#سرگذشت_اعضا
سلام ازکانال خوبتون ممنون واقعا جاش توی ایتا خالی بود
راستش من میخوام ازسالها پیش بگم ازوقتی که چندسال برای فرزند دارشدن تلاش میکردم وموفق نمیشدم بعدازسالها دکتر رفتن باردارشدم.... تمام خونواده ام خوشحال بودن
خودم توابرها راه میرفتم ولی ایست قلبی جنین وتمااام 😔
دقیقا یادمه یکماه تامحرم مونده بود دلم خیلی شکسته بود وبی تابی میکردم.
روضه حضرت علی اصغر ع یکجور دل میشکست 😔ناگفته های خانم رباب دل رو متلاشی میکرد
روضه امام حسین( ع) روضه حضرت ابوالفضل( ع ) خانم زینب (س)
......وهرکدوم بی تابم میکرد
اون سال بااینکه امتحان سختی داشتم ولی قسمتم شد باتک تک سلول هام. عمق عاشورا رودرک کنم.
گریه هام برای امام حسین (ع) واهل بیتش کردم 😭
دل سبک کردم. و پنج ماه بعدش خداوند فرزند دیگری هدیه داد
قبل ازاینکه بفهمم باردارم خواب دیدم خانمی بادوخانم پشت سرشون اومدن پیشم. فرزندی روکه دربغل داشتم ازمن گرفتن نگاه ویژه ای به صورتش کردن وگفتن این ازخودماست برات نگهش میداریم 😍
ومن ۱۰ روزبعد اولین روزهای ایام فاطمیه آزمایش مثبت شدم
هم خوشحال وهم دلشکسته
یکباربخاطر لطف مجدد خدای مهربون 😍
ویکبار بخاطر بارداری. ایام فاطمیه. حضرت محسن (ع) 😭😭😭😭
وکارخدابود که من اون سال لحظه به لحظه سختی ها وگشایش ها رو باتوکل برخداوتوسل برائمه پشت سربگذارم. وآشنابشم
دوستانی که طلب فرزند سالم وصالح ازخداوند دارین ازحضرت علی ع و مادرجانمون کمک بخواین انشالله همه گره هارو خودشون بازمیکنند
@M50F61
@chador_namaze_madaram
#توکل_توسل
#سرگذشت_اعضا
سلام ممنون از کانال خوبتون خدابهتون سلامتی بده ادمین عزیز
راستش منم تازه عضو کانال شدم ولی به دلم نشست
اجازه بدهید من هم ازتوسلم بگویم خانمی هستم ۴۲ ساله زندگی من بعدازدواجم خیلی سخت شده بود همسرم بددل وبی حوصله بود وباکمترین سخن به هم میریخت وجنگ ودعوا راه می انداخت وتامدت ها قهرمبکرد نه جایی می آمد نه اجازه میدادمابرویم
ذاتش آدم بدی نبود ولی شرایط زندگی سخت وخشن کرده بود هرشب بساط شام وسفره دراتاق پخش میشد وهرکس درگوشه ای تاصبح ناراحت بود
من هم مقابله به مثل میکردم وکوتاه نمی آمدم غرورش راخورد میکردم
مدت هابود حرف نمی زدیم فقط درحدنیاز
انگارعادت کرده بودیم. کمترین محبتی بین ماباقی نمانده بود حرمت هاازبین رفته بود بچه هافقط دعوا وخشونت میدیدند
یکشب دعوای سختی کردیم وباقیمانده ظرفهایم شکست وخردوخاکشیر شد
یک ذره حرمت ها هم ازبین رفت به هیچ کس چیزی نگفته بودیم ولی کاسه صبر هردویمان لبریز بود بعد ازکلی کتک کاری و .....
همسرم خوابید
تمام وسایل خودراجمع کردموسایل بچه هاراهم داخل ساک گذاشتم همه چی رابرداشتم درتاریکی به همه جای خانه نگاه کردم ودل ازاین زندگی کندم وباخودم گفتم بی سروصدا میروم مشهد و خودم راانجا قایم میکنم و به خانواده ام هم چیزی نمی گویم دوست نداشتم هیچ کس ماراپیداکند
همه چیزبرداشتم ساک لباس پول وطلا وشناسنامه ها.... لباس فرزندانم رادرخواب پوشاندم وگفتم میرم پیش امام رضا ع شکایت باید منو راه بده چه معنی داره من ۱۰ سال هرشب گریه کنم و.....
شماره آژانس منطقه دورتری راباهمراهم گرفتم (۱۵ سال پیش مثل الان امکانات نبود تامیخواستند ماراپیداکنند من صدها کیلومتر رفته بودم)
بوق خورد گفتم ماشین میاد میرم ترمینال و مشهد بعدش دیگه امام رضا ع میدونه من بهش پناه میبرم باید ازم دفاع کنه تمام بدنم ازدرد کتک کوفته بود بوق دوم که زد دلم لرزید گفتم بجای زنگبه آژانس یه زنگ به امام رضا ع بزنم تلفن قطع کردم ونشستم گریه کردم بعد لباس بچه هارو درآوردم ووضو گرفتم وروجانمازم تاصبح گریه کردم ومتوسل به آقاشدم وقسمش دادم زندگیمو درست کنه به حق مادرش حضرت زهرا(س)
تمااام اتاق پرعطر محمدی شد 😭اتاق نورسبزی به خودش دید 😭مثل روز روشن شد همه جا دلم آروم شد حضور آقاروحس کردم بجای اینکه من برم آقا اومد خونه من 😭صداموشنید درددل هاموگفتم گریه امونم نمیداد فقط نورسبز میدیدم
بعدش چشمم به صورت شوهرم افتاد ودلم بعد سالها براش سوخت 😔
بچه هامو دیدم ودلم برای آینده شون لرزید
به آقاگفتم دعاکن برام فرصت بدین کمکم کنین هردعایی بلدبودم خوندم تاصبح نشستم دعا وتوسل کردم
ازفرداش تصمیم گرفتم دیگه هیچی نگم خونه روآروم کردم رواعتقاداتم کارکردم کتاب خوندم راهوروش زنگی رویادگرفتم وچهل روز بعد نتیجه دعاهامو دیدم غول بی محبتی شکست حرف های ده ساله مثل سنگ درگلو بودن خورد شدن بغض ها رفت محبت ها اومد بچه هام آروم شدن زندگیم جون گرفت و من وهمسرم کلی ازهم حلالیت گرفتیم وسالهاست زندگی میکنیم من هرچی دارم ازامام رضا ع دارم قربونش برم که درسخت ترین لحظه زندگیم به من ارامش داد حلال کنید وبرای ماهمدعا کنید انشالله همتون گره های زندگیتون بازبشه به حق ۱۴ معصوم گنجینه های الهی ماهستند
@M50F61
ممنون از دوست عزیز که سرگذشت شون روفرستادن 🌹
#توکل_توسل
@chador_namaze_madaram