💚
مردی که صبرش تمام شده بود.
نهجالبلاغهخواندن همیشه برام توأم با یک حس عجیبی نسبت به حضرت امیر(ع) بوده. نه فقط بزرگی و عظمت، گاهی یکجورهایی ترس. لحن کلامشان خیلی سنگین است، نهیب دارد، آدم را میخکوب میکند گاهی، نفس را حبس میکند از صلابت و شدت. این وسطهای نهجالبلاغه امّا خطبهای هست که حال و هواش با بقیه خطبهها فرق میکند. خطبهای که شاهدش فقط سه- چهار نفر بودهاند. آدم باورش نمیشود این کلمات را همان جنگجویِ نامیِ عرب گفته باشد؛ صاحبِ ذوالفقار؛ مردِ لیلهالمبیت؛ فاتح خیبر؛ مردی که قرآن حتّی به صلابت ضربههای سمّ اسبش سوگند میخورَد.١ که صدای نهیبش به مردم کوفه و بصره و شام هنوز در و دیوار این شهرها را میلرزانَد. این وسطهای نهجالبلاغه خطبهای هست که سیدرضی با این عنوان شروعش کرده: رُویَ انّه قاله عِندَ دفنِ سیّده النّساء فاطمه کالمناجی به رسول الله عندَ قبره٢. بعدِ چند جمله میرسد به اینجایِ کلام حضرت که: «قَلّ یا رسولَ الله عن صفیّتِکَ صبری و رَقّ عنها تجلّدی». مرد، همان شبِ دفنِ همسرش دارد با رسول خدا دردِدل میکند که در فراق فاطمه (س) صبرش کم شده، تحمّلش از دست رفته. تا آنجا که «امّا حزنی فسَرمَد و امّا لیلی فمسهّد». این وسطهای نهجالبلاغه آدم دلش میخواهد بنشیند و برای آن مرد بزرگ که صبرش داشت تمام میشد، که اندوهش ابدی شده بود، زارزار گریه کند.
💚💚💚
ا. آیات اول و دوم سوره عادیات
2. خطبه 202
#مریم_روستا
@anarestane_maneto
💌
لقد جاءکم رسولٌ من انفسکم عزیزٌ علیه ما عنتّم حریصٌعلیکم بالمؤمنین رؤفٌ رحیم.
مولا علی(ع) میگوید:
مثل یک طبیب دورهگرد راه می افتاد دنبال مریضها، مشکلدارها. که معالجهشان بکند، مشکلشان را حل کند؛ طبیبٌ دوّارٌ بطبّه.
این آیه را که میخوانم دلتنگش میشوم؛ هواییِ دیدنش؛ توقع زیادیست که آدم دلش بخواهد پیامبرش را ببیند؟ واسطه فیضش را؟ آنهم پیامبری که خدا اینطوری وصفش میکند؛
عزیزٌ علیه ما عنتّم؛ برایش سخت است ما رنج بکشیم. طاقتِ دیدن رنجهایمان را ندارد.
حریصٌ علیکم: مشتاق و حریص است برای هدایتمان، بالمؤمنین رؤف رحیم ...
اللهمّ انّا نشکوا الیک فقده.
❤️❤️❤️
#شنبه_های_نبوی🌱
#جزء_یازدهم #مریم_روستا
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
@anarestane_maneto
💌
حال آدم خوب میشود از صاحبداشتن. میشود وقتهای بیکسی به او پناه برد، وقتهای درد با او نجوا کرد، وقتهای نیاز، از او طلب کرد. امام، پناه بندههاست؛ هزاری هم که مثل خورشید پشت ابر باشد.
خدا را برای بودنش، برای داشتنش شکر.
💚💚💚
#مریم_روستا
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
@anarestane_maneto
💌
بسم الله الرحمن الرحیم
لاَّ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُوْلِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ
گمانم هنوز ظهر عاشورا نرسیده بود که عبدالله از شما اذن میدان خواست: #عبدالله_بن_عمیر_کلبی را می گویم آقا! شما دعایش کردید و رخصتش فرمودید. اما چشم های نگران کسی آن سوی خیمه همسرش را می پایید. نگران، نه از آن رو که خون همسرش بر زمین شما ریخته شود، نه! نگران از آن که آیا عبدالله خوب از عهده یاری شما بر می آید؟ عبدالله اما #بانویش را خوب می شناخت. انگشتان دست چپش را که قطع کردند رجزی خواند که قلب بانو از شوق و تحسین لرزید، دیگر تاب نیاورد. نیزه ای از گوشه خیمه برداشت و به سوی عبدالله شتافت: « فدایت شوم! در راه مولایمان استقامت کن عبدالله!». عبدالله تلاش کرد او را به خیام بازگرداند. اما بانو انگار که تصمیمش را گرفته باشد فریاد زد: «به خدا که رهایت نمی کنم تا در کنارت کشته شوم!» این بار شما پا پیش گذاشتید آقا و بانوی عبدالله را دعای خیر کردید و به او فرمودید که به خیمه ها بازگردد.
جان پاک عبدالله که به آسمان ها عروج کرد. بانو خودش را به بالین همسرش رسانید و با حسرتی عمیق زبان گشود که: « بهشت گوارایت باد عبدالله! از خدایی که بهشت را نصییب تو گردانید می خواهم مرا هم در بهشت همنشین تو گرداند!».
لحظه ای نگذشت که شما دیدید آقا، غلام شمر را که به فرمان اربابش عمودی آهنین بر سر این بانو فرود آورد و شما دیدید که باغِ قشنگ آرزویش چه زود ثمر داد!
#سلام_بانوی_عبدالله!
سلام بر تو و همسرت که #خونتان عاشقانه به هم آمیخت و پیشِ پای #حسین(ع) ریخت.
💚💚💚
#مریم_روستا
@anarestane_maneto