eitaa logo
نوای عشــــــ♥️ـــــق
2.9هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
33 فایل
. متن‌هاش قلب و روحتو نوازش میده♥✨ از بس عاشقانه هاش خاصِ💕😍 دلبری کن با دلبرانه هاش قشنگم 🥰 حرفی سخنی میشنوم👇 https://harfeto.timefriend.net/17570960814509 ❌️کپی برای کانال دار حرام ❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
درسته که ازش کينه داشتم ، اما نمي خواستم اين به دست من باشه . بدنم شروع کرد به لرزيدن . حالم به اندازه ي کافي بد بود . با اين خبر بدتر شد.خدای من ،باورم نمیشه همچین کاری کرده باشم... آيناز نگران پرسيد:تو از کجا ميدوني؟بعد يه نگاه نگران به من کرد و با ترديد پرسيد:حالا چي ميشه؟ حالم دست خودم نبود . حس مي کردم فشارم افتاده . چون بي حس و سرد شده بودم . انگار يه لحظه متوجه حال خرابم شدن . چون تايماز سريع از پشت ميز بلند شد و اومد طرفم. و گفت : خوبي؟ چرا اينقدر سردي؟ از همون جا داد زد : صــــفورا ؟؟؟ صفورا خانوم فوري خودش رو رسوند و گفت : بله آقا؟ تا چشمش به من افتاد سريع دوييد طرفم و گفت : واي . چي شده خانوم ؟ آيناز گفت : برو سريع به سيد علي بگو ؛ بره دکتر علوي رو با خودش بياره . صفورا به چشمي گفت و رفت . تايماز گفت : بلند شو ببرمت تو اتاق . سرم شديد‌گيج مي رفت . نمي دونم چطوري رفتم بالا و اصلاً يادم نيست چطور خوابيدم و کي دکتر معاينم کرد . وقتي چشمام رو باز کردم ، ديدم کسي تو اتاق نيست . اما صداي حرف زدن تايماز رو با يه مرد شنيدم . حتماً دکتر بود . حرفاشون واضح نبود . منم اونقدري حالم خوب نبود که بتونم دقت کنم . ناخودآگاه چشمام روهم افتاد. اما بيدار بودم .ناي باز کردن چشمام رو نداشتم . در اتاق باز شد . حتماً تايماز بود . خواستم چشمام رو باز کنم اما انگار يکي بهم گفت : بذار بسته باشه . چند لحظه گذشت که دوباره در باز و بسته شد . تايماز گفت : چطور اومدي بالا؟ آيناز گفت:چرخ رو سيد علي آورد.منم صفورا و اکرم کمک کردن. تايماز با صداي دلخور گفت : خوب مي گفتي خودم مي آوردمت . آيناز چرخش رو حرکت داد و اومد نزديکتر و گفت : تو از کجا فهميدي علی از بین رفته؟ تايماز بعد از چند لحظه سکوت گفت : اسلان واسم يه نامه فرستاده .تو نامه گفته بود. در ضمن .... در ضمن... آيناز با نگراني پرسيد: در ضمن چي ؟ اون چيه که اينطوري پريشونت کرده ؟ گفت: نوشته که علی نقره رو اذیت کرده، بعدش نقره اینکارو کرده. آيناز با صداي جيغ مانندي گفت : نـــه!!! اين امکان نداره ، نقره گفت ؛ هيچ اتفاقي براش نيفتاده ... تايماز با صدايي که استيصال توش موج مي زد گفت : نمي دونم آيناز . گيجِ گيجم . من حرف نقره رو باور دارم . اما اين اسلام شک رو کاشته تو دلم . يعني واقعاً تو اون سه روز اتفاقی نیوفتاده‌‌‌حق بده شک کنم !!! خيلي پريشونم. اين حرف دکتر هم ديگه بدتر داره دقم مي ده. الان بدترين موقع واسه اين اتفاق بود . آيناز با ترس و ترديد پرسيد : کدوم حرف ؟چه اتفاقي ؟ سکوت بود سکوت . دلم ميخواست حالم خوب بود و شجاعت اينو داشتم که بلند شم و با فرياد بگم: چرا حرف من نبايد به اندازه ي نامه ي اون ، سنديت داشته باشه . يعني من دروغ مي گم و لسلان راست ؟مي دونستم من اينقدر ها هم خوش شانس نيستم که يه همچين اتفاقي برام بيفته و من بتونم بي هيچ مشکلي اونو پشت سر بذارم . چقدر دلم از قضاوت تايماز گرفت .پس بگو چرا از سر شب اينقدر کسله !!! تازه يادش اومده بايد به اون سه روز شَک کنه . همه ي اون يه ذره توانم هم ازم گرفته شد. خيلي تلخه مردت بهت اعتماد نداشته باشه .حالا که طوري نشده ، اون اينطوري بي اعتماده ، واي به روزي که واقعاً برام اتفاقي می افتاد... مردي که بايد مأمن درد و رنج من باشه و اگه برام مشکلي پيش بياد ، بياد جلوي جماعت سينه سپر کنه و بگه من به‌‌‌ زنم‌ ايمان‌ دارم ،با يه نامه از طرف کسيکه همه به نيتش آگاهن، از اينرو به اونرو شده.چقدردلم گرفت .چقدر دلم شکست. تايماز بعد يه سکوت طولاني بلاخره ، لب از لب باز کرد و گفت : دکتر گفت؛ امکان داره حالات امروز نقره مربوط به بارداری باشه . اين همه شُک تو يه روز برام خيلي سنگين بود . بغض بدجور نشست تو گلوم ،بگو چرا اين بدتر شده . ديگه نتونستم جلوي اشکام رو بگيرم و اونا بي صدا غلطيدن رو گونم . آيناز گفت : نقره اهل دروغ و دغل نيست . با شناختي که‌ ازش دارم،ميدونم اگه اتفاقي مي افتاد، مرد و مردونه‌ ميگفت.ما که ميدونيم اين اسلان از نقره خوشش نمي ياد . ديده نقششون نقش برآب شد و نتونستن کاري بکن و در ضمن علی زنده نیست ، گفته ؛ يه سنگه تو تاريکي ميندازم، شايد‌ به هدف خورد، اون‌ ميخواد زنت‌ رو‌ پيش چشمت حقير کنه.به نقره شک‌نکن داداش!!! باز گلي به جمال آيناز که حداقل اگه هم شک داشته باشه ، بازم دهنش به تهمت باز نمي شه . خدايا ببين کارم به کجا کشيده که خواهر شوهرم بايد ضمانت د من رو پيش شوهرم بکنه و بچم، بچه اي که هنوز نمي دونم هست يا نه ،رو به تایماز گفتم:تمام‌مدتي که اسير بودم،دلم به ‌اميد تو روشن بود اما تو‌ با يه فوت،شمع اميد من رو خاموش کردي. من به خاطر حفظ خودم ،یه آدم و از بین بردم...
"دیونه" ظاهراً کلمه ی قشنگی نیست ولی وقتی کسی که دوسش داری بهت بگه دیونه انگار قند تو دل آدم آب میشه و این قشنگترین پارادوکس دنیاس🥲🫀 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
⟅تـ∞ـو⟆ لَعنَتــــی‌تَرین "مّـــــردِ" اَخموی جَذابِ روزگارِ ⟅مَنـــــی⟆..!^^🫂❤️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💋♥️ وَ أَنَا كُلّي حَنين... «و تمامِ من دلتنگی‌ست...» 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
4.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو قلب منی💙🫂❤️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
4.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عشق یعنی ❤️🫂 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
1.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آقای من😢❤️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
‌ ‌ ‌ قد آسمون خدا دوستت دارم . .💙 ‌ ‌ ‌💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
حضـ ـرتِ یـار...!♡ ما دلمـان را خیلــی وقت است که در مَسیـ ـرِ دور و درازِ... "قَلبِـ♡ـتان" باختـ ـه ایم💋🫂 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
5.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بفرست براش 🫂❤️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
دوباره عاشقت میشم🥹❤️ قشنگ ترین روز زندگی هر کسی ، روزی هست که عاشق میشه ... و من زندگیم پر از قشنگـترین روزاس چون هر روز از اول ، دوباره عاشـــقت میشم🫂🥰❤️ 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞 @cbufeuhdwt 💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞