⚫️خبر #کربلا از #امامحسن علیه السلام
◾️در یکی از روزهای مسمومیت که #امامحسين علیه ااسلام نزد برادر آمد، تا چشمش به او افتاد اشک از دیدگانش جاری شد. امام حسن علیه السلام فرمودند: چرا اشک می ریزی؟ عرض کردند: به خاطر آنچه با تو انجام داده اند. امام حسن علیه السلام فرمودند:
◾️برای من زهری آوردند و با خوردن آن مسموم شدم؛ اما "لا يوم کيومك يا أبا عبد الله، مصیبت هیچ روزی به اندازه مصیبت های تو نیست. سه هزار نفر تو را محاصره می کنند و به سویت هجوم می آورند.
◾️آنان ادعا می کنند از امت جد ما حضرت محمد صلی الله علیه و آله هستند، اما برای قتل و ریختن خون تو و هتک حرمتت جمع شده اند. آنان جمع می شوند تا خانواده ات را اسیر کنند و اموال تو را به غارت برند
◾️در آن هنگام لعنت بر بنی امیه جاری می شود و خاکستر و خون فضا را می پوشاند و همه مخلوقات حتی درندگان و ماهیان بر تو اشک می ریزند.
📚عوالم العلوم ج ۱۷ ص۱۵۴
📚بحارالانوار ج ۴۵ ص ۲۱۸
☀️طشتی از خون جگر
◾️در آن روزها یکی از اصحاب نزد حضرت آمد و دید مقابل امام طشتی گذاشته شده و خون و تکه های جگر در آن دیده می شود. عرض کرد: آقای من، چرا برای معالجه خود اقدام نمی کنید؟
◾️حضرت فرمودند: مرگ را با چه می توان مداوا کرد؟! او با شنیدن این سخن که خبر از شهادت می داد گفت: «انا لله و انا اليه راجعون». امام حسن علیه السلام فرمودند:
◾️به خدا قسم، پیامبر با ما عهد بسته که امر امامت را یازده امام از فرزندان علی و فاطمه علیهماالسلام به دست خواهند گرفت. هیچ کدام از ما نیست مگر آنکه مسموم یا شهید می شویم.
◾️سپس #طشت را بردند و حضرت تکیه دادند و گریستند. آن مرد عرض کرد: يابن رسول الله، مرا موعظه فرما. حضرت نصایحی درباره آمادگی برای آخرت و دوری از محرمات و دوستی با اولیای خدا فرمودند.
◾️با پایان گفتگو ناگهان نفس امام حسن علیه السلام قطع شد و رنگ حضرت به زردی گراید، و آن مرد از اینکه برای حضرت اتفاقی افتاده باشد ترسید. اما امام حسین علیه السلام و یکی از اصحاب آمدند و حضرت برادر را در آغوش گرفتند و سر و چشمانشان را بوسیدند. امام حسین علیه السلام پس از بهبود حال امام حسن علیه السلام کنار او نشستند و با یکدیگر به آرامی گفتگو کردند.
📚کفایة الاثر ص ۲۲۶
📚بحارالانوار ج ۴۴ ص ۱۳۸
@bynolharamyn