یادش بخیر سفرههای افطاری که در #خانه #مادربزرگ پهن میشد. کاسههای #چینی گل قرمز با #آش و #پیازداغ که با #کشک غلیظی تزیین شدهبود. #نان #کنجدی و #پنیر و #سبزی و #گردو و #زولبیا و #بامیه، دل #آدم را میبرد. #هوش را از سر میپراند. لحظه شماری تا #اذان، چقدر برایمان سخت میگذشت. سخت اما #شیرین.
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
هرخانه ای حال و هوای خاص خودش را داره
بعضی خونه ها همین که وارد میشوی
عجیب آرامت میکنند انگار که جادویت کرده باشند
بعصی از خانه ها رسم شان است صبح های #جمعه #آفتاب نزده
تا سر کوچه را #آب و #جارو میکنند
بعضی خانه ها هیچوقت دلتنگی ندارند
بعضی #خانه ها #صبح های زود
بوی #چای تازه دم و #نان #برشته میدهند
و ظهرها بوی #پیاز_داغ و #نعنا
و #غروب ها بوی #هل و #دارچین
بعضی #خانه ها انگار مأمن نورند...
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
#مادربزرگ میگفت #چای را باید توی #قوری چینی دم گذاشت، #قوری چینی #عطر #بهارنارنج را یکطور دیگری در میآورد. عطر #زعفران را،بوی #گل_محمدی، #هل را ، #دارچین را.راست می گفت #چای دم کردم یک #هل کوچک انداختم توی #قوری. حالا یک بوی خوبی پیچیده توی همه #خانه، توی تمام وجودم. به #دانه کوچک #هل توی #قوری نگاه میکنم و با خودم فکر می کنم این #دانه به این کوچکی چه کارستانی کرده امروز. #صبح امروزم را #گرم کرده انگار...بعضی وقتها لازم است با همین چیزهای #کوچک زندگی را #گرم کنیم ، خوش #رنگ کنیم ، خوش بو کنیم...
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خانه بوی #نارنگی میدهد، #نارنگیهای نارسِ روزهای اول #پاییز، #نوستالژی سالهای #کودکی در من بیدار میشود.
هوا بوی #پاییزهای کودکیام را میدهد، پاییزهایی که هر روزش #باران میآمد و زمین پر میشد از برگهای #نارنجی و #خرمالو های نارس که زیر #پا له میشدند؛ #پاییز هایی که #خبر از #آلودگی_هوا و #سرب و #دود نبود...
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
#روزها گذشت.
من #دوچرخهام را در #زیرزمین #خانه قایم کردم تا هیچ کس نتواند آن را بدزدد.
#مدادرنگیهایم را در جامدادی گذاشتم تا #خدای نکرده گم نشوند.
#لباسهای #عیدم را در #کمد گذاشتم تا #دست هیچکس به آنها نرسد.
#توپ #فوتبالم را توی توری گذاشتم و به دیوار زدم تا هیچکس آن را برندارد.
#عروسکهایم را در #ویترین گذاشتم تا مبادا #خراب شوند.
روزها گذشت و #سالها #گذشت.
من از همه داشتههای #کودکیام به خوبی #مراقبت کردم
اما نمیدانم کدام روز،
کدام سال،
چه کسی از کجا آمد و
روزهای کودکیام را برد؟
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
روزها گذشت.
من دوچرخهام را در زیرزمین #خانه قایم کردم تا هیچ کس نتواند آن را بدزدد.
مدادرنگیهایم را در جامدادی گذاشتم تا خدای نکرده گم نشوند.
لباسهای عیدم را در #کمد گذاشتم تا دست هیچکس به آنها نرسد.
#توپ فوتبالم را توی توری گذاشتم و به دیوار زدم تا هیچکس آن را برندارد.
عروسکهایم را در #ویترین گذاشتم تا مبادا خراب شوند.
روزها گذشت و سالها گذشت.
من از همه داشتههای کودکیام به خوبی مراقبت کردم
اما نمیدانم کدام روز،
کدام سال،
چه کسی از کجا آمد و
روزهای کودکیام را برد؟
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
«#خانه برایم جایی است که در آن دوستم بدارند.»
اگر تمام #دنیا را هم بگردی باز باید جایی باشد دلتنگش شوی.
حتی کسی چشم به راهت باشد. دوستت داشته باشد.
#خانه فقط سقف بالاسر نیست و چهارتا تیر و تخته و اسباب و #اثاثیه که از در و دیوار بالا رفتهاند.
#خانه جایی است که آدم در آن قرار و #آرامش بگیرد.
#زینب_خزایی
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
968.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاش #فرشته ای هم بود...
و آدمها را هر کجای زمانه که #خسته می شدند، بر می داشت و می برد وسط #کودکی هایشان رها میکرد.
همانجا که اسباب بازیها کم بود و دلخوشی ها زیاد،
مشکلات، ساده و #کوچک بود و #قلب ها بزرگ...
#گلدان ها پر #گل بود و #خانه ها همیشه بوی #صمیمیت و #عشق می دادند...
باید #فرشته ای باشد که آدمها را هر زمان که کم آوردند، بردارد و ببرد به یک عصر #جمعه ی زمان #کودکی که بزرگترین #اندوه و فاجعه ی دنیا، #تکالیف نوشته نشده شان بود...🍃💖
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊