نوای عشــــــ♥️ـــــق
@cbufeuhdwt
3هزار
دنبالکننده
6.7هزار
عکس
5.5هزار
ویدیو
34
فایل
. متنهاش قلب و روحتو نوازش میده♥✨ از بس عاشقانه هاش خاصِ💕😍 دلبری کن با دلبرانه هاش قشنگم 🥰 حرفی سخنی میشنوم👇
https://harfeto.timefriend.net/17570960814509
❌️کپی برای کانال دار حرام ❌️
مشاهده در ایتا
پیوستن
نوای عشــــــ♥️ـــــق
3هزار دنبالکننده
دانلود
مطالب قبلی
نوای عشــــــ♥️ـــــق
0:08
1.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اسفندیها همون آدماییان که زمستونو با دل بهاریشون قشنگتر میکنن❤️ تولدت مبارک اسفند ماهی جان🫴🎂 تولدت مبارک❤️
cbufeuhdwt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوای عشــــــ♥️ـــــق
♥️🍃 مرد من جانم تازه می شود ؛ وقتی مردانه در گوشم می گویی خودم مواظبت هستم♥️
نوای عشــــــ♥️ـــــق
عشق است و همین لذتِ رسواییِ عالم! عاشق که شوی، عقل به سَر راه ندارد...!😍
نوای عشــــــ♥️ـــــق
خدايا تنها نگذار دلي را كہ هيچكس دردش را نميفهمد....
نوای عشــــــ♥️ـــــق
0:35
2.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شدی سلطان قلبم ... تو این شبای سردم ♥️
نوای عشــــــ♥️ـــــق
1:00
11.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مشهورم به مردن واسه تو❤️ عااالیه👌
نوای عشــــــ♥️ـــــق
نوای عشــــــ♥️ـــــق
سرگذشت ترلان عاقبت به خیر پارت ششم من ترلان هستم یه دختر آذری سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبری
سرگذشت ترلان عاقبت به خیر پارت هفتم من ترلان هستم یه دختر آذری سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم. تازه ۱۴ ساله شده بودم که یه خواستگار سمج برام پیدا شد که از فامیل های دور آنا بود،. اصغر به هر بهانه ای خونه ما می اومد و کمک حال آنا و پدرم بود،اصغر نگاههای معنا داری به من میکرد و من به خاطر ترس از آقام نگاهم رو ازش میدزدیدم و همش دعا میکردم که اصغر دست از سر من برداره..ترسم از این بود که پدرم بفهمه که اصغر خواستگار منه و خون بپا کنه..اون زمان برای تهیه قند و شکر و اقلام دیگه به همه کوپن داده بودند که برای تهیه وسایل، باید ساعتها تو صفهای طولانی منتظر وایمیستادی تا نوبتت بشه، ولی اصغر که عاشق من بود و برای اینکه خودشیرینی کنه و خودش رو تو دل آقام و آنا جا کنه زحمت اینکارو برامون میکشید ساعتها تو صف وایمیستاد و وسایل رو برامون میاورد.هر وقت اصغر برای گرفتن کوپن میومد خونهی ما، آنا که از عشق و نگاههای اصغر به من خبر داشت زیرزیرکی میخندید و اصغر رو راهی میکرد..از موقعیکه ساکن شهر شده بودیم، خونمون آب لولهکشی نداشت و آقام به خاطر اینکه ما داشتیم بزرگ میشدیم و به خاطر آوردن آب مجبور بودیم تا سر کوچه بریم ناراحت بود.. ادامه در پارت بعدی 👇
نوای عشــــــ♥️ـــــق
دل تنگش سر گل چیدن از این باغ نداشت قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت....!
نوای عشــــــ♥️ـــــق
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دلشوره ما بود دل آرام جهان شد
نوای عشــــــ♥️ـــــق
چقـــدر فاصلہ جاریست بینمان، اما دلــم خـــوش است کہ از دور دوستـت دارم..✨
نوای عشــــــ♥️ـــــق
_دوریم ولی هرشب میبینمت چطور؟ خیلی ساده است به ماه نگاه می کنم .....!
مطالب بعدی