ایتا - ‌بَچِّه‌هِیئَتي

- رباب دمِ در منتظره‌ .. پرده‌ی گوشه‌ی خیمه رو بالا داد دید آقا هی میاد سمتِ خیمه ، هی برمیگرده ..

‌
- قنداقه‌ غرقِ خونِ علي رو گرفته دورِ سرِ #أبی‌عبدلله میگردونه‌ .. هی‌ میگه : 
* تو فقط غصه نخور ؛ صد #علي‌‌اصغر به فدات ؛
اصلا دادمش، بلکه بگیری سپَرش گردانی💔(:...

684 مشاهده22:55

‌بَچِّه‌هِیئَتي

هدایت شده از ‌بَچِّه‌هِیئَتي

0:33

6.4M حجم رسانه بالاست

مشاهده در ایتا

- چنین لطمه‌‌زنی میانِ مقامِ اصغرت مارا آرزوست .‌..!

2هزار مشاهده22:58

‌بَچِّه‌هِیئَتي

تا ابد بابت اون دردی که پنهون کردی
تا أبي‌عبدلله درد نکشه ، دردت به قلبَ‌م؛‌ حضرت‌رباب‌خاتون .

740 مشاهده06:52

‌بَچِّه‌هِیئَتي

¹
* می‌گویند مادر وقتی به کودک #شیرمی‌دهد،
شیره‌‌ی جانش را به او می‌بخشد،
اما من تو را که شیر می‌دادم احساس می‌کردم.
این تویی که #جان‌دوباره به من می‌دهی، اگر در کربلا هزار بار جان دادم و ماندم؛ برای آن بود که در این #شش‌ماه هزار باز از تو #جان‌گرفته بودم . .(((:

623 مشاهده07:02

‌بَچِّه‌هِیئَتي

²
* کاری ندارم به این‌که کسی باور می‌کند یا نه،
اما وقتی شیر وارد دهانت می‌شد و اندکی از آن، از گوشه‌ی دهانت بیرون می‌ریخت،
ذره ذره‌اش را ملائک به تبرک میان اهل آسمان تقسیم می‌کردند ..(((:

719 مشاهده07:02

‌بَچِّه‌هِیئَتي

³
* از همان لحظه که پدرت قصد مکّه را به مقصد کوفه تبدیل کرد #بوی‌خون به مشامم رسید، 
از مکه تا کربلا؛
حنجره‌اَت درخشش دیگری برای مادر داشت ..💔((:

624 مشاهده07:03

‌بَچِّه‌هِیئَتي

⁴ 
* من تا به حال شمشیر دست نگرفته‌ام، #جنگیدن هم بلد نیستم، اما نمی‌دانم چرا وقتی که از مکه بیرون آمدیم، تورا که در آغوش می‌گرفتم، حسَ‌م این بود که #شمشیری‌ در دست دارم ..
و شعر #لالایی‌اَت را که می‌خواندم،
گویی درحال تمرین ِرزمی جانانه‌ام ..(((:

582 مشاهده07:03

‌بَچِّه‌هِیئَتي

⁵
* پدرت می‌گفت: 
ای‌مردم! چوب ِملامت به سر خود بکوبید و بنگرید من کیستم.. آیا کشتن و #شکستن‌حرمت من رواست..؟💔

#‌اصغرِ‌من!
این حرفا ها برای من که پدرت را می‌شناختم،
حتیٰ بوی التماس هم نمی‌داد،
پدرت برای دیدار ِخدا آن هم با پیکری خونین، لحظه‌ها را یکی یکی می‌شمرد..
اگر این حرف‌ها را بر زبان می‌آورد، #آرزو‌داشت، حتیٰ شده یک‌نفر را از #آتش‌خشم‌خدا بیرون بکشد ..(((:

595 مشاهده07:03

‌بَچِّه‌هِیئَتي

⁶
* این جماعت، سنگ هم اگر بودند، با حرف‌حرف #کلام‌حُسین باید ذره‌ذره می‌شدند..
پسرم...! این جماعت به‌قدری #حرام‌خور‌ند که
عار ِقتل ِحُسین برایشان افتخار بود
و گوش‌های زمینی‌شان #نوای‌آسمانی‌ ِپدرت را نمی‌شنید..💔

597 مشاهده07:04

‌بَچِّه‌هِیئَتي

⁷ 
* برخیز اصغرم!
فرمانده‌ات #حُسین، تورا طلب کرده،
مگر نمیبینی پدر یکه و تنها به استقبال دشمن رفته ؟؟ (: ...

603 مشاهده07:04

‌بَچِّه‌هِیئَتي

⁸
* پسرکم! ببین پدر سر به زیر انداخته و مروارید های اشکش بهشت ِرخسارش‌ را آذین بسته، 
هرکدام ازین قطره‌ها سیل خروشانی است که عالمی را زیر آب می‌برد💔((: ..
- چقدر خدا مهربان است که هنوز
از این جماعت مهلت نفس کشیدن را نگرفته...

1 مشاهده07:04

‌بَچِّه‌هِیئَتي

⁹
* آفرین شمشیر ِمادر !
چه زیبا روی دست ِپدر آرام گرفتی؛
چه خوب جنگیدی ؛ چه زیبا جان دادی ..(:💔
پسرم !
روشنایی ِخونِ گلوی نازک تو شاه‌راه‌ #حقانیت‌حسین را چنان روشن کرد 
که دیگر بهانه‌ نشناختنِ‌حق به فکر کسی خطور هم نکند .

1 مشاهده07:04

مطالب بعدی

پرسش‌ها

قوانین

داغ‌ترین‌ها

چندسکویی