هدایت شده از مشتریان چمران
#پــــارت_آیـــنــــده🔥
_روزی که اومدیم خواستگاریت یادته؟
گفتم رسم خانوادهی ماست که اگر شوهرت
بمیره به #عقد برادر شوهرت درمیای!
گفتم #نذار شوهرت بره! حالا باید عقد
محمدم بشی! میدونی که رسم نداریم
عروسمون با #غریبه ازدواج کنه‼️
رنگ آیه پرید...رنگ رها و سایه وحاج
علی هم رفت... صدرا اخم کرد و ارمیا
سر به زیر انداخت....😱👇
https://eitaa.com/joinchat/3040935979C079269de37
#رمان_جدید_ایتا😍👆 #دستاولداغِداغ🔥
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
#پارت_آینده
دستهاش رفت سمت #کمربندش و من بیشتر به خودم لرزیدم با صدای مرتعشی گفت
_الهه خانوم تو الان #شرعا و قانونا زن منی هرچند #خون_بس ولی زن منی هرچند عاشقت نیستم ولی زن منی وظیفتم که میدونی اطاعت از منه پس به نفعته که لجبازی رو بذاری کنار چون من ازت بچه میخوام یه پسر که شبیه خودت #چشم_قهوه_ای باشه
اومد نزدیک تر و با خشم انگشت به گونه م کشید سرمو چرخوندم که جری تر شد و چونه م رو تو مشتش گرفت و سمت خودش برگردوند
از بین دندونهای کلید شده گفت
خوشحال باش دختر ته تغاری #کارگر باغستون خونمون تو خون بس منی و من هرکاری بگم باید انجام بدی ...❌
https://eitaa.com/joinchat/3865641017C48a02fbb65
#فوق_العاده_ترین_رمان_آنلاین_مذهبی☝️