چادرےام♡°
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿: #داستان_مذهبی رمان #مخاطب_خاص_مغر
Marzi:
#داستان_مذهبی
رمان #مخاطب_خاص_مغرور
#قسمت_49
اخم شیرینی کرد و گفت:پس دیگه بهت نمیگم،کیانا؟
-بله؟
-دوست داری یه روز دست پخت آقا سید رو نوش جان کنی،؟
-نیکی و پرسش؟
راستی؟شب بریم بیرون؟برای شام
-من:به شرطی که باهام والیبال بازی کنی
-چشم خانوم
خندیدم
عصر مرخص شدم،تا رسیدم خونه عطر لازانیا روحم رو نوازش میداد
-امیر..علی واقعا..خودت؟
دستشو گذاشت روی دهنم و گفت:هیس...بیا بریم نوش جان کنیم
سعی میکردم خودم رو شاد نشون بدم،چون یکی از وظایف همسرداری این بود
امیرعلی:خانومم؟
-جانم؟
-تا من میرم مسجد و بیام شمام وسایلو آماده کن بریم بیرون
-چشم آقا سید...مواظب خودت باش
-چشم خانوم
بعد از اینکه نمازمو خوندم یه دستی به سر و روی خونه کشیدم،
-خانوم خونه....؟
نیستش
-کجاست؟
-رفته آماده بشه با آقاشون برن بیرون
یه دفعه دو دست گرم روی شونه هام احساس کردم جیغ کوتاهی کشیدم وبهش گفتم:وای امیرعلی....ترسوندیم
خندید و گفت:واقعا ترسیدی؟
-نه ،برات نقش بازی کردم
*از خانوم شیطون ما هیچ چیز بعید نیست
-عه...دستت درد نکنه..حالا دیگه ما شدیم چوپان دروغگو؟
*اصلا حیف من که میخواستم به خانومم هدیه بدم
-با کنجکاوی پرسیدم:چه هدیه ایی
-با اخم گفت:نمیدم
-امیرعلی جونم
-نمیدم
-عه اینجوریه...؟(و عمامه شو از سرش بر داشتم )و الفرار
-کیانا...صبر کن...آخ
دویدم سمتش
امیرعلی چیزیت شد؟
با شیطنت عمامه شو پس گرفت و گفت:ما شاگرد شماییم تو اینکارا،استاد
-خندیدم:زود بگو...هدیه ت چی بود؟
دستمو گرفت و گفت:گذاشتم و اتاق...بیا بریم
با ناباوری بازش کردم و در کمال تعجب با یه گوشی لمسی مواجه شدم
-ا...میر...علی..من
-خوشت نیومد؟
با چشمانی اشکبار گفتم:چرا...اما...انتظار اینهمه محبت یک جا رو ندارم
-کیانا...با حرفات داری شیدا ترم میکنی ها...کم مونده فردا برم برات ماشین بخرم
خندیدم و گفتم:بریم؟
-بریم خانومم
اونشب خیلی خوش گذشت....امیرعلی با لباس عادی اومد و کلی باهم والیبال بازی کردیم ...مثل رویا بود امیرعلی برام
صبح روز سه شنبه:
امیرعلی طبق معمول تو سمیرم جلسه داشت
صبحانه رو که خوردم به فکر نهار پختن افتادم...چی بپزم؟
زنگ زدم به مامانش
-الو...مامان زهرا؟
-سلام عزیزم،خوبی؟مامان؛ بابا؛ داداشت خوبن؟
-ممنون اونام خوبن سلامتون میرسونن،راستش مامان میخواستم بپرسم امیرعلی از چه غذاهایی بیشتر خوشش میاد؟
-خودش بهت نگفته؟
-نه مامان،من که هر چی بهش میگم میگه هر چی با دستهای خانومم درست بشه خوشمزست
مامان خندید و گفت:حق داره بچم...خب امیرعلی هم مثل مردای دیگه از خورشت سبزی خیلی خوشش میاد..و غذاهایی که با قارچ تهیه شده باشه ماکارونی،مرغ،میگو هم دوست داره
-ممنون،به پدر هم سلام برسونید
-چشم،شمام به پسرم سلام برسون
با خودم گفتم:بح بح... کارم دو برابر شد
⏪ ادامه دارد ...
eitaa.com/chadooriyam 💓💫