eitaa logo
🇵🇸 کانال رسمی فهالنج 🇮🇷
1.5هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.8هزار ویدیو
94 فایل
به کانال رسمی فهالنج خوش آمدید💛 تاسیس:۱۶ فروردین ۱۳۹۷ شروع فعالیت: ۱۴۰۱/۰۷/۰۳ #ارتباط‌بامدیر👇 (‌ نظر ، پیشنهاد، انتقاد) @aliazarcheh_1 تبادلات 👇👇👇 @aliazarcheh_1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرکت‌کننده‌ای که وسط مسابقه قهرمان شبکه سه اشک همه رو دراورد.. 🔹مادر من خیلی سختی کشیده، خیلی زحمت کشیده @c_r_fahalonj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥ماجرای عجیب تروریستی که به دستوررهبری آزاد شد!! 💥فرق دیپلمات با انقلابی⁉️ 💥حفظ کرامت یک تروریست‼️ @c_r_fahalonj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگن ایران چجوری به اسرائیل حمله میکنه⁉️🤔🤔 والا حمله‌ی ما این شکلیه🔥😁😁😁 @c_r_fahalonj
💥همه دعوتید💥 ✨گروه فرهنگی هنری کارینو برگزار میکند. 🔸نمایش میدانی نغمه های عاشورا 📆 زمان: پنجشنبه و جمعه ۱۸ و ۱۹ مرداد ساعت ۲۰ 🚩 مکان:روستای فهالنج صحن مسجد جامع 🔹در پایان بر سر سفره حضرت رقیه مهمان خواهید بود. منتظر حضور سبزتان هستیم.🌱🌹 🇮🇷👇👇👇👇 🌴 @c_r_fahalonj 🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آقای پزشکیان! خیلی زود بود آقای پزشکیان خیلی زود برگ اول رو؛ رو کرد. حالا دولت شکل نگرفته میگه نمی ذارن کار کنیم. دولتهای قبلی اصلاحات معمولا یکسال بعد از شروع می رفتن سراغ این بهانه البته پیشاپیش به شما بگم بهانه هائی که به مرور در این دولت رو خواهد شد عبارتند از: ۱- نمی گذارند؛ کار کنیم. ۲- اختیار نداریم. ۳- خزانه خالی تحویل گرفتیم. ۴- داریم خرابیهای دولت قبل رو آوار برداری میکنیم. ۵- وعده صادق ۲ برنامه ما رو به هم زد. ۶- مصوبه راهبردی مجلس کار رو خراب کرده. ۷- و احتمالا ورژن های جدید و بروز از بهانه های تازه تولید شده در اتاق فکر فتنه گران حرفه ای امثال حجاریان؛ خاتمی؛ و سایر نوکران کدخدا. 🔴به پویش بپیوندید. 🇮🇷ایتا👇👇👇👇 🌴 @c_r_fahalonj 🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇵🇸 کانال رسمی فهالنج 🇮🇷
#اطلاعیه #نمایش_میدانی 💥همه دعوتید💥 ✨گروه فرهنگی هنری کارینو برگزار میکند. 🔸نمایش میدانی نغمه ها
# اصلاحیه 🛑نمایش میدانی نغمه های عاشورا در تاریخ ۱۹ و ۲۰ مرداد جمعه شب(شب شهادت) و شنبه شب(شام شهادت) برگزار خواهد گردید.
🔹‌السَّلاَمُ عَلَى مُفَرِّجِ اَلْكُرُبَاتِ... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجْ ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ 🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ 🇮🇷ایتا👇👇👇👇 🌴 @c_r_fahalonj 🌴
خاطرات یک مرد ۷۰ ساله در سال ۱۳۷۶ من ۵۵ سال داشتم ، یک شب که جشن تولد پسر کوچکم که ۱۷ سال داشت بود و همه خانواده جمع شده بودند و شادی می‌کردند. ناگهان درد شدیدی در سینه ام احساس کردم . پسر بزرگ و همسرم سریع با اورژانس تماس گرفتند و همه ناراحت بودند . اورژانس رسید و پس از اینکه مرا معاینه کردند با عجله سوار آمبولانس کرده تا به بیمارستان منتقل کنند . همه ناراحت بودند و گریه می‌کردند بجز همسرم که فقط میگفت : علی چیزی نیست نترس خوب میشی . اما تو صورتش ترس رو میدیدم . آمبولانس حرکت کرد بعد از چند دقیقه درد شدیدتر شد و پزشکیارها شروع به ماساژ کردند . ناگهان دیگه دردی احساس نکردم و سبک شدم . به خودم گفتم : آخی خوب شدم . ناگهان بلند شدم و نشستم ، و پزشکیارها رو میدیدم که دارن یکنفر رو ماساژ قلبی میدن . برگشتم و دیدم خودم روی تخت هستم، تعجب کردم و بلند شدم دیدم بله اونا هنوز دارن جنازه منو ماساژ میدن . تازه فهمیدم که مرده ام . اون شب منو بردند سردخانه و من تمام وقت خودم و خانواده خودم رو میدیدم و همراهشون بودم . اونا زاری و شیون می‌کردند . زنم ، پسرام و دخترم. پیششون میرفتم و میگفتم من خوبم گریه نکنید . ولی اونا نمی‌فهمیدند . خلاصه بعد از اینکه منو گذاشتن تو سردخونه همه برگشتند خونه . من ترسیده بودم ، نمیدونستم پیش بدنم بمونم یابرم خونه پیش خانواده . خلاصه تصمیم گرفتم همراه خانواده برم . اول رفتم تو ماشین پسر بزرگم که همسرم همراهش بود و مرتب گریه میکرد . پسر بزرگم گفت: مامان گریه نکن بابا عمر خودش رو کرده بود. چه بی انصاف بود من ۳۵ سال براش زحمت کشیده بودم تادکترای مکانیک گرفت وبرای خودش کسی شده بود . بقیه بچه ها هم بهتر از این نبودند ، پسر دومم که با خانومش تنها تو ماشین من می‌رفتند میزدن و میرقصیدن . ولی دخترم یکریز گریه میکرد . ناگهان مثل اینکه یک نیروی شدید من رو از جا کند و با سرعت خیلی زیاد به سمت سردخانه کشید و درون بدنم رفتم .زنده شده بودم . اول نمیدونستم چه کنم ولی بعد تلاش کردم بیام بیرون . اونقدر تلاش کردم تا بیهوش شدم . بعد از مدتی از گرما بهوش اومدم و دیدم یک دکتر و چند پرستار بالای سرم هستند . دکتر باخنده گفت : به زندگی خوش آمدی . ** بعد از اون خوب شدم علارقم میل خانومم تصمیم گرفتم که برای خودمون دو نفر زندگی کنیم . دوتا خونه رو فروختم و یه آپارتمان ۸۰ متری تو یک محله خوب گرفتم . ماشین سانتافه آخرین مدل را فروختم یک ون خریدم که داخلش تخت و لوازم زندگی داشت . از اون روز به بعد به همراه خانومم و با همون ون تمام ایران رو گشتیم . هر چند وقت هم یه چند روزی به خونه می اومدیم و اونجا بودیم . بعدش مغازه و گاراژ خودم رو هم فروختم و شروع کردیم به گشتن دنیا ، همه کشورهای اطراف و اروپا رو رفتیم ، درنهایت هم تو هلند خونه خریدیم و اونجا موندیم. حالا ۷۰ سالمه و خودم و خانومم با عشق توی یه روستای هلندی زندگی می‌کنیم و باغ میوه داریم . هر روز هم از روستا تا شهر که حدودا ۳ کیلومتراست رو پیاده روی میکنیم . سالی چند بار هم بچه ها با نوه هامون میان و سری بهمون میزنن . *** خانومم میگه از روزی که زنده شدی تا حالا فقط فهمیدم زندگی یعنی چه. همیشه ازم میپرسه که چی شد یکدفعه عوض شدی ولی من چیزی بهش نمیگم .* *زندگی نکنید برای زنده بودن . از دارایی خود لذت ببرید* 👌آرزوی سلامتي و شادابی جاویدان💐