eitaa logo
چـــادرےهـــا |•°🌸
1.6هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
74 فایل
﷽ دلـ♡ـمـ مےخواھَد آرام صدایتـ کنم: "ﺍﻟﻠّﻬُﻤـَّ‌ ﯾاﺷاﻫِﺪَ کُلِّ ﻧَﺠْﻮۍ" وبگویمـ #طُ خودِ خودِ آرامشے ومن بیـقرارِ بیقـرار.♥ |•ارتباط با خادم•| @Khadem_alhoseinn |°• ڪانال‌دوممون •°| 🍃 @goollgoolii (۶شَهریور۹۵) تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
بنام‌خداے‌مهربآنے‌ها...🍃🌼
. تقوا یعنی: اگہ توے جمع؛همہ گناه میڪردند... تو جَوْگیر نشوی! یادت باشه ڪه خدایے‌هست و حساب و ڪتابے...♥🌿 .
. میگن اگه 🍃 میخواے عاشق چیزی بشے؛ با عمل و رفتار عاشق شو! مثلا اگر میخواهی عاشقِ بشی ، هر روز صبح تو یہ ساعتِ مخصوص بگو : " صلے اللّٰہ علیڪ یا اباعبدالله... " بگو ، میخوام بهت عادت کنم... تا بشم تا به تو عارف بشم...! :)💔 ... @chaadorihhaaa🍃
. | خدایا‌‌ تو شدے تمام 🌙😌 . @chaadorihhaaa🍃
[• شهادت آرزوی ماست اما آرزوی دیدن نابودی بالاتر از آن است!🤞🏻🌱•°] @chaadorihhaaa🍃🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙💕:) امام زمان میخواد بگه عباس شید میام ! «اللهم عجل لولیک الفرج»💕💛 ✿[ @chaadorihhaaa]✿      ═══✼🌸✼══
کوچکتر که بودم مادرم می‌گفت: این دهه، دهه‌ی بیتابی‌های زنان کاروان حسینی‌ست می‌گفت دخترم نکند بعدِ عاشوراوشام غریبان همه‌ی عزاداری‌هایمان را ببوسیم بگذاریم یک طرف... این دهه سعی کن زیارت عاشورا بخوانی، گاهی توی خلوت خودت نوحه وروضه بشنو و به سیدالشهدا.ع. نشان بده این دهه برای شهادتشان، سوگوارتری... اندازه‌ی خودت، مرهم قلب زینب(س) باش . . . ✿[ @chaadorihhaaa]✿      ═══✼🌸✼══
•|🤍🍃|• ✿[ @chaadorihhaaa]✿      ═══✼🌸✼══
چـــادرےهـــا |•°🌸
╚ ﷽ ╝ .... #رمان_آفتاب_در_حجاب #زندگی‌نامه‌_حضرت‌زینب #قسمت_بیست‌‌ویکم ••○🖤○•• .... گویی به ارواحش
╚ ﷽ ╝ .... ••○🖤○•• .... اما به چشمهای با صلابت پدر نگاه کردی و آرام گرفتی :"پدر جان! جعده را برای نماز بفرستید." و پدر فرمود:"لا مفر من القدر از قدر الهی گریزی نیست. کودک شش ماهه ات را گرم در آغوشت می فشردی ، سر و صورت و چشم و دهان و گردن اد را غریق بوسه کنی و او را چون قلب از درون سینه در می آوری و به دستهای امام می سپاری . امام او را تا مقابل صورت خویش بالا می آورد، چشم در چشمهای بی رمق او می دوزد و بر لبهای به خشکی نشسته اش بوسه می زند . پیش از آنکه او را به دستهای بی تاب تو باز پس دهد، دوباره نگاهش می کند، جلو می آورد ، عقب می برد و ملکوت چهره اش را سیاحتی می کند. اکنون باید او را به دست تو بسپارد و تو او را به سرعت به خیمه برگردانی که مبادا آفتاب سوزنده نیمروز ، گونه های لطیفش را بیازارد. اما ناگهان میان دستهای تو و بازوان حسین، میان دو دهلیز قلب هستی ، میان سر و بدن لطیف علی اصغر، تیری سه شعبه فاصله می اندازد و خون کودک شش ماهه را به صورت آفرینش می پاشد، نه فقط هرمله بن کاهل اسدی که تیر را رها کرده است، بلکه تمام لشکر دشمن ، چشم انتظار ایستاده است تا شکستن تو و برادرت را تماشا کند و ضعف و سستی و تسلیم را در چهر هایتان ببینند. امام با صلابت و شکوهی بی نظیر ، دست به زیر خون علی اصغر می برد، خونها را در مشت می گیرد و به آسمان می پاشد، کلام امام انگار آرامش آسمانی را بر زمین نازل می کند: نگاه خدا، چقدر تحمل این ماجرا را آسان می کند. این دشمن است که در هم می شکند و این تویی که جان دوباره می گیری و این فرشتگان اند که فوج فوج از آسمان فرود می آیند و بالهایشان را به تقدس این خون زینت می بخشند ، آنچنان که وقتی نگاه می کنی یک قطره از خون را بر زمین ، چکیده نمی بینی . خودت را مهیا کن زینب دارد به اوج خودش نزدیک می شود. اکنون هنگامه وداع فرا رسیده است. اینگونه قدم برداشتن حسین و اینسان پیش آمدن او ، خبر از فراقی عظیم می دهد. خودت را مهیا کن زینب که لحظه وداع فرا می رسد . همه تحملها که تا کنون کرده ای ، تمرین بوده است .همه مقاومت ها ، مقدمه بوده است و تابها و توانها ، تدارک این لحظه عظیم امتحان ! نه آنچه که از صبح تا کنون بر تو گذشته است ، بل از آنچه از ابتدای عمر تا کنون سپری کرده ای ، همه برای همین لحظه بوده است . وقتی روح از تن پیامبر ، مفارقت کرد و جای خالی نفسهای او رخ نشان داد، تو صیحه زدی ، زار زار گریه کردی و خودت را به آغوش حسین انداختی و با نفسهای او آرام گرفتی .شش ساله بودی که مزه مصیبتی را می چشیدی و طعم تسلی را تجربه می کردی. ..... ••○🖤○•• ✍ ✍لطفا فقط با ذکر و کپی شود... ╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮ ✒ @chaadorihhaaa ╰┅•°•°•°•°═ঊ
چـــادرےهـــا |•°🌸
╚ ﷽ ╝ .... #رمان_آفتاب_در_حجاب #زندگی‌نامه‌_حضرت‌زینب #قسمت_بیست‌‌ودوم ••○🖤○•• .... اما به چشمهای
╚ ﷽ ╝ .... ••○🖤○•• .... مادر از میان در و دیوار فریار کشید که :"فضه ...مرا دریاب!" خون می چکید از میخ های پشت در و آتش ستم به آسمان شعله می کشید و دود غضب و تجاوز ، تمام فضای مدینه را می انباشت. حسین اگر نبود و تو را در آغوش نمی گرفت و چشم های اشکبار تو را به روی سینه نمی گذاشت، تو قالب تهی می کردی از دیدن این فاجعه هول انگیز . وقتی حسن، پدر را با فرق شکافته و خونین ، آماده تغسیل کرد و بغض کرده در گوش تو گفت":زینب جان ! بیاور آن کافور بهشتی را که پدر برای این روز خود باقی گذاشته است ." تو می دیدی که چگونه فرشتگان دسته دسته از آسمان به زمین می آیند و بر بال خود آرامش و سکون را حمل می کنند که مبادا طومار زمین از این فاجعه عظمی در هم بپیچد و استواری را از کف بدهد. تو احساس می کردی که انگار خدا به روی زمین آمده است، کنار قبر از پیش آماده پدر ایستاده است و فریاد می زند :الی ، الی، فقد اشتاق الحبیب الی حبیبه، به سوی من بیاریدش ، به سوی من ، که اشتیاق دوست به دیدار دوست فزونی گرفته است." تو دیدی که بر طبق وصیت پدر ، حسن و حسین، تو انتهای جنازه را گرفته بودند و دو سوی پیشین جنازه بر دوش دیگری حمل می شد و پیکر پدر همان جایی فرود آمد که آن دوش دیگر اراده کرده بود. و دیدی که وقتی خاک روی قبر، کنار زده شد، سنگی پدید آمد که روی آن نوشته بود:"این مقبره را نوح پیامبر کنده است برای امیر المومنان و وصی پیامبر آخر الزمان ." فرشتگان، یک به یک آمدند ، پیش تو زانو زدند و تو را در این عزای عظمای هستی، تسلیت گفتند. اینها اما هیچ کدام به اندازه سینه حسین ، برای تو تسلی نشد؛ وقتی سرت را بر سینه حسین گذاشتی و عقده های دلت را گشودی ، احساس کردی که زمین آرام گرفت و آفرینش از تلاطم ایستاد. آری، سینه حسین هماره مصدر آرامش بوده است و آفرینش شکیبایی را از قلب او وام گرفته است. حسن همیشه ملاحظه تو را می کرد. ابتدا وقتی نیش زهر بر جگرش فرو نشست ، بی اختیار صدا زد :"زینب !" جز تو چه کسی را داشت برای صدا زدن ؟ نیش از مار خانگی خورده بود. به چه کسی می توانست پناه ببرد ، جز تو که مهربانترین بودی و آغوش عطوفت و مهرت همیشه گشوده بود. اما وقتی خبر آمدنت را شنید ، عجولانه فرمان داد تا طشت را پنهان کنند تا تو نقش پاره های جگر را در خون دل سالهای محنت و شرر را در طشت نبینی. غم تو را نمی توانست ببیند و اندوه تو را نمی توانست تاب آورد. چه می کرد اگر امروز اینجا بود و می دید که تو کوه مصیبت را بر روی شانه هایت نشانده ای و لقب "ام المصایب "و "کعبه الرزایا" گرفته ای . چه می کرد اگر اینجا بود ک می دید که تو داری خودت را برای وداع با همه هستی ات مهیا می کنی . وداع با حسین ، وداع با رسول الله است ، وداع با علی مرتضی است. وداع با صدیقه کبری است .وداع با حسن مجتبی است. آنچه اکنون تو باید با آن وداع کنی ، حسین نیست ، تجلی تمام تعلقهاست . نقطه اتکاء همه سختی هاست. لنگر کشتی وجود در همه طوفانها و بلاهاست. .... ••○🖤○•• ✍ ✍لطفا فقط با ذکر و کپی شود... ╭┅°•°•°•°═ঊঈ📚ঊঈ═°•°•°•°┅╮ ✒ @chaadorihhaaa ╰┅•°•°•°•°═ঊ