#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#منازل_کوفه_تا_شام
.
بیست و پنجم و بیست و ششم ماه محرم اسراء اهلبیت علیهم السلام منازلی را در منطقه سوریه با مصائبی عدیده سپری کردند.
بعد ازقریب دعوات کاروان اسراء به #سناباد رسید، اهل شهر بادشمنان جنگیدند وجماعتی راکشتند. کاروان بطرف #یسجر رهسپارشد. سرمطهر دراین شهرآیات قرآن تلاوت فرمود مردم نیز ازپیر وجوان بجنگ دشمن آمدند. پیرزنی وقتی تکلم سرمطهر راشنید تیغ برداشت وبادیگر زنها به نیزدارحمله کرد. #خولی پا بفرارگذاشت وآنها سرمبارک رابغل کرده وگریه میکردند. حضرت #زینب ازروی #ناقه فرمود ازجانب من #حسینم راببوس که مرافرصت نمیدهند.
شمرلعین بالشکریان به آنها #حمله_ور شدند وسر راپس گرفته وآنان را بشهادت رساندند.
ازآنجا به #قنسرین آمدند مردم دروازه ها رابستند وازروی پشت بام بدشمن سنگ میزدند وآنان رالعنت میکردند وبرای اسراء گریه میکردند. پس حضرت ام کلثوم علیهاالسلام اشعاری خواندند:
"کم تنصبون الأقطاب عاریة
کأننا من بنات الروم فی البلدی..."
لشکر به شهرحلب وحوالی آن رسیده ومصائب زیادی رخ داد. فی الجمله سرشکستن حضرت زینب، سقط شدن محسن بن الحسین علیهم السلام، واقعه #شیرین_بانو کنیز #حضرت_شهربانو ودیرنصرانی دراینجا بوده است.
ازحلب به #سرمدین رسیدند وبعد به #حران آمدند مردم خبیث این شهربه استقبال أعداءآمده وبر اسراء نظاره وشادی میکردند.
#یحیی_یهودی حرانی دربین مردم بود، تانگاهش به سرمطهر افتاد ودید که سربریده قرآن میخواند. شهادتین گفت وشیعه شد.
سپس البسه ای برای مخدرات آورد وهزاردرهم زر به امام سجاد علیه السلام تقدیم کرد.
دشمنان به یحیی جسارت کرده وبه او حمله کردند. اونیز با یارانش شمشیرکشید وبا لشکرجنگید وجماعتی راکشت تاآنکه باشمشیر ونیزه وسنگ اورا زدند. یحیی غرق درخون روکرد به امام سجاد ونگاهی به سرمطهر کرد، سلامی داد وبشهادت رسید.
کاروان به #اندرین رفت وبدستور #نصر_بن_عتبه ملعون شهررا آذین بسته واظهار سرور کردند "وباتوا لیلتهم یختمرون ویرقصون..."
شب راتاصبح مشغول شرب خمر ورقص وکف زدن وطرب بودند.
سپس به #معرة_النعمان رفتند. اهل این شهرنیز به استقبال دشمن رفته وآب وآذوقه زیادی به آنان دادند.
بعدازآن به #شیرز رسیدند. آنها سپاه دشمن را راه ندادند ودور شهرخندق آتش بپاکرده وآماده جنگ شدند. لشکریان نیز ازطرف شرقی شهرفرار کردند، اماروزهای بعدازطرف یزید به آن شهرحمله شد وجنایات زیادی کردند.
کاروان به کفرطاب رسید. آنان نیز دروازه ها وآب رابردشمن بستند وگفتندشما بودید که آب رابراولاد پیامبر بستید، بشما آب نخواهیم داد.
📚ریاض القدس ج۲ص۲۷۸
@bynolharamyn
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#منازل_کوفه_تا_شام
بیست و نهم ماه محرم عبور اسراء از آخرین منازل و رسیدن به پشت دروازه شام است.
سپاه روسیاه یزید ازترس حمایت شیعیان ازاهلبیت، اغلب از #بیراهه حرکت میکردند.
کاروان اسراء قبل ازشام به #شهرعسقلان واردشد.
"عسقلان مدینةبالشام وهی عروس الشام"
عسقلان راعروس شام نامیده بودند. #یعقوب_عسقلانی ملعون حاکم شهربود که درجنگ کربلا حاضربود وبالشکر بطرف شام آمد. وقتی به شهرخود رسید دستورداد شهررا آئین بستند ومردم لباس فاخرپوشیده واظهارفرح وشادی کنند.
بازارها رازینت کردند و سرچهارراه ها #مطرب ورقاصان به لهو ولعب وشرب خمرمشغول شدند واسراء راوارد کردند.
جناب زُریرخزاعی که بیخبربود وقتی نگاهش به اسراءافتاد وفهمید که آل الله هستند. گویی دنیابه سرش خراب شد، خدمت امام سجاد رسید وگفت چه خدمتی میتوانم بکنم؟
حضرت اورا دعاکردند وفرمودند پولی به نیزه داران بده تا ازمحامل فاصله بگیرند واگرلباس اضافه داری به اهل حرم بده تاخود رابهتر بپوشانند.
#زریر بدستور حضرت عمل کرد، ناگاه دیدکه شمراو رامسخره کرده ومیخندد. عصبانی شد وشمر رالعنت کرد. ملعون فریادزد اورا بزنید. مردم حمله کردند وسنگبارانش کردند بحدی که #بیهوش شد وتصور کردندکه مرده است.
نیمه شب بهوش آمد وخود رابه مسجدی رساندکه قبورانبیاء بود. دیدافرادی درحال گریه هستند. تعجب کرد وازحال آنان پرسید. گفتند اگر دوستدارحسینی برمصائب اوگریه کن.
همچنین نقل است درنزدیکی عسقلان هواچنان گرم بودکه #مرغ وماهی گداخته میشد.
لشکرپیوسته آب نوشیده ومرکبها راآب میدادند. زیرشکم مرکب آب میریختند وبقیه آن بزمین میریخت. امااطفال واهل حرم باجگری #سوزان طی مسیرمیکردند تابالاخره به پشت دروازه شام رسیدند.
📚طرازالمذهب ج۱ص۳۵۱
حضرت سکینه علیهاالسلام برمصائب پدرشان گریه میکردند. شتربان ملعون صدازد ای دخترخارجی ساکت باش. حضرت فرمود واأسفاه پدرجان تورا کشتند وخارجی خطابت میکنند. آن نانجیب #نازدانه راکشید واز روی #ناقه بزمین انداخت وحضرت بیهوش گشت.
وقتی بهوش آمد دید درتاریکی بیابان تنهاست پس فریادمیزد عمه جان زینب ودربیابان میدوید.
حامل رأس سیدالشهداء لحظه ای برای رفع خستگی نیزه رابزمین گذاشت امانیزه مثل #میخ بزمین فرو رفت ودیگربیرون نیامد. همه تعجب کردند عمرسعد گفت حکمتش راازعلی بن حسین بپرسید؟ امام سجاد فرمودند به عمه ام بگویید یکی ازاطفال #گمشده وجهت نگاه سرمطهر رادنبال کنید.
حضرت زینب خودرا ازشتر بزمین انداختند و روی خارهای بیابان میدویدند. تااینکه بالاسر اورسیده ودیدند سکینه ازهوش رفته است.
📚معالی السبطین ص۸۰۸و۸۱۴
@bynolharamyn