همراهان عزیز و #اعضا_جان سلام انشاءالله که حالتون خوب باشه ☺️🌹
عیدتونم پیشاپیش مبارک😍❤️
.
.
یک هفته ی پیش رمان #مرزیتاخوشبختی به پایان رسید و با تشکر ویژه از نویسنده ی عزیز خانوم #میمتاجافروز 💚 انشاءالله رمان بعدیِ کانال از جمعه شب ۱۳۹۹/۱/۱ هر شب ساعت ۹ سه پارت در کانال بارگزاری میشه...😌
.
.
رمان #به_همین_سادگی نوشته ی سرکار خانم #میم_علیزاده_بیرجندی رو انشاءالله با هم دنبال میکنیم امیدواریم خوشتون بیاد ☺️
.
#خلاصه_رمان :
میگفت نباشم؛ چون حس میکرد سادگیاش این روزها خریدار ندارد؛اما داشت، من خریدار بودم همهی سادگیهای عاشقانهاش را.قدم زدم کنارش در جادههای سادگی، تا بفهمد من فقط عشق را با یک رنگ کنارش میپسندم، آن هم به رنگ سادگی.اصلاً سادگی یعنی زندگی؛ یعنی خودت باشی و او دور از همهی حرفهایی که نمیارزد حتی به گوش کردن. دور از لذتهایی که فقط برای چند ثانیه و گذرا است و فقط زرق و برق دنیا.اصلا سادگی؛ یعنی خودِ خودِ عاشقی.
#قسمتی_از_رمان :
قلبم بیوقفه میتپید. باز دلم برای دیدنش در لباس مشکی محرمیش ضعف میرفت، با اینکه محرم امسال با
همهی سالها فرق داشت و میتونستم دزدکی دیدش نزنم، کاری که سالها بود انجام میدادم.
درست از اون شبی که توی همین اتاق صداش رو شنیدم و نفهمیدم چرا قلبم به تپش افتاد و درونم آتیش به پا
شد که با یک مشت و دو مشت آب خنک هم حالم جا نیومد، تازه با سلام کردن و دیدنش فقط کم مونده بود
پس بیفتم و خودم اصلا نفهمیدم چرا این احساسهای تازه در من جون گرفته. آره دقیقا از همون شب لعنتی
شروع شد این دزدکی دید زدنهایی که برای یه دختر سنگین و متین زشت بود و بیحیایی؛ ولی امان از قلب سرکشم که نمیگذاشت اینکار رو تکرار و تکرار نکنم.
.
#ادمین_نوشت
#کانال_چادرےها
.
منتظرمون باشیم...😉
.
✿[ @chaadorihhaaa]✿
═══ ❃🌸❃ ═══