13.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ذره ذره 😔
زنده خوانی
حامد حسن پور
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
4.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بفرست براش ❤️
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
Masoud Kiani1_19629697147.mp3
زمان:
حجم:
2.82M
نفس بمون❤️
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
Miramin1_19496372331.mp3
زمان:
حجم:
8.02M
میشم فدات❤️
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
دوستــت دارم؛
بہ حدی ڪہ اگر باشی
برای تمــامِ لحظــہهایــت
فرشی از عشـق پهـن میڪنم❤️🔥😘
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
💚🍃
من کمی بیشتر از عشق تورا می خواهم
عشق راه و روش بچه دبستانی هاست
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
به قول محمود درویش:
💚🍃
آدم درست را که پیدا کردی، زمان دیگر مهم نیست.....
حتی اگر دیر آمده باشد....
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
💚🍃
و دنیا اعتبار ندارد
مگر با تکیه دادن
پیشانیِمان
بر سینــه کســی که دوستش داریــم♥️🫂
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
💚🍃
اینکه دوستم داری❤
اوضاع را بهتر کرده...
مثلِ یک سنگرِ امن ،
وسط میدان جنگ !🤭
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
@cbufeuhdwt
💞⊱ღ꧁꧂ღ⊱💞
نوای عشــــــ♥️ـــــق
#سرگذشت_پروین #چشم_هم_چشمی #پارت_صد_نود_پنج سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم... دلشوره عجیبی
#سرگذشت_پروین
#چشم_هم_چشمی
#پارت_صد_نود_شش
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم...
خلاصه رسیدیم به کوچمون می دونستم که اون موقع روز هیچ وقت مرتضی خونه نیست..ازآقاجونم خواهش کردم که بره و بهش خبر بدم که کی بیاد منو ببره آقاجونم خداحافظی کرد و گفت من تا شب تو خیابون ها می گردم یکسری کار هم دارم انجام میدم شب میام سراغت اگر دوست داشتی با من برگرد اگر هم دوست نداشتی بهم خبر بده کی میخوای برگردی ..خودم دو سه روز دیگه میام برت میگردونم ازش تشکر کردم رفتم به سمت خونه گفت کلید داری گفتم بله دارم شما زود برو..آقا جونم رفت من کلید انداختم به در ولی هرکاری کردم کلید درو باز نکرد اول فکر کردم اشتباه می کنم ولی دو سه باری که به کلیدم نگاه کردم دیدم که همون کلیده ..فهمیدم که قفل در و عوض کرده ،همون جا جلوی در نشستم روی زمین و شروع کردم به گریه کردن ،فهمیدم که واقعا یه چیزی هست که تا الان به من نگفته و به خاطرش حتی کلیدارو هم عوض کرده تا اگر من اومدم نتونم درو باز کنم و برم تو... چاره ای نبود باید می رفتم پیش نرگس خانوم، نرگس خانم تا منو دید با روی باز از من پذیرایی کرد .ولی احساس می کردم که دلش گرفته و میخواد یه چیزی بهم بگه که نمیتونه.
ادامه در پارت بعدی 👇
#سرگذشت_پروین
#چشم_هم_چشمی
#پارت_صد_نود_هفت
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم...
احساس می کردم نرگس خانم دلش گرفته و میخواد یه چیزی بهم بگه که نمیتونه..گفتم نرگس خانم از وقتی من اومدم تو یه چیزی تو دلت هست ولی نمی تونی به من بگی خواهش می کنم بگو من خودم به یه چیزهایی شک کردم بگو و منو راحت کن.نرگس خانم زد پشت دستشو گفت آخه دخترم من چی بگم..من چیزی نمیدونم ولی توهم زود برگرد سرزندگیت..ولی مطمئن بودم که میدونه و شاید به خاطر شرایط من سکوت کرده هی به من نگاه می کرد و آه می کشید..گفتم میدونی چرا مرتضی کلید درو عوض کرده؟ گفت مادر من از کجا بدونم خونه ی خودشه من که نمی تونم ازش چیزی بپرسم..زنگ زدم به محل کار مرتضی و گفتم که من اینجا هستم مرتضی فوری خودشو رسوند گفت چرا بی خبر اومدی ؟؟بالحن خیلی بدی گفتم مگه برای اومدن به خونه ی خودم باید خبر میدادم ؟گفت چرا سر دعوا داری منظورم اینه اگه میگفتی بهت کلید میدادم تا پشت در نمونی گفتم چراکلید هارو عوض کردی؟گفت راستش کل دست کلیدهام ام روگم کردم و شک کردم شاید آشنایی چیزی بر داشته باشه برای همین گفتم عوض کنم تا دزد نیاد..من به ظاهر قبول کردم ولی این دل بی صاحبم این حرف ها رو قبول نمیکرد..
ادامه در پارت بعدی
#سرگذشت_پروین
#چشم_هم_چشمی
#پارت_صد_نود_هشت
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم...
خلاصه مرتضی با دستپاچگی که کاملا مشخص بود در رو باز کرد و وارد خونه شد خونه ای که میدیدم اونقدر بهم ریخته بود که در حال منفجر شدن بود..وقتی تو حیاط وارد می شدی همه جا پر از آشغال و کثیفی بود احساس میکردم در نبود من کسی به این خونه رفت آمد داشته..کاملامشخص بود که شخص سومی هم بوده چون اون وسایل متعلق به یک فرد مجرد نبود نمیدونم چم شده بود ولی به همه چیز شک داشتم ..گفتم مرتضی شروع کنیم به تمیز کردن ،گفت نه بابا تو با این شکم نمیتونی به زوراین بچه رو تا الان نگه داشتی من به اون خانومی که میومد و قبلا اینجا رو تمیز میکرد خبر میدم بیاد تا تمیز بکنه هرکاری کردم قبول نکرد رفتیم داخل..داخل خونه دودست لحاف تشک پهن بود باتعجب گفتم مرتضی چرا دودست لحاف انداختی؟رنگ وروش پرید وگفت چیزه چیزه...عرق کرده بود گفت پروین راستش نمیتونستم تو یدونه لحاف بخوابم راحت نبودم دو دست پهن کردم..گفتم چرا عرق کردی چرا رنگ وروت پریده گفت هوا گرمه برا همین رنگم پریده ..منم دیگه کش ندادم ولی نمیدونم چرا یهو ازمرتضی بدم اومد..
ادامه در پارت بعدی 👇