•••
مارو در اینستاگرام دنبال کنید 😇🌿💕
https://instagram.com/chadorihaa_official?igshid=dyo9gox2r78
•••
╚ @chaadorihhaaa ╝
.
‹حسین؏› بیشتر از آب،
تشنہے لبیڪ بود...🌙
افسوس ڪہ بہ جاے افڪارش،
زخمهاے تنش را
نشانمان دادند و بزرگترین
دردش را بیآبی نامیدند...! :)💔
‹دڪترعلےشریعتی›🌿
•∞•| @chaadorihhaaa |•∞•
چـــادرےهـــا |•°🌸
╚ ﷽ ╝ .... #رمان_آفتاب_در_حجاب #زندگینامه_حضرتزینب #قسمت_چهارم ••○🖤○•• حسین اگر بگذارد، حرفای ت
╚ ﷽ ╝
....
#رمان_آفتاب_در_حجاب
#زندگینامه_حضرتزینب
#قسمت_پنجم
••○🖤○••
...
انگار فقط خدا میتواند آنان را از این ورطه هلاکت برهاند. باید دعا کنی برایشان، باید از او بخواهی که خواسته هایشان را متحول کند، قفل دلهایشان را بگشاید.
دعا می کنی، همه را دعا میکنی، چه آنها را که میشناسی و چه آنها که نمیشناسی. چه آنها که نامشان را در نامه هایی که بل برادرت دیده ای و اکنون خبرشان را از سپاه دشمن میشنویی و چه آنها که نامشان را ندیده ای و نشنیده ای. به اسم قلیبه و عشیره دعا میکنی، به نام شهر و دیارشان دعا میکنی، به نام سپاه مقابل دعا میکنی!
دعا میکنی، هر چند که میدانی قاعده دنیا همیشه بر این بوده است. همیشه اهل حقیقت قلیل بوده اند و اهل باطل کثیر. باطل، جاذبه های نفسانی دارد. کششهای شیطانی دارد. پدر همیشه میگفت: در طریق هدایت از کمی نفرات نهراسید.
پیداست که کمی نفرات، خاص طریق هدایت است. همین چند نفر هم برای سپاه هدایت بی سابقه است. اعجاب بر انگیز است. پدر اگر به همین تعداد، برادر داشت، لشکر داشت، همراه و همدل و همسر داشت. پله های اسلام را برای ابد در جهان محکم میکرد. دودمان معاویه را بر میچید که این دود اکنوت روزگار اسلام را سیاه نکند اما پس از ارتحال پیامبر چند نفر دور حقیقت ماندند؟
راستی نکند که فردا در گیر و دار معرکه، همین سپاه اندک نیز برادرت را تنها بگذارند؟ نکند خیانتی که پشت پدر را شکست، دل فرزند را هم بشکند؟ مگر همین چند صباح پیش نبود که معاویه فرماندهان و نزدیکان سپاه برادرت مجتبی را یکی یکی خرید و او تنها ک بی یاور ناچار به عقب نشینی و سکوت کرد؟ این را باید به حسین بگویی. همین امشب بگویی که دل نبندد و به وعده های مردم این دنیا. این درست که برای شهیدی مثل او فرقی نمیکند که هم م مسلخانش چند نفر باشند، اما به هر حال تجربه مکرر دل شکستگی پیش از شهادت، طعم شیرینی نیست. خوب است در میان نماز ها سری به حسین بزنی، هم دیداری تازه کنی و هم این نکته را به خاطر نازنینش بیاوری. اما نه، انگار این بوی حسین است، این صدای گام های حسین است که به خیمه تو نزدیک میشود و این دست اوست که یال خیمه را کنار می زند و تبسم شیرینش از پس پرده طلوع میکند. همیشه همین طور بوده است، هر بار دلت هوای او را کرده، او در ظهور پیش قدم شده و حیرت را هم پر اشتیاق و تمنا و شیدایی ات افزوده.
تمام قد پیش پای او بر می خیزی و او را بر سجده ات می نشانی.
میخواهی تمام تار و پود سجاده از بوی حضور او آکنده شود.
می گوید: خواهرم! در نماز شبهایت مرا فراموش نکنی!
و تو بر دلت میگذرد: چه جای فراموشی برادر؟ مگر جز تو قبله دیگری هم هست؟ مگر ماهی، حضور آب را در دریا فراموش می کند؟ مگر زیستن بی تو معنا دارد؟ مگر زندگی بی حضور خاطره ات ممکن است؟ احساس میکنی که خلوت، خلوت نیست و حضور غریبه ای هر چند خودی از حلاوت خلوت می کاهد. هر چند که آن غریبه خودی ، نافع بن هلال باشد و نگران برادر، بیرون در ایستاده باشد.
پیش پای حسین ، زانو میزنی. چشم در آینه چشمهایش می دوزی و می گویی: حسین جان! برادرم! چقدر مطمئنی به اصحاب امشب که فردا در میان معرکه تنهایت نگذارند؟
حسین، نگرانی دلت را لرزش مژگانت را در می یابد. عمیق و آرام بخش نفس می کشد و میگوید: خواهرم! نگاه که می کنم، از ابتدای خلقت تا کنون و از کنون تا همیشه، اصحابی با وفاتر و مهربانتر از اصحاب امشب و فردا نمی بینم. همه آنها که امشب در سپاه من اند و فردا نیز در کنار من خواهند ماند و پیش از من دستشان را به دامان جدمان خواهند رساند.
احساس میکنی که سایه پشت خیمه، بی تاب از جا کنده میشود و خلوت مطلوبتان را فراهم میکند، آرزو میکنی که کاش زمان متوقف میشد، لحظه ها نمی گذشتند و این خلوت شیرین تا قیامت امتداد می یافت. اما غلغله ناگهان بیرون، حسین را از جا می خیزاند و به بیرون خیمه می کشاند.
تو نیز دل نگران از جا بر میخیزی و از شکاف خیمه بیرون را نظاره میکنی؛ افراد همه خودی اند اما این وقت شب در کنار خیمه تو چه میکنند؟ پاسخ حسین را به درون می آورد: خواهرم! اینها اصحاب من اند و سرشان، حبیب بن مظاهر اسدی است. آمده اند تا با تو بیعت کنند که هزارباره تا پای جان به حمایت از حرم رسول الله ایستاده اند. چه بگویم؟
چه دریافت روشنی دارد این حبیب! دین را چه خوب شناخته است. بی جهت نیست که امام لقب فقیه با او داده است. اسم حبیب اسباب آرامش دل است. وقتی خبر آمدنش به کربلا را شنیدی به کربلا را شنیدی سرت را از کجاوه بیرون آوردی و گفتی: سلام مرا به حبیب برسانید.
حسین جان! بگو که زینب: دعاگوی شماست و برایتان حشر با رسول الله را می طلبد و تا ابد خیر و سعادتتان را از خدا میخواهد.
...
••○🖤○••
✍ #نوشته_سیدمھدیشجاعے
✍لطفا فقط با ذکر #لینک_کانال و #نویسنده کپی شود...
╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮
✒ @chaadorihhaaa
╰┅•°•°•°•°═ঊ
╚ ﷽ ╝
....
#رمان_آفتاب_در_حجاب
#زندگینامه_حضرتزینب
#قسمت_ششم
••○🖤○••
...
همین که برادر عمامه پیامبر را بر سر بگذارد ، شمشیر پیامبر را در دست بگیرد و به سمت سپاه دشمن حرکت کند کافیست تا غم عالم بر دلت بنشیند . کافیست تا تمامی معصیبت های پنجاه ساله بر ذهنت هجوم بیاورد و غربت و تنهایی جاودانه پدر ، از اعماق جگرت سر باز کند .
برادر به این بسنده نمیکند . مقابل دشمن می ایستد ، تکیه اش بر شمشیر پیامبر می دهد و در مقابل سیاه دلانی که به خون سرخ تشنه اند . لب به موعظه می گشاید : مردم ! در آرامش ، گوش به حرفهایم بسپارید و شتاب نکنید تا من آنچه حق شما بر من است و جای آورم که موعظت شماست و اتمام حجت بر شما .
درنگ کنید تا من ، انگیزه سفرن را به این دیار ، روشن کنم . اگر عذرم را پذیرفتید و تصدیقم کردید و با من از در انصاف در آمدید خوشا به سعادت شما . که اگر این چنین شود ، راه هجوم شما بر من بسته است .
اما اگر عذرم را نپذیرفتید و با من از در انصاف در نیامدید . دست به دست هم دهید و تمام قوا و شرکاء خود را به کار گیرید ؛ به مقصود خود عمل کنید و به من مهلت ندهید . چه ، میدانید که در فضای روشن و بی ابهام گام می زنید . به هر حال ولایت من با خداست و پشتیبان من اوست . هم او که کتاب را فرو فرستاد و ولایت همه صالحان و نیکوکاران را به عهده گرفت .
بندگان خدا ! تقوا پیشه کند و از دنیا بر حذر باشید . اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود و با یکی برای دنیا باقی بماند چه کسی بهتر از پیامبران برای بقا و شایسته تر به رضا و راضی تر به قضاء ؟!
اما بنای آفریدگار بر این نیست ، که او دنیا را برای فنا آفریده است .
تازه های دنیا کهنه است . نعمت هایش فرسوده و متلاشی شده و روشنایی سرورش، تاریک و ظلمت زده .دنیا ، منزلی پست و خانه ای موقت است. کاروانسرا است . پس در اندیشه توشه باشید و بدانید که بهترین راه توشه تقواست . تقوا پیشه کنید تا خداوند رستگارتان کند ...
او چنو طبیبی که به زوایای وجود بیمار آگاه است ، میداند که مشکل این مردم ، مشکل دنیاست . مشکل علاقه به دنیا و از یاد بردن خدا و عالم عقبی ، فقط علقه های دنیا می تواند انسان را این چنین به خاک سیاه شقاوت بنشاند . فقط پشت کردن به خدا می تواند ، پشت عزت انسان را اینچنین به خاک بمالد . فقط از یاد بردن خدا میتواند حجاب هایی چنین ضخیم و نفوذناپذیر بر چشم ودل انسان بیفکند تا آنجا که آیات روشن خدا را منکر شود و خون فرزندان پیغمبر خدا را صباح بشمرد.
او همچنان با آرامش و حوصله ادامه می دهد و تو از شکاف خیمه می بینی که دشمن ، بی تاب و منتظر ، این پا و آن پا میکند تا پس از اتمام موعظه به او حمله ور شود و خونش را بر زمین بریزد .
حسین :مردم ! خداوند تعالی که خود آفریننده دنیاست ، آن را خانه نابودی و زوال قرار داده است . کار این خانه این است که حال دل بستگان خویش را دگرگون کند .
فریب خورده کسی است که فریب او را بخورد و بخت برگشته کسی است که در دام های او بیفتد .
مردم ! دنیا شما را نفریبد . هر که به دنیا تکیه کند ، دنیا زیر پایش امیدش را خالی کند و هر که طمع به دنیا ببندد ،دنیا ناکامش می سازد.
من اکنون شما را در کاری هم پیمان می بینم که باعث بر انگیختن خشم خدا شده .
خدای کریم از شما روی گردانده و عذاب خویش بر شما حلال کرده .
مردم ! خدای ما خوب خدای است و شما بد بندگانی هستید.
به محمد پیامبر ایمان آوردید و طاعتش را گردن نهادید و سپس به فرزندان او هجوم آوردید و کمر به قتل عترت او بستید.
....
••○🖤○••
✍ #نوشته_سیدمھدیشجاعے
✍لطفا فقط با ذکر #لینک_کانال و #نویسنده کپی شود...
╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮
✒ @chaadorihhaaa
╰┅•°•°•°•°═ঊ
چـــادرےهـــا |•°🌸
. 🍃 #همتا_ے_مـن #قسمت_اول . امشب اول ماه محـرم اسـت ... از پشت پـنجره نگاهی به صورتش می انـدازم . ش
[♥️] پرش به پارت اول رمان #همتا_ے_من
برای اولین بار منتشر شده در کانال ما😍😌
#تڪحرف 💌
[ اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لےَِ الذُّنُوبَ الَّتے
تُحْرِمُنےَِ الْحُسَیْن؏...! ]❤️
خدایا ببخش گناهانے ڪہ
مرا از "حسین" محروم میڪند...! :)🌙
•🌿•| @chaadorihhaaa |•🌿•
چـــادرےهـــا |•°🌸
دسٺِ من و تو نیست، اگر عاشقش شدیم
خیلی حسین (ع) زحمت ما را کشیده است
#ما_ملت_امام_حسینیم
•∞•| @chaadorihhaaa |•∞•