هدایت شده از کانال رسمی سردار سرلشکر شهید حاج محمود باقری
510K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨صدای شهید شاهنظری هنگام شلیک موشک به سمت اسرائیل
کانال رسمی سردار سرلشکر شهید محمود باقری
@sardar_shahid_mahmood_bagheri
ا┄┅═❁﷽❁═┅┄ا
لیست خریدم با همیشه فرق داشت:«پرچم،پلاستیک،کفن»
برای تشیع شهدا آماده میشدیم. بهترین آدم برای سفارش لیست قاسم بود؛ رفیقم که کارخانهی پارچه داشت. زنگ زدم و با اولین بوق گوشی را برداشت.صدایش مثل همیشه گرم و پرانرژی بود.گفتم پرچم لازم دارم. گفت:«سید اندازه بگو» مکثی کردم و گفتم:«اندازه یک تابوت.» با بغض گفت:«خط تولید رو همین الان تعطیل میکنم تا بیست دقیقه دیگه بیا ببر.» عجله نداشتیم و قرار شد چهار عصر بروم دنبال پرچمها.
عصر که شد، با پرچمهای توی دستش آمد پیشم. بسته را گذاشت روی میز.نگاهم کرد و گفت:« سید من تو این مملکت توی هر اغتششات وسط میدون بودم. نه مثل این بچه مچهها کنار وایسم و شعار بدم، دقیقا وسط میدون بودم. سه بار رفتم زندان. ولی به امام حسین الان جون و مال و زندگیم رو میدم که شما فقط این عوضیهارو بزنید.»
حرفش را زد و رفت و من ماندم و پرچمهای روی میز!
#شهدایهوافضا
#روایتچه
#چَمروش
چَمروش🚀
راوی رشادتهای هوافضا
https://ble.ir/chamrosh_iran
https://eitaa.com/chamrosh_iran
ا┄┅═❁﷽❁═┅┄ا
از خاطرات جوانیاش میگفت که: « دلم میخواست پزشک میشدم؛ چون پزشکها هیچ وقت بازنشستگی ندارن و تا آخر عمر جون مردم رو نجات میدن.» میپرسیدیم: « پس چرا پزشک نشدید؟» لبخند میزد و میگفت: «حسن آقا طهرانی مقدم مسیرم رو عوض کرد.بهم گفت بیا تو این راه جعفری، اینجا بیشتر میتونی به مردم کمک کنی.»
میپرسیدیم:« راضی هستید؟»
می خندید و میگفت: « من دو مدال افتخار دارم؛
اول اینکه عضو سپاهم و دوم اینکه جزو خانواده هوافضا هستم.»
فکر میکنم، مدال افتخار بعدی پدرم شهادتش بود که همراه مادر نصیبش شد.
شهید سردار محمد جعفری و شهیده فاطمه اکبری
راوی: دخترشهید
#شهدایهوافضا
#روایتچه
#چَمروش
چَمروش🚀
راوی رشادتهای هوافضا
https://ble.ir/chamrosh_iran
https://eitaa.com/chamrosh_iran
ا┄┅═❁﷽❁═┅┄ا
سرکار بودم که تلفنم زنگ خورد. مصطفی بود. با همان لحن همیشگیاش گفت:« داداش پسفردا میآیی با هم بریم کولر بخریم؟» هیچ وقت به درخواستهایش نه نمیگفتم. چند ساعت قبل از قرارمان زنگزد و گفت:« فعلاً از خیرش گذشتم.»
مصطفی آدمی نبود که زیر حرفش بزند. نه فقط مصطفی، مرتضی هم همینطور بود. یاد ندارم از دهان این دو تا برادر دروغی شنیده باشم. پاپیچش شدم و گفتم:« مگه کولرتان نسوخته؟ چرا کنسل میکنی؟»
اولش چیزی نمی گفت بعد بهزحمت از زیر زبانش کشیدم که پول را به همکارش که مشکل مالی پیدا کرده قرض داده است. حاضر بود در خانه گرما بکشد اما گره از کار رفیقش باز کند.
شهیدان شریفی نسب
راوی برادرشهید
#شهدایهوافضا
#روایتچه
#چَمروش
🚀چَمروش
راوی رشادتهای هوافضا
https://ble.ir/chamrosh_iran
https://eitaa.com/chamrosh_iran
https://www.instagram.com/chamrosh_iran_media