eitaa logo
💫 فــرشــتــه‌ها 💫
8.1هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
87 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
👸 ❗️ ☝️آن زمان كہ جلوے مےنشينے براي دل خودت ❗️ 💄 چہره مے آرايے براے دل خودت ❗️ 💇 مو پريشان ميكنے براے خودت ❗️ 👗 لباسهاے و بدن نما براے دل خودت ❗️ 👠 و قدم در خيابان ميگذارے آن هم براے دل خودت️ 😏 اگر مجالے يافتے ... 😔 نيم نگاهے هم به دل همسايہ بينداز ... 😓 حالے از آن مرد رهگذر بپرس❗️ 😞 تاملي هم بكن به حال و روز آن نوجوان ❗️ 😱 و چه بسيار دلهايي كه بخاطر دلِ تو بانو؛ می‌لرزند و ... 😮 و چه بسيار كه بخاطر دلِ تو بانو؛ كج می‌روند ... 😞 و دل تو مدتهاست كه دارد ويران می‌كند 😔 دلها و فكرها و را ... ••࿐‌ @chadorbesarha
تصویرت را گذاشته ای توی به قول خودت خشکــــِ مذهبــــ نیستی اتفاقا با هم گذاشته ای بیشتر از خیابان هم رو گرفته ای؛ آفرین زیر عکست مینویسند: "ماشالله!!!" مینویسند: "چقدر بهت میاد" میگویند: "چقدر و ناز شدی" حتی مردان عرب زبان هم میگویند اما... یادت نرود!!!! باور کن و مزاحم توی هم همین را میگوید آنجــــــا، احتمال 90 درصد میکنی روی بر میگردانی بی محلی میکنی و اینجــــــا، میگویی: متشکرم...مرسی... چشماتون قشنگ میبینه و ... . نمیدانم حیای خود را ... یا همه به تو محرمند... . تصویرت را گذاشته ای توی فضای مجازی ؟ یا به "" ی ؟ ••࿐‌ @chadorbesarha
❌ غم انگیزه اما واقعیه ‼️ شکمِ چهارمم بود و شوهرم گفته بود اگه اینبار نشه بیمارستان بمون همونجا! روزی هزاربار میکردم ، همش زیر لب میگفتم خدایا این دخترام دسته گلنا یوقت بدت نیاد به این مرد ! ! یمدت باهام حرف نمیزد و تا تکون میخوردم بهم میگفت روت پسر بیاره ! یه روز اومد بهم گفت میخوام با دوستام برم شهرستان و رفت که از سیاهم ۳ روز بعد خبر رسید .... ادامه داستانو بخون مو به تنت سیخ میشه👇 https://eitaa.com/joinchat/3185705294C9f7a3565a1
❌ غم انگیزه اما واقعیه ‼️ شکمِ چهارمم بود و شوهرم گفته بود اگه اینبار نشه بیمارستان بمون همونجا! روزی هزاربار میکردم ، همش زیر لب میگفتم خدایا این دخترام دسته گلنا یوقت بدت نیاد به این مرد ! ! یمدت باهام حرف نمیزد و تا تکون میخوردم بهم میگفت روت پسر بیاره ! یه روز اومد بهم گفت میخوام با دوستام برم شهرستان و رفت که از سیاهم ۳ روز بعد خبر رسید .... ادامه داستانو بخون مو به تنت سیخ میشه👇 https://eitaa.com/joinchat/3185705294C9f7a3565a1
هدایت شده از پارازیت
مادرم بوددو توی روستا هرروز کنایه میشنید من ثریام،نوه ی اسم و رسم دار روستا مادرم و زن عموم به خاطر چشم و هم چشمی یکسال درمیون می‌کردند ‌ مادر من هرسال دختر بدنیا میاورد و زن عموم ... روزها گذشت تا اینکه ما شش دخترپشت سرهم بزرگ شدیم .. توی همون روزها بود که به یکباره به خاطر نه گفتن به عشق پسر عموم سر زبون ها افتادم👇 https://eitaa.com/joinchat/394723744Cf4ef57f64d