#سلام_بر_ابراهیم 🕊
#قسمـت91
نيمه شعبان
عصر روز نيمه شــعبان ابراهيم وارد مقر شــد. از نيمه شب خبری از او نبود.
حالا هم كه آمده يك اسير عراقی را با خودش آورده!
پرسيدم: آقا ابرام كجايی، اين اسيركيه!؟
گفت: نيمه شب رفته بودم سمت دشــمن، كنار جاده مخفی شدم. به تردد
خودروهای عراقی دقت كردم. وقتی جاده خلوت شــد يك جيپ عراقی را
ديدم، با يك سرنشــين به ســمت من میآمد. ســريع رفتم وسط جاده، افسر
عراقی را اسير گرفتم و برگشتم.
بيــن راه بــا خودم گفتم: اين هم هديه ما برای امــام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ولی بعد، از
حرف خودم پشيمان شدم. گفتم: ما كجا و هديه برای امام زمان(عجل الله )
همان روز بچهها دور هم جمع شديم. از هر موضوعی صحبتی به ميان آمد
تا اينكه يكی از ابراهيم پرسيد:
بهترين فرماندههان در جبهه را چه كسانی ميدانی و چرا؟!
ابراهيــم كمی فكر كرد و گفت: تو بچههای ســپاه هيچكس را مثل محمد
بروجردی نميدانم. محمد كاری كرد كه تقريبًا هيچكس فكرش را نمیكرد.
در كردســتان با وجود آن همه مشــكلات توانســت گروههــای پيشمرگ
كــُرد مســلمان را راهاندازی كنــد و از اين طريــق كُردســتان را آرام كند.
در فرماندههان ارتش هم هيچكس مثل ســرگرد علی صياد شيرازی نيست
راوی : جمعی از دوستان شهید
زنـدگۍنامھشهیـدابࢪاهیمهادۍ💜
●➼┅═❧═┅┅───┄
با #کانال_کمیل همراه باشید 🌹
⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱
@canale_komail