eitaa logo
از هر چمن،گلی 🌼🌸🌻🌸🌼
162 دنبال‌کننده
24.7هزار عکس
28.8هزار ویدیو
212 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فکر کنید تو راهپیمایی یهو یه عده‌ای با این تیپ شروع کردن جلوی سردار سلامی شعار دادن که زن، زندگی.... یهو همه جمعیت برگشت که نکنه اغتشاش‌گر هستند و محافظ ها اومدند که واکنش نشون بدن که داد زدند زن زندگی شهادت فدایی ولایت همه لبخند زنان و ای ول گویان شروع کردند به تشویق و سردار ازش تشکر کرد 🔻می‌گفت مادرم در خونه را روم قفل کرده بود که نرو اما با هر زوری بود باز کردم و دست دخترم را گرفتم و از صبح زود رفتم همه دوستام را جمع کردم و آوردم اینجا. صداش دائم می‌گرفت از بس فریاد زده بود اما تند و تند آب می‌خورد و می‌گفت نگران نباشید الان درستش میکنم لشکر زنان خاموش نباشید تا من رفرش بشم 😅 🔻 یک تنه کل جمعیت اونجا را رهبری میکرد. طوری که مردها انگشت به دهن از شعارهای ارزشی و زیبایی که میدادند مونده بودند. یعنی آنقدر به وجد آمدم که رفتم جلو و گفتم به قول خودت دمت گرم، زن یعنی این. گفت من جونم را هم برای آقا میدم. من همون دختر کم حجاب حاج قاسم هستم. باید از روی نعشم رد بشن و بخوان این مدل آزادی را برام رقم بزنند. اشکهام ناخودآگاه ریخت و گفتم مطمئن باش تو جزو همون دسته ای هستی که آقا ویژه برات دعا کرده و می‌کنه. اومد بوسم کرد و گفت تا جون دارم کنارتم و نمی‌زارم چادر از سرت جا به جا کنند. یعنی آنقدر حالم را خوب کرد که نگم براتون
سلام، من 29 سالم شده بود ازدواج نکرده بودم.کار میکردم. مادرم هم چند ماهی بود فوت کرده بود من و پدرم برادر 22 ساله ام با هم زندگی میکردیم . بقیه برادر وخواهرام چندسال پیش ازدواج کرده بودند. من از یه طرف کارم و شبکاری و کار خونه. یه سال هم درگیر بیماری مادرم بودیم. خلاصه 8 ماه بعد فوت مادرم یکی از همسایه هامون روضه دعوتم کرد. اونجا خانمه خوند و گفت جوونا چرا از حدیث کساء و حضرت زهرا حاجت نمیخواین؟ منم دلم شکست با این همه مسئولیت که داشتم از اون روز نذر 40 روزه حدیث کساء گرفتم. دقیقا روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها خانواده همسرم زنگ زدند برای خواستگاری. شوهرم هیات علمی مدرکش دکترا از یه خانواده مذهبی و مومن بود. واسطه هم همکارم بود شوهرش با شوهرم همکلاس بودن. چند ماه قبل بهم گفت من به خاطر شهر محل کارش قبول نکرده بودم.بعد که این جریان پیش اومد قبول کردم. ازدواج کردم.هفت ماه بعد پدرم با یه خانم خوب و بیوه ازدواج کرد. اونقدر خوشحال بودم. این به خاطر صبری که کرده بودم خدا نظر لطف بهم کرد.مادرم همیشه برام دعا میکرد یه ازدواج خوب داشته باشم.خدا مستجاب کرد. الان تو یه شهر دیگه دور از خانواده هامون هستیم. یه پسر 5 ساله و یه دختر 7 ماهه دارم. خداروشکر خونه هم خریدیم. از اون سال به بعد هر سال فاطمیه نذر 40 روزه حدیث کسا میگیرم یه سال برای مکه رفتن یه سال برای بیماری پسرم که موقع تولد دررفتگی لگن داشت پارسال برای اینکه دخترم سالم دنیا بیاد. همش هم حاجت گرفتم اعتقاد دارم بهش. ان شاءالله، همه به حاجت های دلتون برسید.