازان در پادگان بمانم ». به مناسبت های خانوادگی اهمیت زیادی می داد. جبهه و جنگ هم باعث نمی شد این روزها از یادش برود و با فرستادن نامه و هدیه خود را در شادی من و بچه ها شریک و سهیم می کرد. اگر هم امکان فرستادن هدیه برایش فراهم نبود، قول خریدش را در نامه به بچه ها می داد. @byadshohada
😊 لبخندشهدا 😊 ته صف بودم . به من آب نرسید ، بغل دستیم لیوان آب را داد دستم ، گفت : " من زیاد تشنه نیستم ، نصفش را تو بخور . " فرداش شوخی شوخی به بچه ها گفتم از فلانی یاد بگیرید ، دیروز نصف آب لیوانش را به من داد . یکی گفت : " لیوان ها همه اش نصفه بود @byadshohada
خدایا شهیدم کن...: مدافع حرم که باشی یعنی : ناموستو بسپری دست (ع) و (س)... یعنی بچه ت رو بسپری به دست ... و خیالت راحت باشه وقتی میزنی به دل !!!
🌙کاش‌دراین رمضان لایق دیدارشوم مهدی جان 🌙سحری بانظر لطف توبیدار شوم مهدی جان 🌙کاش منت بگذاری به سرم مهدی جان 🌙تاکه همسفره تولحظه ی افطارشوم مهدی جان @byadshohada
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷 نام شهيد عباس صابري تاریخ و محل شهادت 4/3/75 فكه گروه شهید تفحص زندگینامه در هشتمین روز از فصل پاییز غنچه بهاری دیگری در خانواده «صابری » به نام «عباس» شكفته شد هنوز چند ماهی از تولدش نگذشته بود كه در فصل بهار، خزان بیماری او را روانه بیمارستان كرد ولی با كرامت حضرت ابوالفضل (علیه السلام) شفا یافت. او از همان دوران كودكی و در سن 4 سالگی نفرتی عمیق نسبت به خاندان پهلوی داشت تا حدی كه بر روی عكس پسر شاه پا می كوبید و می گفت: این شاه نمی شود! او مبارزی كوچك بود كه در سنگر انقلاب رشد كرد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وارد مدرسه شد و همیشه با صوت داوودی اش بر سر صف هنگام صبح قرآن می خواند. عباس از سال 1363 در بسیج مسجد نارمك شروع به فعالیت كرد و در سن 13 سالگی قامت به لباس زیبای بسیج آراست و با تغییر سال تولدش در شناسنامه و ارایه رضایت نامه ای به امضای برادرش«حسن» عازم جبهه شد و در عملیات آبی – خاكی در منطقه فاو عراق شركت نمود. وی به مسائل اسلامی و انجام فرامین دینی اهمیت زیادی می داد و با روحیه و ایمانی عالی همه كارها را فقط برای رضای خدا انجام می داد و دوست نداشت كسی از كارهای او باخبر شود حتی زمانی كه بر اثر بمباران شیمیایی دشمن در شهر فاو مجروح شد به كسی اطلاع نداد. او با توجه به حضور در میدانهای نبرد توانست دیپلم ریاضی را با موفقیت دریافت كند . وی در طول مدت جنگ در عملیاتهای مختلف با عنوان بسیجی با سمت تخریبچی و بی سیم چی شركت داشت و بعد از جنگ نیز با حضور در عملیاتهای برون مرزی ، بحران خلیج فارس و عضویت در كمیته جستجوی مفقودین همیشه در جستجوی شهداء چون عاشقی دلسوخته در تمنای شهادت بارها روانه بیابانهای قلاویزان، فكه، طلائیه و شملچه شد تا محبت الهی را در دل خود به جایی برساند كه به وصال حضرت دوست دست یابد، او پیوسته دعا می كرد تا به برادر شهیدش«حسن» بپیوندد. عباس كه همیشه آرزو داشت در محرم شهید شود، سرانجام در روز هفتم محرم مصادف با 5/3/1375 برای پیدا كردن شهدا در كانالی معروف به «والمری» مشغول به كار شد و پس از لحظاتی، كربلا لبریز عطر یاس شد، نوبت جانبازی عباس بود و او همچون مولایش ابوالفضل العباس(علیه السلام) با دست و پاهای قطع شده و صورتی در داغ شقایق سوخته بر اثر انفجار مین در منطقه عملیاتی والفجر یك (فكه) به وصال حق رسیده و از چشمه شهادت جرعه ای نوشید. او در جستجوی پیكر شهدا بود كه در جوار آن ارواح طیبه مأوا گرفت. @byadshohada
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 حاکمیت شیطان در محدوده ضعف و ترس انسانهاست و اگر می خواهی از علائق دنیوی خارج شوی نباید بترسی و این چنین بود شناسنامه مردان جبهه که در آن دشتها جان خود را فدای حقیقت ازلی کردند... خداوندا! بهشت را دوست داریم و چون حسین(ع) و ائمه در آن ساکنند حاضریم جهنمی با شیم ولی عشق به راه حسین (ع) را از ما نگیر خدایا چه می شد حاجت مرا روز تاسوعا و عاشورا و یا بالاخره ایام دهه اول محرم برآورده می فرمودی، عشق من این است که در محرم شهید شوم... @byadshohada
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 علي در لحظات خطر اولين نفري بود كه توي كارها پيش قدم مي شد. پيكر برخي از شهدا در منطقه جا مانده بود. موقع برگشتن گفت: من تا شهداي يگان خودمان را جمع نكنم، به هيچ وجه برنمي گردم. لذا همون جا موند و پيكر مطهر شهدا را جمع آوري كرد. @byadshohada
😊 لبخندشهدایی 😊 شب جمعه بود بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل چراغارو خاموش کردند مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت یه دفعه اومد گفت اخوی بفرما عطر بزن ...ثواب داره اخه الان وقتشه؟ بزن اخوی ..بو بد میدی . نمیاد تو مجلسمونا بزن به صورتت کلی هم ثواب داره بعد دعا که چراغا رو روشن کردند صورت همه سیاه بود تو عطر جوهر ریخته بود... بچه ها م یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند قبل جشن پتو حرفی گفت به این مضمون: این رو ســـــیاهی بـــا یه شســـــتشو راحــــت میره، حواســـــمون باشــــه مقابل خــــدا رو سیاه نباشیم @byadshohada
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷 نام شهيد جعفر خزائي تاریخ و محل شهادت بيمارستان بصره عراق 6/3/61 گروه دفاع مقدس زندگینامه شهید جعفر خزائی در 5 فروردین ماه سال 1335 در مالچه شیخ در خانواده ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود . ایام طفولیت را در دامان مادری متین و متعهد و قهرمان پرور پشت سر گذاشت . او در همان دوران کودکی در مکتب خانواده درس مذهب و اسلام و گذشت و فداکاری را آموخت و از همان دوران کودکی فردی با ایمان و خوش برخورد بود و مهربان بود . پس ار پشت سر گذاشتن دوران کودکی و نوجوانی اعزام به خدمت مقدس سربازی شدند . ایشان از حوزه اعزامی کنار تخته در درجه ناوی رسته تفنگداری در حمل قرار گاه پشتیبانی بندر امام خمینی (پهلوی سابق) خدمت را پشت سر گذاشتند . پس از خدمت سربازی برای امرار معاش عازم شهر اصفهان شدند و در یکی از کارخانه های اطراف اصفهان به نام ذوب آهن اصفهان استخدام و مشغول به کار شدند . پس از یک سال کار ایشان ازدواج کرد و ثمره 5 سال زندگی مشترک ایشان دو فرزند یکی پسر که هم اکنون دانشجوی رشته روانشناسی صنعتی سازمانی هستند و یکی دختر به نام فهیمه که هم اکنون دانشجوی رشته علوم تربیتی گرایش مدیریت می باشند که هر دو عاشقانه راه پدر را در سنگر علم و دانش ادامه دادند . شهید جعفر خزائی با شروع انقلاب اسلامی خود را عاشقانهخ در موج انقلاب افکند و به منظور سرنگونی رژیم در فعالیت های انقلاب شرکت فعالانه ای داشت . ایشان علاقه زیادی به اسلام داشتند تا اینکه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و اسلام شروع شد . در این هنگام از طرف کارخانه 45 روز به جبهه اعزام شد و پس از آن مرتباً ایشان با مرخصیهای بدون حقوق به جبهه می رفتند و همیشه می گفتند تا خرمشهر آزاد نشود دست از جبهه و جنگ و دفاع بر نمی دارم . تا اینکه در 6 خرداد ماه سال 1361 در عملیات بیت المقدس مجروح و سپس اسیر و بعد هم به درجه رفیع شهادت نائل شدند و پیکر پاک ایشان هم اکنون در کربلا به خاک سپرده شده است . شهید مردی متواضع و یکپارچه صداقت بود و می گفت : هر کاری می کنید باید برای جلب رضای خدا باشد . @byadshohada
🌷به یاد شهدا🌷
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 📝 مستاجر بود... برای تامین زندگی زیر بار خیلی از شغل ها که موجب گرفته شدن حریتش میشد نرفت! وقتی هم دستش خالی بود به میدان کارگران شهر میرفت و بعنوان کارگر بنایی سرکار میرفت! گاهی لباس روحانیت به تن داشت و دست‌هایش اثر کچ کاری!! جمله سردار ذوالنور در مراسم وداع با پیکر شهید علی تمام زاده تعبیر زیبایی بود: "گردی از دنیا بر دامن این شهید ننشسته بود" @byadshohada
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 می روم تا با ریختن خون خود بر سینه دشت های ایران اسلامی ندای هل من ناصرینصرنی حسین (ع) را پاسخ گویم . شما را به وحدت در راه خدا و اطاعت از امرش دعوت می كنم . @byadshohada
😊 لبخندشهدایی 😊 رزمنده ها خیلی شهید همت رو دوست داشتند . حاجی اومده بود برا سرکشی ، که بچه ها از شدت علاقه ریختند سرش . یهو شنیدم که شهید همت گفت : "بی انصاف ها انگشتم رو شکستید !" اما هیچ کس توجه نکرد . دو روز بعد دیدیم حاجی انگشتش رو گچ گرفته . @byadshohada
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷 نام شهيد علي بسطامي تاریخ و محل شهادت 7/3/67 مهران گروه دفاع مقدس زندگینامه نامش علی بود وزادگاهش منطقه ملکشاهی در استان ایلام، تولدش سال1342 ه ش.تا پایان مقطع دبیرستان درس خوانده بود .او با شکار و تیر اندازی و کوهنوردی که اجداد ،پدر و برادرانش در آن مهارت خاصی داشتند آشنا بود .آمیختگی این روحیه با آن جوهره پاک و اصیل از او سرداری سر افراز ،درد آشنا و عاشق قرآن ساخته بود که با ایمان راسخ به انقلاب اسلامی و کوشش در راه پیروزی آن و ایثار و فداکاری در نبرد حق علیه باطل در جبهه های نبرد حق علیه باطل در جبهه های غرب و جنوب کشور . داشتن مسئولیتهای حساس فرماندهی حفاظت اطلاعات ، فرماندهی گردان ،فرماندهی اطلاعات و عملیات در لشگر11امیرالمومنین وحضوردر عملیات مهمی چون عاشورا ،الفجر 9 ،کربلای 4 ،کربلای 10 ،والفجر 10 ودهها نبرد چریکی شاهدی برمردانگی ودلیری اوست. می جنگید و از مقتدایش علی (ع) آموخته بود اخلاص را .تا اینکه در صبحی صادق و در پگاهی سرخ در میدان مین جبهه مهران ،خورشید عمرش به خون نشست و در روز 7/ 3/ 1367 بر بال خونین شهادت به سوی محبوبش شتافت و نام ماندگارش بر سینه تاریخ تا ابد خواهد درخشید . @byadshohada
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 خدایا! تو را عاجزانه شکر می‌کنم هم‌چنان‌که صاحب غار حرا را برانگیختی و بر جان بت‌های جاندار و بی‌جان انداختی؛ بنیاد کفر برکندی و طرح اسلام در انداختی. خدایا! تو را شکر و سپاس که حسینمان دادی، کربلایمان دادی، معلم شهادت را بر کلاس کربلا مبعوث کردی که درس عشق و ایثارمان آموزد، ریشه بندگی غیر خدا را سوزد و چراغ آزادگی برفروزد. @byadshohada
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 مصطفی اینقدر بچه با محبتی بود که به من و پدرش و سایر اعضای خانواده احترام می گذاشت و نیز به فامیل ها و حتی دوستانش محبت می کردند در بعضی مواقع می دیدم مصطفی با فراد بزرگتر از خودش معاشرت می کند پیش خود گفتم مبادا برای مصطفی مشکلی ایجاد کنند به شهید مصطفی گفتم پسرم با سن و سال های خودت بگرد چرا با بزرگتر های خودت می گردی . مصطفی در جواب گفتند : مادر اگر من با هم سن و سال های خود و یا کوچکتر از خودم بگردم چیزی یاد نمی گیرم باید با افراد بزرگتر و بهتر از خودم معاشرت داشته باشم تا از تجربه و دانایی آن ها استفاده کنم . در بعضی مواقع دوستانش را به منزل می آورد ، در اکثر شب های ماه مبارک رمضان دوستانش را جهت صرف افطاری به منزل دعوت می کرد و در منزل ما نماز جماعت برقرار می کردند بعضی مواقع می دیدم که مصطفی پیش نماز است و دوستانش اینقدر او را قبول دارند که نمازشان را با ایشان می خوانند . هر زمانی که نماز جماعت در منزل ما بر پا می کردند چون تعدادشان خیلی زیاد بود مهرکم داشتیم لذا جهت تهیه مهر به درب خانه همسایه ها می رفتم . از این که می دیدم مصطفی با دوستان مومن و انقلابی هم نشین می شود خیلی خوشحال می شدم . شهیدمصطفی به هیچ کس بی احترامی نمی کرد بلکه به همه احترام می گذاشت . همه همسایگان از ایشان راضی بودند و عنوان می کردند که مصطفی خیلی انسان با ادب و سربه زیری هستند . مصطفی پسر با خدا ، مومن ، انقلابی ، شجاع و با شخصیتی بود . خدا او را برای این انقلاب درست کرده بود . چون مصطفی با خدا بود خدا هم او را دوست داشت و او را به بالاترین درجه یعنی شهادت در راه اسلام نصیب ایشان کرد . @byadshphada
😊 لبخندشهدا 😊 ﺳﺮ ﻗﺒﺮﻱ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ.. ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﻲ ﺁﻣﺪ.. ﺭﻭﻱ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ : " شهید مصطفی احمدی روشن " ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﻳﺪﻡ.. ﻣﺼﻄﻔﻲ ﺍﺯﻡ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﻱ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﻭﻟﻲ ﻫﻨﻮﺯ ﻋﻘﺪ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻳﻢ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﺮﺩﻡ. ﺯﺩ ﺑﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﻭ ﺷﻮﺧﻲ ﮔﻔﺖ "ﺑﺎﺩﻣﺠﻮﻥ ﺑﻢ ﺁﻓﺖ ﻧﺪﺍﺭﻩ.." ﻭﻟﻲ ﻳﻪ ﺑﺎﺭ ﺧﻴﻠﻲ ﺟﺪﻱ ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ: "کی شهید ﻣﻲ ﺷﻲ مصطفی ؟ ﻣﻜﺚ ﻧﻜﺮﺩ، ﮔﻔﺖ : "ﺳﻲ ﺳﺎﻟﮕﻲ".. ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﻲ ﺑﺎﺭﻳﺪ ، ﺷﺒﻲ ﻛﻪ ﺧﺎﻛﺶ ﻣﻲ ﻛﺮﺩﻳﻢ.. @byadshohada