eitaa logo
نوای عشــــــ♥️ـــــق
2.9هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
33 فایل
. متن‌هاش قلب و روحتو نوازش میده♥✨ از بس عاشقانه هاش خاصِ💕😍 دلبری کن با دلبرانه هاش قشنگم 🥰 حرفی سخنی میشنوم👇 https://harfeto.timefriend.net/17570960814509 ❌️کپی برای کانال دار حرام ❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
‌مگه میشه ، تو را داشت وبَد بود “ تو خوش‌ترین حالِ منی🥰 @cbufeuhdwt
4.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انگیزشی💕 زندگی‌را‌دریاب‌رفیق🥰❤️ @cbufeuhdwt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌کاش من و تو دو جلد از یک رمان عاشقانه بودیم تنگ در آغوش هم خوابیده در قفسه‌های کتابخانه‌ای قدیمی! گاهی تو را گاهی مرا، تنها به‌سبب تشدید دلتنگی‌هایمان به امانت می‌بردند(:🫂 @cbufeuhdwt
"و أما أنا فقد زرعتك ورداً بین أضلعي" و اما من به راستی که تو را چون گُلی در میانِ دنده‌های سینه‌ام کاشتم♥️ @cbufeuhdwt
12.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤ همش غرق گناه بودم غم تو روسفیدم کرد با اینکه روسیاه بودم .... @cbufeuhdwt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Mehrad Jam ~ Musico.IRMehrad Jam - Mage Mishe (320).mp3
زمان: حجم: 8.09M
"مگه میشه"❤️ "هرجا پیشت نبودم خالی کن جامو خودت، نکنه یادم نیوفتی وقتی پُر باشه دُورت"....* @cbufeuhdwt
نوای عشــــــ♥️ـــــق
سرگذشت مریم کینه پارت هفتاد سه سلام اسمم مریمه ... نمیدونم چرااون لحظه یادضامن اهوافتادم روبه قبله
سرگذشت مریم کینه پارت هفتاد چهار سلام اسمم مریمه ... چندماهی گذشت مادرحال تدارک عروسی عباس سمیرابودیم تالارگرفتیم خانواده سمیرایه جهیزیه ابرومندبراش تهیه کرده بودن عروسی عباس سمیرابرگزارشدومحسن مهساشرکت نکردن ازعروسی داداشم شیش ماهی گذشت یه روزکه برای کارهای شخصی خودم رفته بودم ارایشگاه دوستم گفت راستی خبرداری مهسامیخوادازایران بره باتعجب نگاهش کردم گفتم کجاگفت دنبال کارهاشه بره المان شریکش بامن دوسته بهم گفت گفتم ولی خاله ام خبرنداره گفت قرارتنهابره..ارایشگرم گفت مهساداره میره گفتم کجا گفت المان دنبال کارهاشه..باورش برام سخت بودگفتم ولی خاله ام خبرنداره گفت مهساباخاله ات مشکل داره بجزخاله ات باشوهرشم مشکلداره خبرهای جدیدی به گوشم میرسید..متعجب بودم ازاین همه خبر،پیش خودم گفتم مگه رفتن به این راحتی اونم تنهاحتمارامین خبرداره..اون روزتارسیدم خونه به مامانم زنگزدم وگفتم چی شنیدم مامانم گفت چندباری باخاله ات حرف زدم چیزی نگفته مادخالت نکنیم بهتره خاله ات زیاددوستنداره ازش راجب محسن ومهساچیزی بپرسی....خیلی فکرم مشغول شدولی چیزی نگفتم گفتم حتماخاله ام خبرداره زیادپیگیرش نشدم... ادامه در پارت بعدی 👇
سرگذشت مریم کینه پارت هفتاد پنج سلام اسمم مریمه ... ده روزی ازاین ماجراگذشت یه روزکه ازدانشگاه میرفتم خونه مادرم وقتی رسیدم دیدم خاله ام نشسته ناراحته مامانم زیادسرحال نیست رایان روبغل کردم نشستم به مامانم گفتم چه خبر نگاهم کردگفت کاش این مهسامیمرداین همه دردسردرست نمیکردگفتم چی شدگفت هرچی طلا پول بودازمحسن گرفته قاچاقی ازایران رفته،باتعجب گفتم قاچاقی چرا..بس محسن چی خاله ام اشکاشوپاک کردگفت کاش محسن اون زمان که بهش میگفتیم این به دردت نمیخوره حرفمون روگوش میدادخودش روبدبخت نمیکرد..گفتم چی شده خاله ام گفت خونه روباحیله گری زده به نام خودش بعدم بدون اینکه مامتوجه بشیم فروخته پول طلاهام برداشته رفته گفتم بس محسن چی،گفت چند‌وقته بامحسن مشکل داره یک هفته پیش توافقی ازهم جداشدن تازه یادحرف ارایشگرم افتادم گفتم ارین چی گفت اونم باخودش برده گفتم وای مادرشوهرم بفهمه سکته میکنه امیدش این بودارین یه کم بزرگتربشه ارین بیاره پیش خودش اون شب وقتی رامین فهمیدرفت درخونه مهساایناولی اونااظهاربی اطلاعی میکردن مادرشوهرم وقتی شنید خیلی بی قراری میکردفقط نفرین مهسامیکرد... ادامه در پارت بعدی 👇
سرگذشت مریم کینه پارت هفتاد شش سلام اسمم مریمه ... رامین حتی سراغ محسنم رفت گفته بودازش خبرنداره وشرایط روحی درست حسابی نداشت هرکس یه حرفی میزدیکی میگفت یه مدت بایکی اشناشده اون گولش زده یکی دیگه میگفت بایه وکیل اشناشده وووو خدافقط میدونست چی شده..شیش ماازاین ماجراگذشت یه روزرامین زودتراز موعدامدخونه گفت دارم میرم ترکیه گفتم چراچی شده گفت ازصبح بهم چندبارزنگزدن ومشخصات مهساروبهم دادن که بایدحتمابرم رامین اون روزرفت دنبال کارهاش یکی دوباردیگه بااون خانمی که باهاش تماس گرفته بودحرفزدوچندروزبعدراهی ترکیه شد خیلی دلم شورمیزدبه رامین همش سفارش می کردم ماروبی خبرنذاره وقتی رسیدترکیه اطلاع دادگفت خبرجدیدی به دست بیارم بهت میگم فرداش رامین زنگزدوگفت باارین داریم برمیگردیم ولی ازحرفزدنش میشدفهمیدزیادحالش خوب نیست زیادسوال پیچش نکردم چون متوجه حال خرابش شدم..مامانم همون شب زنگزدگفت محسن چندتاقرص خورده وخواسته خودکشی کنه که زودبه دادش رسیدن بردنش بیمارستان شستشومعده دادن بهش حق میدادم بازنده اصلی این ماجرامحسن بودکه بخاطرمهساباپدرومادرخودشم درگیرشدواخرشم شداین مهسادرحق محسنم ظلم کرد.. ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎