خوشا کسی که دهانش به لب رسيده توست...!
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
اے لبانت ڪارِ دست نازنینان بهشت!😇
راز بگشا، از چه رو رخسار پنهان ڪرده ای؟
آن لبِ تب دار را یک بار بوسیدن شفاست💋
واے از این دارو ڪه از بیمار پنهان ڪرده ای…😉
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
13.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ذره ذره 😔
زنده خوانی
حامد حسن پور
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
4.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بفرست براش ❤️
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
Masoud Kiani1_19629697147.mp3
زمان:
حجم:
2.82M
نفس بمون❤️
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
Miramin1_19496372331.mp3
زمان:
حجم:
8.02M
میشم فدات❤️
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
دوستــت دارم؛
بہ حدی ڪہ اگر باشی
برای تمــامِ لحظــہهایــت
فرشی از عشـق پهـن میڪنم❤️🔥😘
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
💚🍃
من کمی بیشتر از عشق تورا می خواهم
عشق راه و روش بچه دبستانی هاست
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
به قول محمود درویش:
💚🍃
آدم درست را که پیدا کردی، زمان دیگر مهم نیست.....
حتی اگر دیر آمده باشد....
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
💚🍃
و دنیا اعتبار ندارد
مگر با تکیه دادن
پیشانیِمان
بر سینــه کســی که دوستش داریــم♥️🫂
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
💚🍃
اینکه دوستم داری❤
اوضاع را بهتر کرده...
مثلِ یک سنگرِ امن ،
وسط میدان جنگ !🤭
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
نوای عشــــــ♥️ـــــق
#سرگذشت_پروین #چشم_هم_چشمی #پارت_صد_نود_پنج سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم... دلشوره عجیبی
#سرگذشت_پروین
#چشم_هم_چشمی
#پارت_صد_نود_شش
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم...
خلاصه رسیدیم به کوچمون می دونستم که اون موقع روز هیچ وقت مرتضی خونه نیست..ازآقاجونم خواهش کردم که بره و بهش خبر بدم که کی بیاد منو ببره آقاجونم خداحافظی کرد و گفت من تا شب تو خیابون ها می گردم یکسری کار هم دارم انجام میدم شب میام سراغت اگر دوست داشتی با من برگرد اگر هم دوست نداشتی بهم خبر بده کی میخوای برگردی ..خودم دو سه روز دیگه میام برت میگردونم ازش تشکر کردم رفتم به سمت خونه گفت کلید داری گفتم بله دارم شما زود برو..آقا جونم رفت من کلید انداختم به در ولی هرکاری کردم کلید درو باز نکرد اول فکر کردم اشتباه می کنم ولی دو سه باری که به کلیدم نگاه کردم دیدم که همون کلیده ..فهمیدم که قفل در و عوض کرده ،همون جا جلوی در نشستم روی زمین و شروع کردم به گریه کردن ،فهمیدم که واقعا یه چیزی هست که تا الان به من نگفته و به خاطرش حتی کلیدارو هم عوض کرده تا اگر من اومدم نتونم درو باز کنم و برم تو... چاره ای نبود باید می رفتم پیش نرگس خانوم، نرگس خانم تا منو دید با روی باز از من پذیرایی کرد .ولی احساس می کردم که دلش گرفته و میخواد یه چیزی بهم بگه که نمیتونه.
ادامه در پارت بعدی 👇