eitaa logo
از هر چمن،گلی 🌼🌸🌻🌸🌼
160 دنبال‌کننده
24.6هزار عکس
28.4هزار ویدیو
212 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 ترس افسر عراقی از یک بمب خطرناک ‼️ در عملیاتِ در منطقه ما کمپی برای اسکان و نگهداری اسرا زده بودند. اسیر عراقی را در آنجا دیدم که قد نسبتاً بلندی داشت و لباسش نشان می‌داد، باید از فرماندهان باشد. متوجه شدیم فرمانده‌ تیپ ۴۸ پیاده از لشکر۱۱ عراق است. از او پرسیدیم: "چطور شد شما در درگیری با ایرانی ها، شکست خوردید؟" یکی از بسیجی‌ها را نشانم داد و گفت: «این !! این از یک بمب خطرناک‌تره!! این بشر اصلاً از هیچ چیز نمی‌تره !! 🎤 راوی: جناب سرهنگ امجدی (از فرماندهان ارتش ج.ا.ا ) دوران ا🔹💠🔹🔹💠🔹💠🔹🔹 !! 🌷در گردان ۱۸۲ تیپ ۸۴ خرم­‌ آباد، مسئول حمل غذا از آشپزخانه به خط مقدم بودم. حدود ساعت ۱۰ شب نیروهای مستقر در خط ضمن تماس با فرماندهی گروهان، خبر دادند «نیروهای دشمن نزدیک هستند، احتمالاً قصد نفوذ دارند.» آماده ‌­باش اعلام شد و نیروها با مواظبت بیشتر، منتظر اتفاق یا خبری بودند. 🌷با روشن شدن هوا خبر رسید که دو نفر از نیروهای ارتش عراق زیرپیراهنِ شان را به علامت تسلیم نشان داده و داوطلبانه خود را تسلیم نیروهای ایرانی کرد‌ه‌اند. افسر گروهان پس ­از بازجویی از اسرا به من گفت: «این دو نفر را به قرارگاه گردان تحویل دهید.» با توجه به این‌که از دست رژیم بعثی صدام خلاصی یافته و از سوی نیروهای ایرانی پذیرایی شدند، خیلی خوشحال بودند! 🌷مرتب عکس فرزندان و خانواده‌اشان را به ما نشان می­‌دادند. برایشان تعجب‌آور بود که کسی با آن‌ها کاری ندارد! در گوش آن‌ها خوانده بودند که ایرانی‌­ها اسرای عراقی را شکنجه می­‌کنند! اما ملاحظه کردند نه تنها از اذیت و آزار خبری نیست، بلکه به آن‌ها محبت هم می­‌شود. 🌷هنگام تحویل آن‌ها به قرارگاه، ساعت‌هایشان را به ما تقدیم کردند اما نپذیرفتیم. از آن‌ها اصرار از ما انکار، رفتار مهربانانه سربازان ایرانی برای آن‌ها خیلی عجیب بود. موقع خداحافظی یکی از اسرا سرش را روی شانه‌ام گذاشت و به شدت می‌گریست، به عربی چیزهایی می­‌گفت. به دوستم گفتم: ترجمه کن ببینم چه می­‌گوید؟ 🌷....دوستم گفت: او می­‌گوید این‌ همه عاطفه و مهربانی را از کجا یاد گرفته­‌‌اید؟ گفتم: از فرماندهان به­ ویژه از امام خمینی. اسیر عراقی رو به قبله ایستاد و برای ما دعا کرد. در پایان گفت: نمی‌دانستم ایرانی‌ها این‌قدر استعداد دارند. با چشمانی اشک­‌‌آلود با ما خداحافظی کرد. راوى: رزمنده دلاور ابوالقاسم اخلاقی از استان یزد 📚 كتاب "نَمى از ایثار"