eitaa logo
کانال کمیل
1.7هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
3هزار ویدیو
4 فایل
امروزفضیلت زنده‌نگھداشتن‌یادوخاطره‌شھدا کمترازشھادت نیست امام‌خامنه‌ای #شهدایی #اخبار_مقاومت #جهاد_تبیین
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 ایام‌انقلاب🇮🇷: دو تا چهار راه جلوتر يکدفعه متوجه شــدم جلوی ماشــينها را ميگيرند ومسافران را تک تک بررسی ميکنند. چندين ماشــين ساواک و حدود 10 مأمور در اطراف خيابان ايســتاده بودند. چهره مأموری که داخل ماشينها را نگاه ميکرد آشنا بود. او در ميدان همراه مردم بود! به ابراهيم اشاره کردم. متوجه ماجرا شد. قبل از اينکه به تاکسی ما برسند در را باز کرد و سريع به سمت پياده رو دويد. مأمور وسط خيابان يكدفعه سرش را بالا گرفت. ابراهيم را ديد و فرياد زد: خودشه خودشه، بگيرش... مأمورهــا دنبال ابراهيم دويدنــد. ابراهيم رفت داخل کوچــه، آنها هم به دنبالش بودند. حواس مأمورها که حســابی پرت شد کرايه را دادم. از ماشين خارج شدم. به آن سوی خيابان رفتم و راهم رو ادامه دادم... ظهر بود که آمدم خانه. از ابراهيم خبری نداشتم. تا شب هم هيچ خبری از ابراهيم نبود. به چند نفر از رفقا هم زنگ زدم. آنها هم خبری نداشتند. خيلی نگران بودم. ســاعت حدود يازده شب بود. داخل حياط نشسته بودم. يکدفعه صدائی از توی کوچه شنيدم . دويــدم دم در، باتعجــب ديدم ابراهيــم با همان چهره و لبخند هميشــگی پشت در ايســتاده. من هم پريدم تو بغلش. خيلی خوشحال بودم. نميدانستم خوشحالیام را چطور ابراز کنم. گفتم: داش ابراهیم چطوری؟ نفس عميقی کشيد و گفت: خدا رو شکر، ميبينی که سالم و سر حال در خدمتيم. گفتم: شام خوردی؟ گفت: نه، مهم نيست. ســريع رفتم توی خانه، سفره نان و مقداری از غذای شام را برايش آوردم. رفتيم داخل ميدان غياثی( شهيد سعيدی )بعد از خوردن چند لقمه گفت: بدن قــوی همين جاها به درد ميخوره. خدا كمك كــرد. با اينکه آنها چند نفر بودند اما از دستشون فرار کردم. آن شب خيلی صحبت کرديم. از انقلاب، از امام و... بعد هم قرار گذاشتيم شبها با هم برويم مسجد لرزاده پای صحبت حاج آقا چاووشی. راوی:امیرربیعی زندگی نامه شهید ابراهیم هادی 💜 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail