eitaa logo
چند کلام حرف حساب !؟
3.2هزار دنبال‌کننده
35.1هزار عکس
35.4هزار ویدیو
167 فایل
﷽ 👈گلچین اخبار و مطالب ناب خبری ✅ تماس با مدیر: @ فعلا مقدور نمیباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
📙 📚 عنوان کتاب: مژده گل: داستان‌هایی از زندگی امام باقر (علیه‌السلام) ✍️ نویسنده: مجید ملامحمدی 🏡 ناشر: کتاب جمکران 📖 صفحات: ۳۶ صفحه 📗 معرفی کوتاه کتاب این مجموعه در بردارنده داستان‌های کوتاهی از چهارده معصوم (علیهم السلام) برای گروه سنی کودک و نوجوان است و آنها را با زندگی امام باقر (علیه السلام) در غالب داستان آشنا می سازد. 📖 قطعه‌ی کوتاه کتاب مرد خراسانی از راهی خیلی دور به مدینه آمده بود. حالا هم داشت دنبال ابواسحاقِ عرب، به یکی از محله‌ها می‌رفت. او افسار شترش را به ابو اسحاق داد و با هیجان زیاد پرسید: «حتما خانه‌اش را می‌شناسی… اشتباه نمی‌کنی؟ » ابواسحاق گفت: «من شیعۀ او هستم و بعضی روزها به دیدنش می‌روم. مگر می‌شود اشتباه کنم؟ » مرد خراسانی دستهایش را به سمت آسمان گرفت و با گریه گفت: «آه… خدایا شکر! بالأخره بعد از ماهها مسافرت، به مدینه آمدم؛ به جایی که خانۀ دوستِ عزیزم در آنجاست. » او دنبال شترش به راه افتاد؛ اما پاهایش را به سختی بر زمین می‌گذاشت و با هر چند قدمی که برمی‌داشت، آهِ آرامی می‌کشید. ابواسحاق گفت: «تو سوار شترت بشوی، ... 🪴
📙 📚 عنوان کتاب: تفنگمو زمین نذار ✍️ نویسنده: سیدمیثم موسویان 🏡 ناشر: انتشارات کتاب جمکران 📖 صفحات: ۲۲۶ صفحه 📗 معرفی کوتاه کتاب خوشا به سعادت عروج کنندگان به بارگاه قدس الهی، آنان که از خانه ظلمانی نفس عبور کرده و از خود و خودخواهی دست شسته‌اند. این کتاب مجموعه داستانی در قالب دفاع مقدس می‌باشد که زبان برخی از این داستان‌ها، طنز گونه هستند. 📖 قطعه‌ی کوتاه کتاب دو دل بودم. مطمئن بودم که او برای من نمی‌ماند. به خاطر همین دو دل شده بودم، وگرنه پسر خوبی بود، خیلی هم خوب؛ اما اوضاع بد بود. جنگ بود و حلوا خیرات نمی‌کردند. او دلش می‌خواست شهید شود، پس زن گرفتنش چه بود؟ این چیزها به من مربوط نمی‌شد. من باید یک کلمه جواب می‌دادم. شنیده بودم یکی از اصحاب پیغمبر، شب جنگ احد عروسی کرد و فردایش شهید شد. این هم لنگه همان بود. حالا شرایط من هم داشت شبیه همان زن با یک شب زندگی مشترک می شد. حالا یک شب نه ده شب، ده شب نه یک سال، بالأخره که او می رفت. با این نور بالایی هم که می زد، حتما می‌رفت. پیراهنم را از زیر چادرم میکشم عقب و دستمال توی دستم را... 🪴