عشق، نجات دادنِ غریقی است که دیگر هیچ کس به نجاتش امیدی ندارد. عشق، رَجعت به آغازِ آغاز است؛ به شروع؛ به همان لبخند، همان نگاه، همان طعم؛ اما نه خاطره ی آنها، خودِ آنها.
#نادر_ابراهیمی
از عشق سخن باید گفت
همیشه از عشق سخن باید گفت
بی عشق
روزگارت را زندگی سیاه خواهد کرد
بی عشق
مصیبت است برخاستن
کار کردن ، خفتن ، نگاه کردن ،
راه رفتن ، نفس کشیدن
بی عشق
هیچ سلامی طعم سلام ندارد
هیچ نگاهی عطر نگاه
#نادر_ابراهیمی
پدرم ميگويد از سولماز بگذر
که رنج ميآورد
مادرم گريه مي کند از سولماز بگذر
که مرگ مي آورد
خواهرهايم به من نگاه مي کنند باخشم
که ذليل دختري شده ام
آه سولماز
اينها چه مي دانند که عاشق سولماز بودن چه درد شيريني است
به کوه مي گويم سولماز را مي خواهم
جواب مي دهد من هم
به دريا مي گويم سولماز را مي خواهم
جواب مي دهد من هم
در خواب مي گويم سولماز را مي خواهم
جواب مي شنوم من هم
اگر يک روز به خدا بگويم سولماز را مي خواهم
زبانم لال ، چه جواب خواهد داد ؟
#نادر_ابراهيمى
احساس رقابت، احساس حقارت است.
بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازند.
من از آنکه دو انگشت بر او باشد انگشت بر میدارم.
رقیب، یک آزمایشگر حقیر بیشتر نیست.
بگذار آنچه از دست رفتنیست از دست برود.
تو در قلب یک انتظار خواهی پوسید.
من این را بارها تکرار کردم هلیا!
- بار دیگر شهری که دوست میداشتیم
#نادر_ابراهیمی
🙃🍂✨
یادم هست روزی مصرّانه، به تو میگفتم: " ما هرگز خسته نخواهیم شد...هرگز"
اما مدتی است، پی فرصتی میگردم شیرینم،
تا به تو بگویم، ما نیز
خسته میشویم... و خسته شدن، حق ماست؛
این که خسته میشویم و از نفَس میافتیم و در زانوهایمان،
دردی حس میکنیم، مسألهای نیست
مسأله این است که بتوانیم زیر درختی، کنار جوی آبی،
روی تخته سنگی، "در کنار هم" بنشینیم،
و خستگی از تن و روح بتکانیم
خسته نشدن، خلافِ طبیعت است
همچنان که، خسته ماندن...
دیگر نمیگویم که ما تا زندهایم، خسته نخواهیم شد،
بلکه میگویم: ما هرگز، خسته نخواهیم ماند...
#نادر_ابراهیمی
- «ما» عاشقش هستیم. آقا.
- با همین یک تا پیراهن رنگی و دستهای خالی؟
- بله آقا... ما میخواهیم با دستهای خالی، عشق را تجربه کنیم. ممکن نیست؟
- چرا نیست؟ حداقل، با دستهای خالی بازی کردن این خاصیت را دارد که چیزی نمیبازید.
- چهطور نمیبازیم؟
ما خودِ عشق را میبازیم، و قمار بزرگتری هم وجود ندارد.
#نادر_ابراهیمی
گمان میبرم که اگر خداوند، صد هزار گونه خنده میآفرید اما رسم اشک ریختن را نمیآموخت، قلب حتی تاب ده روز تپیدن را هم نمیآورد .
#نادر_ابراهیمی
عشق، تن به فراموشی نمیسپارد، مگر یک بار برای همیشه. جامِ بلور، تنها یک بار می شکند. میتوان شکستهاش را، تکههایش را، نگهداشت . اما شکستههای جام، آن تکههای تیزِ برَنده، دیگر جام نیست! احتیاط باید کرد، همه چیز کهنه می شود و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز. بهانهها جای حسِ عاشقانه را خوب میگیرند..
#نادر_ابراهیمی
گمان میبرم که اگر خداوند، صد هزار گونه خنده میآفرید اما رسم اشک ریختن را نمیآموخت، قلب، حتی تاب ده روز تپیدن را هم نمیآورد.
#نادر_ابراهیمی
برای خانههای سوخته
باز شاید بشود خانهای بنا کرد؛
دل سوخته را بگو چه کنیم…؟!
#نادر_ابراهیمی