🌱 #معلم_الگوی_ماندگار!؟
🔴 چندين بار فرزندم را نزد پزشك بردم؛ اما نسخههاي او مؤثر واقع نشد و همچنان لنگان لنگان، راه ميرفت. دردي در پايش احساس نميكرد و علائمي نيز در پايش مشاهده نميشد.
مدتي از درمان بينتيجة پزشكان ميگذشت كه به مدرسة فرزندم دعوت شدم. در مدرسه مراسمي برگزار بود و همة معلمان مدرسه به همراه والدين دانشآموزان حضور داشتند. مراسم باشكوهي بود. زمانی که یکیک حضار،آرامآرام، مدرسه را ترک میکردند، شوق دیدار معلم فرزندم مرا واداشت تا حتماً او را ملاقات کنم. آهسته نزديكش رفتم. مهلت نداد. بلافاصله سلام كرد و مرا كه چندان با مدرسه و كلاس مأنوس نبودم با احترام خاصي، در كنارش جاي داد. مجذوب چهرة متبسم، آرام و نافذش شدم. مدیر مدرسه که شاهد دیدارمان بود، جلو آمد و گفت: «آقای صادقی از معلمان بسیار خوب و پرتلاش پایة پنجم این مدرسه هستند». اين را گفت و از ما خداحافظي كرد. آن لحظه، تقريباً اكثر والدين، سالن جلسه را ترك كرده بودند. پس از خوشوبش گرم و صميمي، از وضعيت درسي فرزندم جويا شدم. خيلي راضي بود. ميگفت «جابر خيلي دانشآموز بامحبت و قدرشناسي است. درسهايش را به خوبي فرا ميگيرد و بسيار هم با ادب است». حرفهاي آقاي صادقي مرا خيلي خوشحال كرد. پس از خداحافظی، آرامآرام، به طرف پلهها رفت تا سالن مراسم را ترک کند. شیوة راه رفتن آقای صادقی، مرا متوجه خودش کرد. او لنگان لنگان و درست شبيه جابر راه ميرفت. با ذوق، علت لنگيدن فرزندم را حدس زدم.
جابر نهتنها در نحوة صحبت کردن، گوش دادن، اخلاق و رفتار شبیه معلمش بود، بلکه طوری محو شخصیتش شده بود،که حتی مثل او لنگانلنگان هم راه میرفت! بله، آقای صادقی تقریبا همة قلب جابر را پر کرده بود. الگوي تمام عيار جابر شده بود.
اين ماجراي زيبا، اما عجيب، را يكي از دوستان فرهنگيام نقل ميكرد. او همچنين ميگفت: جابر را از كودكي ميشناسم. با هم در يك محل زندگي ميكنيم؛ البته او ديگر نميلنگد؛ اما گفتار، رفتار و كردارش، زبانزد همه است....
______________________
ایامتان مبارک🌸
مربیان آفرینش گر انسان! 🌷✏️
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
🔰کانال رسمی روابط عمومی دانشگاه فرهنگیان فارس در پیام رسان ایتا
@cfufars