#مشایه_نامه 5⃣
پاسخ عجیب دختربچه با حجاب..
اسمش رقیه بود.
در مسیر پیادهروی دیدمش که با مادر و برادر و مادربزرگش با پای پیاده، میرفتن سمت کربلا.
گرمای هوا به حدی بود که تمام لباسام خیس عرق شده بود، به ویجت وضعیت آب و هوا در صفحه گوشی نگاه کردم دیدم ۵۱ درجه نشون میده!
حجاب رقیه در اون هوای بیش از اندازه داغ، توجهم رو به خودش جلب کرد.
خواستم با مادرش یه مصاحبه کوچولو بگیرم ولی قبول نکردن چهرهاش در لنز دوربینم بیفته و فقط به یه عکس از رقیه ۴ و نیم ساله راضی شد.
خواستم چند تا سؤال چالشی ازش بپرسم ببینم معرفتش نسبت به حجاب چیه؟ آیا به اجبار مادرش پوشیده؟
از رقیه پرسیدم: تو که هنوز به سن تکلیف نرسیدی، در این هوای گرم، چرا چادر پوشیدی؟ مادرت گفته بپوشی؟!
تا این سؤال رو کردم، یه نگاه تند و تیز بهم کرد و با اون لهجه بچگانه عربی که برادرش تکمیل میکرد، بهم گفت: «تو میدونی کجا ایستادی!؟
اینجا همونجایی هست که خانم من، سرور من، حضرت رقیه(س)، همون رقیه ای که دختر امام حسین(ع) بود، با پای پیاده، پاهای سوخته، لبان خشک، گرسنه، بدن کبود، با پاهای تاول زده و زخم شده از خار مغیلان، آواره صحرا شد.
با اینکه چادرش سوخت، ولی حجابش رو محکم حفظ کرد. که آبروی پدر و پدربزرگش رو حفظ کرده باشه».
دیدم این بچه ۵ ساله داره همه لهوف رو برام از حفظ، روضه خوانی میکنه 😭.
گفتم: به نظرت چرا بعضی خانمهای بزرگ، حجابشون رو خوب رعایت نمیکنن؟
جواب خیلی عجیبی داد؛ گفت: «برای اینکه مامانشون بهشون نگفته که حضرت رقیه و عمه اش زینب(س) برای حفظ حجابشون، چقدر کتک خوردند...»
#باقیمانده_از_اربعین
#اربعین۱۴۰۲