eitaa logo
چـــادرےهـــا |•°🌸
1.6هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
74 فایل
﷽ دلـ♡ـمـ مےخواھَد آرام صدایتـ کنم: "ﺍﻟﻠّﻬُﻤـَّ‌ ﯾاﺷاﻫِﺪَ کُلِّ ﻧَﺠْﻮۍ" وبگویمـ #طُ خودِ خودِ آرامشے ومن بیـقرارِ بیقـرار.♥ |•ارتباط با خادم•| @Khadem_alhoseinn |°• ڪانال‌دوممون •°| 🍃 @goollgoolii (۶شَهریور۹۵) تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
چـــادرےهـــا |•°🌸
╚ ﷽ ╝ .... #رمان_آفتاب_در_حجاب #زندگی‌نامه‌_حضرت‌زینب #قسمت_هفتادونهم ••○🖤○•• .... راستى رقیه به
╚ ﷽ ╝ .... ••○🖤○•• .... هاتفى میان زمین و آسمان، صلا مى دهد: "اى آنانکه حسین را نشناختید و او را به قتل رساندید! بشارت باد بر شما عذاب و مصیبت جانسوز. تمام اهل آسمان، از پیامبران تا فرشتگان شما را نفرین مى کنند. پس بدانید که لعنت شما بر زبان سلیمان و موسى و عیسى گذشته است." ام لقمان، دختر عقیل، با شنیدن این خبر، با سر و پاى برهنه از خانه بیرون مى جهد و سرآسیمه و دیوانه وار این اشعار را مى خواند: "ما ذا تقولون اذ قال النبى بکم بعترتى و باهلى بعد مفتقدى ما کان هذا جزائى اذ نصحت لکم ما ذا فعلتم و انتم آخراالمم منهم اسارى و قتلى ضرجوابدم ان تخلفونى بسوء فى ذوى رحمى"... چه پاسخى براى پیامبر دارید اگر به شما بگوید که شما به عنوان آخرین امت بر سر عترت و خاندانم، پس از من چه آوردید؟ عده اى را اسیر کردید و عده اى را به خون کشیدید؟ پاداش من که خیر خواه شما بودم این نبود که با بازماندگانم اینسان بدى کنید." دختر جوانى با شنیدن این خبر، همچون جنون زده ها از خانه بیرون مى زند، و بى چادر و مقنعه و کفشى در کوچه راه مى رود و سر تکان مى دهد و با خود مویه مى کند: "پیام آورى، خبر مرگ مولایم را آورد، خبر، دلم را به آتش کشید. تنم را بیمار کرد و جانم را اندوهگین ساخت. پس اى چشم‌هاى من یارى کنید و اشک ببارید و پیوسته و مدام ببارید. اشک بر آن کسى که در مصیبت او عرش خدا به لرزه در آمد و با شهادت او مجد و دین ما به تباهى رفت. آرى گریه کنید بر پسر دختر پیامبر و وصى و جانشین او. هر چند که جایگاه و منزل او از ما دور است." پیش از آنکه بشیر، باز گردد، مردم ضجه زنان و مویه کنان، از مدینه بیرون مى ریزند و با اشک و آه و گریه به استقبال شما مى آیند. مدینه جز هنگام ارتحال پیامبر، چنین درد و داغ و آه و شیونى را به خود ندیده است. زنان، زنان مدینه، زنان بنى هاشم که چند ماه پیش تو را بدرقه کردند اکنون تو را به جا نمى آورند. باور نمى کنند که تو همان زینبى باشى که چند ماه پیش، از مدینه رفته اى. باور نمى کنند که درد و داغ و مصیبت، در عرض چند ماه بتواند همه موهاى زنى را یک دست سپید کند، بتواند چشم ها را اینچنین به گودى بنشاند، بتواند رنگ صورت را برگرداند و بتواند کسى را اینچنین ضعیف و زرد و نزار گرداند. تازه آنها چگونه مى توانند بفهمند که هر مو چگونه سپید گشته است و هر چروك با کدام داغ، بر صورت نقش بسته است. امام در میان ازدحام مردم، از خیمه بیرون مى آید، بر روى بلندى اى مى رود و در حالى که با دستمالى، مدام اشک‌هایش را مى سترد، براى مردم خطبه مى خواند، خطبه اى که در اوج حمد و سپاس و رضایت و اقتدار، آنچنان ابعاد فاجعه را براى مردم مى شکافد که ضجه ها و ناله‌ هایشان، بیابان را پر مى کند: "همینقدر بدانید مردم که پیغمبر به جاى اینکه سفارش ما را کرد، اگر توصیه کرده بود که با ما بجنگند، بدتر از آنچه که کردند در توانشان نبود." مردم، کاروان را بر سر دست و چشم خویش به سوى مدینه پیش مى برند. وقتى چشم تو به دروازه مدینه مى افتد، زیر لب با مدینه سخن مى گویى و به پهناى صورت، اشک مى ریزى : "مدینة جدنا لا تقبلینا خرجنا منک بالاهلین جمعا فبا الحسرات و الاحزان جئنا رجعنا لا رجال و با بنینا... ما را به خود راه مده اى مدینه جد ما که با کوله بارى از حزن و حسرت آمده ایم. همه با هم بودیم وقتى که از پیش تو مى رفتیم اما اکنون بى مرد و فرزند، بازگشته ایم." به حرم پیامبر که مى رسى، داخل نمى شوى، دو دست بر چهارچوبه در مى گذارى و فریاد مى زنى: "یا جداه! من خبر شهادت برادرم حسین را برایت آورده ام." و همچون آفتابى که در آسمان عاشورا درخشید و در کوفه و شام به شفق نشست، در مغرب قبر پیامبر، غروب مى کنى. افتان و خیزان به سمت قبر پیامبر مى دوى، خودت را روى قبر مى اندازى و درد دلت را با پیامبر، آغاز مى کنى. شاید به اندازه همه آنچه که در طول این سفر گریسته اى، پیش پیامبر، گریه مى کنى و همه مصائب و حوادث را موبه مو برایش نقل مى کنى و به یادش مى آورى آن خواب را که او براى تو تعبیر کرد. انگار که تو هنوز همان کودکى که در آغوش پیامبر نشسته اى و او اشکهاى تو را با لب‌هایش مى سترد و خواب تو را تعبیر مى کند: "آن درخت کهنسال، جد توست عزیز دلم که به زودى تندباد اجل او را از پاى در مى آورد و تو ریسمان عاطفه ات را به شاخسار درخت مادرت فاطمه مى بندى و پس از مادر، دل به پدر، آن شاخه دیگر خوش مى کنى و پس از پدر، دل به دو برادر مى سپارى که آن دو نیز در پى هم، ترك این جهان مى گویند و تو را با یک دنیا مصیبت و غربت، تنها مى گذارند." -تعبیر شد خواب کودکى هاى من پیامبر! و من اکنون با یک دنیا مصیبت و غربت تنها مانده ام. پایان .... ••○🖤○•• ✍ ✍لطفا فقط با ذکر و کپی شود... ╭┅°• @chaadorihhaaa ╰┅