eitaa logo
مشتریان چمران
906 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
208 ویدیو
2 فایل
برای رزرو تبلیغ به این ایدی پیام بدید 👇 @ebrahimtzr
مشاهده در ایتا
دانلود
صدیقه رو میشناسی کل رو ترکونده با کلیپای‌ خنده دارش🤣🤣 هرروز اینجا کلیپای ترند اینستایی میذارن بزن ببین 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 بزن رو خنده ها که دستشویی لازم میشی🙊😜
کانال دورهمی مامانا ❤️😘🤣👇 👩‍🍼🤰👩‍🍼🤰👩‍🍼🤰👩‍🍼🤰 👩‍🍼🤰👩‍🍼🤰👩‍🍼🤰👩‍🍼🤰 👩‍🍼🤰👩‍🍼🤰👩‍🍼🤰👩‍🍼🤰 👩‍🍼🤰👩‍🍼🤰👩‍🍼🤰👩‍🍼🤰 بزن رو مامانا ببین چجور حالتوخوب میکنن👆 اینجا کلی مامان باحال داریم!😆😵‍💫 🤣👩‍🍼❤️ | طنز مامانا😂 مامانت هم اینجاست!🤦‍♀😍😜😆🤣 💐 بهترین دورهمی مامانا👩‍🍼🤰 « تو ۱۰ دقیقه حالتو عوض کن!»🤷‍♀
من ارغوانم دختر حاج صابر، مرد بازاری‌ای که همیشه بخاطر زیباییم مجبورم می‌کرد روبنده بزنم و چادر بپوشم تا کسی چهره‌ام رو نبینه.. از قضا یه روز که رفته بودم خونه‌ی دوستم برای درس خواندن، مردی سعی کرد بهم نزدیک بشه که از خودم دفاع کردم و باعث شد اون مرد بمیره.. اون مرد کسی نبود جز پدر دوست چندین و چند ساله ام... حالا من شده بودم متهم به قتل! اینم قتل کی؟ قتل بابای کسی که عاشقش بودم... توی زندان اومد دیدنم و گفت برای اینکه نری بالای دار باید باهام ازدواج کنی و من مجبور شدم باهاش ازدواج کنم ولی شب اول عروسی بلایی به سرم آورد که تا عمر دارم یادم نمیره... وقتی از عروسی برگشتیم، برای باز کردن گیره‌های موهام ازش کمک خواستم ولی اون بی‌رحمانه قیچی رو برداشت و تمام موهایی که سالهای سال دست بهشون نزده بودم رو کوتاه کرد و گفت: این تازه شروعشه.... https://eitaa.com/joinchat/3712483670C20ebdd5778 پیشنهاد نویسنده‌ی کانال🙏🏻😍
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨کلیپ زندگی شخصی خانم معلم رو ببین😳 👆👆 وبعدمهمون روزمرگی و لحظه های قشنگش شو👇 https://eitaa.com/joinchat/1429734280C1f8c717d06 🏡 🔮
‼️حــــــــــراج آنلاین کیف و کفش ‼️ 👠هزاران مدل کفش شیک زمستانه رسید 😍 رضایت مشتری💁 قیمت مناسب 🎭 کیفیت تضمینی🔮 ❌ شروع قیمت ها از 399تومن ❌ 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2378039301C163a6aa0c3 https://eitaa.com/joinchat/2378039301C163a6aa0c3 ‼️ارسال همه کارهامون رایگانه‼️ ⚠️ ⚠️
کانال طنز متاهلا😂👇 خاطره‌های واقعی، خنده‌دار و دیوونه‌بازی‌های متأهلی 🦦💬 خانوم‌ها دردِ دل می‌کنن، آقایون خودشونو بی‌تقصیر می‌دونن، و آخرش همه باهم می‌خندن 😂👇 https://eitaa.com/joinchat/1429734280C1f8c717d06 با چاشنی روزمرگی های طنز یه معلم🔥
‍ 🔥 عشق ممنوعه⛔️📛 - تو نمی‌تونی بروز به من نزدیک بشی! من زنِ کسی دیگه‌ام! ❌🔥🔞 تو اتاق تاریک، دستمو محکم گرفت و پرتم کرد روی زمین. نفس کشیدن برام سخت بود.. اون مرد قوی و مغرور، تمام فاصله بین ما رو از بین برد. - ولم کن! رادوین! منو به زور می‌خوای چیکار؟ تو که گفتی ازم بدت میاد و منو مقصر مرگ پدرت می‌دونی! پس چرا لباسمو خراب می‌کنی و اذیتم میکنی؟ با صدای خشنی خندید. همون خنده‌ی وحشیانه‌ای که همه‌ی تنم رو به لرزه می‌انداخت. - بدت میاد؟ آره! ازت متنفرم! اما این یه معنی دیگه‌ای هم داره ارغوان! با بی‌رحمی بازوم رو توی دستش محکم گرفت. - این میشه تاوان گندی که تو به زندگیم زدی! تو باید تا ابد زن کسی باشی که قبل از عقد بی‌ابروت کرده! هق هق کردم. - مالکیت؟ منو خریدی؟ من زن آزادم! تو یه بی‌شرف لعنتی هستی! https://eitaa.com/joinchat/3712483670C20ebdd5778 پارت واقعی🥲💔 رمانی با بیش از 800 پارت آماده😍❌😌 بزن روی پیوستن و برو به پارت اول👇🏻 https://eitaa.com/Mah_ashegh/27806
تفعلی به انبیاء برای متولدین هر ماه😍 میخای بدونی 🔮انبیای الهی🔮 چه طالعی برات پیشبینی کردن؟ 💖 فـــال حضــرت سلیمان 🔆 💖 فـــال حضــرت عیسی 🔆 💖 فـــال حضــرت محمد 🔆 💖 فـــال حضــرت خضر 🔆 💖 فـــال حضــرت ابراهیم 🔆 💖 فـــال حضــرت یوسف 🔆 💖 فـــال حضــرت داوود 🔆 https://eitaa.com/joinchat/586350645C532be74653 ابتدا نیت کنید و سوره حمد رو بخونید بعد فال مورد نظرتون رو لمس کنید 😍☝️
من رامشم! دختری از یه خانواده‌ی پولدار! یه دختر خوش گذرون و عاشق! عاشق پسری شدم که از ما پایین‌تر بود! ولی حسابی جذاب و غیرتی! منم اصلا به چشمش نمی‌اومدم. تا اینکه خواهرش به جرم قتل پدرم محکوم به قصاص شد! رفتم خونه‌اشون و به پسره گفتم باهام ازدواج کن تا خواهرت رو آزاد کنیم! خانواده‌اش از پررویی من متحیر مونده بودن! برام مهم نبود چی فکر می‌کنن! امیر در حالی که عاشق یکی دیگه بود، قبول کرد من رو بگیره و با خانواده‌اش توی یا خونه زندگی کنیم! ولی تازه این شروع ماجرا بود... چون من یه دختر شیطون بلا بودم و اون پسر مذهبی و غیرتی! یه روز تو جمع خانوادگی نشسته بودیم و عکسای قدیمی رو می‌دیدیم. توی یه عکس امیر با لباس جذب بود! با شیطنت به هیکلش اشاره کردم و با خنده گفتم: وای چقدر کوچولی. امیر خم شد و کنار گوشم گفت: کوچولو بودم، الان دیگه نیستم.... می‌خوای...😜🙊🔥 وای نگم از ادامه‌ی این داستان 🫣🤭 بالای هجده سال بره بخونه👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼 https://eitaa.com/joinchat/3712483670C20ebdd5778 سرگذشت رامش🥲❤️‍🔥
حراج شومیز های تک سایز 👇🏻😍❌ بزنید روی لینک زیر تا از حراجی جا نمونید👇🏻 http://eitaa.com/joinchat/2477719556C7daa3fa815 http://eitaa.com/joinchat/2477719556C7daa3fa815
🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴 صدای عاقد داخل گوشم پیچید. لرزش عجیبی تمام وجود دختر 14 ساله ی ضعیف و زیبا رو گرفته بود انگار شب و تاریکی براش، روشن تر به نظر می رسید. عاقد برای بار سوم می خواند: _دوشیزه ی محترمه سرکار خانوم ساحل خواجگی آیا بنده وکیلم شمارا به عقد دائم آقای سلیم امیری در آورم؟ مادرش زیر گوشش گفت که زبون باز کنه و بله بگه با لرز گفت: _با اجازه آقام بله.. همه کل کشیدن و آقاش دستای سردشو درون دستای گرم من قرار داد.دستاش مثل ماهی تو دستم بند نبود و سر خورد. رقص پایکوبی تو اون شب بی پایان حالمو بدتر می‌کرد. تن داده بود به ازدواجی اجباری چون خواست آقاش بود. دستشو گرفتم ومجبورش کردم برقصه. سرشو به زمین دوخته و نگاهش از فرش قرمز خانه ی حاج باباش کنده نمیشد. شاباش هایی که روی سرش می ریختم، بچه هایی که دورش جمع بودن همه و همه باعث شد سرش گیج بره و یهو نشست: _چیزی شده ساحل جان؟ فکر میکردقربانیه، قربانیه بدهیه آقاش و هوس من. با صدای ظریفش لب زد: _نه سرم گیج رفت چیزی نیس _بشین استراحت کن چیزی نیست احتمالا فشارت افتاده ازم میترسید حال بدی بهش منتقل کردم..مراسم تموم شد و مهمونا بعد از خوردن چلو کباب و نوشابه، یکی یکی میومدن جلوی ساحل و ازش میخواستندبرای دختراشون دعا کنه تا شوهر خوبی گیرشون بیاد. قرار بود فردا به شهر بریم و برای همیشه پیش من بمونه. مادرش داخل اتاق خوابی که دو تا طاقچه و در و دیوارش کاهگلی داشت، تشک دو نفره ای پهن کرده بود و تنهامون گذاشت. انگار صدای قلبشو می‌شنیدم شدت تپش قلبش با هر قدمی که به سمتش برمی‌داشتم بیشتر می‌شد. کنارش نشستم و سرش بالا نیومد. خندیدم با دستم، زیر چونشو گرفتم و به سمت صورتم برگردوند: _بیا بشین موهاتو باز کنم گیره ها تو سرت میمونه سردرد میشی. شب طولانی‌ای هست.. و ادامش...👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/4275111211C580ea25d26