eitaa logo
چادرےام♡°
2.5هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
231 فایل
°• ❀ ﷽ یادت نرودبانو هربارڪھ از خانه پابه بیرون...[🌱] میگذارےگوشه ےچـادرٺ رادر دست بگیر...   وآرام زیرلب بگو:  ✨هذه امانتڪ یا فاطمة الزهرا♥.• حرفےسخنے: 📬| @rivoluzionario کارشناس ومشاور مذهبی : ✉️| @rostami_313 . تبادلات⇩ 💭‌| @Khademha1
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿: رمان لپشو کشیدمو گفتم:من تو رو میشناسم آرش...ایندفعه دیگه چه نقشه ایی تو سرته؟ سعید با خنده:آره کیانا؛ عین خودته شیطون و باهوش آرش :بیا دیگه...خواهشا به فرید چشمک زدم(یه رمز بین من و فرید یعنی مواظبم باش) و رفتیم قدم زدیم -من...تو درسام مشکل دارم -آرش ..تو رشتت تجربیه من انسانی...نمیتونم کمکت کنم -عربی..تو عربیم مشکل دارم استادم گفته اگه زیر 18بیارم میانترممو 3میده آهی از سر ناچاری کشیدمو گفتم:این یعنی بیا کمکم کن،نه؟ -خواهش میکنم با طنازی که تو صدام بود گفتم:نمیشه؛نمیخوام -کیانااااا...خواهش کردم ازت با بدجنسی گفتم:پولم میگیرم ازتا -باشه ...تو فقط بیا گفتم:چند جلسه؟ -3جلسه...باشه؟ -باشه؛ جلسه ایی 60000تومن با خوشحالی گفت:الهی قربونت برم اخمامو کشیدم تو همو گفتم:نگاش کن...مثلا23سالشه...چقدرم خودشو لوس میکنه برا دخترعمش -باخنده گفت:آخه یه دختر عمه که بیشتر ندارم -چپ چپ نگاش کردمو گفتم:همه همینو میگن -اولین جلسمون کی باشه؟ -کی امتحان داری؟ جواب داد:دوهفته دیگه -پس فردا میام؛اما آرش...یه شرطی داره سریع جواب داد:هر چی باشه در بسته قبول -باید تمام فکر و ذهنت درگیر درس باشه و به هیچ چیز دیگم فکر نکنی. -حتی به تو...؟ -حتی به من... -باشه -قولت مردونس...روش حساب باز کردم ؛بیا بریم تا رفتیم زندایی گفت:عزیزم کجا بودین شماها؟شام حاضره -زندایی من میل ندارم -قرمه سبزیه ها...دست پخت خودمه که دوست داری لبخند تلخی زدم و گفتم:ممنون اشتها ندارم ؛میرم رو تاب بشینم به محض اینکه نشستم دیدم یکی داره هلم میده -برنگرد -داداشی خودتی؟ -آره اومدم برگردم که دوباره گفت:برنگرد ؛میوفتی -چشم -فرید:چیه که اینقدر آزارت میده؟ -گفتم:همون کسی که باهاش دعوا کردم...تمام فکر و ذهنمو مشغول کرده..اون حرکتشو نمیتونم از یاد ببرم فرید:بیام حسابشو برسم؟ -نع...شر میشه -داداش فرید -جان فرید(دلم خواس) -بابا کی میاد؟ هفته ی دیگه آهی کشیدمو گفتم:کی باید بری فرید با حواس پرتی:کجا؟ با حرص گفتم:سر خاک من...چهلممه تشریف میاری که ایشالا شیرازو میگم -آخر همین هفته گفتم:یعنی چهار روز دیگه؟دلم برات تنگ میشه -منم همینطور خواهر خل و چلم گفتم:کی میشه دکتراتم بگیری بعدش رخصت بدی شاهزاده خانومو پیداش کنیم راستی صدا و سیما رو چیکار میکنی؟ -تسویه حساب گوشیش زنگ خورد:بفرمایین؟ -..... چی؟پس فرداااااا؟ -...... آقای فرزین قرارمون آخر این هفته بود -.... -باشه،چشم.خدمت میرسم در حالیکه از تاب پیاده میشدم سرش جیغ کشیدمو گفتم:لعنتی قرار بود آخر هفته بری....چرا حالا که بهت وابسته شدم ؟فرید بخدا بیشتر از مامان بهت وابسته شدم فرید در حالیکه فرار میکرد گفت:-کیانا بهتره تا نرفتم مزوجت کنم که به اون وابسته بشی میون گریه خندیدمو گفتم-گمشو پسر بد سعید:خواهر برادر محترم،3ساعته دارم گلومو پاره میکنم میگم بیاین چایی؛خود چایی داره میگه تا اینا نیان نه من نه شما سعید همیشه جک بود آرش خاطر خوام بود،میخواست هر جور شده منو برای خودش نگه داره مامان:چه سرحال شدی کیانا؟ با شیطنت گفتم:بودمممم دایی و زندایی از لحن گفتنم زدن زیر خنده -دایی هاوون؛زندایی مهلا؛یعنی کلهم اجمعین میاین وسطی؟ دایی با چشمای گرد شده گفت:الااااااان لبامو دراز کردم و گفتم:خواهش دایییییییی -دایی:امان از دست شما جوونا؛مهلا خانوم پاشو بریم تا این وروجک آبغوره نگرفته اونشب یه شب رویایی بود البته مامانم تا فهمید فرید میخواد بره شیراز مثل من کلی ناراحت شد،اما من پیشرفت داداشمو میخواستم سه شنبه94/8/9 صبح زود میز صبحانه رو چیدم(آخه لعبتم خواب بود؛در نتیجه من شدم خانوم خونه) خودمم نوش جان فرمودم یه یادداشتم برای اهل خانواده گذاشتم و پریدم بیرون -ســـــلامــــ ایرانــــ نه ببخشید ملت شریف ایران سلـــــام نه...؟ گزینه ۵؟ هیچ کدام؟ ساعت هفت بود که رسیدم دانشگاه شده بودم کیاناے پرشور که دنبال شیطنت میگرده... ⏪ ادامه دارد eitaa.com/chadooriyam 💓💫