eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.6هزار دنبال‌کننده
783 عکس
412 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5857075299878967663.mp3
6.37M
࿐჻ᭂ🍃🌹🍃჻ᭂ࿐ 🔸آرزویی که پیامبر صلی الله علیه وآله از آن تعجب کرد! 📚الكافي (ط - الإسلامية)، ج۸، ص۱۵۵ 📚مشابه در الخصال صدوق، حدیث ۲۱ عجل الله قصّه‌های مَهدوی 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀شهیدانه ✦🌺❥🥀🕊❥🌺✦ 🔸️ان شاالله بیش از پیش خودرا وقف راه خدا و اسلام کنید.. 🌹شهید اسماعیل دقایقی ..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊
محتواسازی معنا.pdf
1.22M
🌿🌹🌿 مجموعه عملکرد درخشان دولت فقط در سه ماه 🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
Doa Bad Az Ale Yasin-Samavati.mp3
3.82M
🍃🌹🍃 🌸▫️صوتِ "دعای " با صدای " حاج مهدی سماواتی " 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
من در یه خونواده مرفح، بی دین بزرگ شدم، ولی بر خلاف خونواده‌ام گرایشات مذهبی داشتم و در سیزده سالگی به حجاب اونم چادر و نماز رو آوروم. به همین دلیل به شدت با مخالفت پدرم و اذیت و آزارهاش روبرو شدم، پدرم من رو از یک زندگی مرفح محروم کرد. یک شب در مسجد بودم، خواهرم که در کانادا زندگی میکرد بهم زنگ زدو کلی زخم زبان و شماتت نثارم کرد. دلم خیلی شکست، و از خدا جوابی برای حرفهای نیش دار خوارم خواستم. از شدت گریه و زاری بیحال شدم که یک مرتبه دیدم مسجد پر از نور شد، انگار خورشید اومده بود در مسجد و انوارش رو پخش کرده بود. از میان اون همه نور شخصی به من نزدیک شد و دستش رو سمتم دراز کرد و گفت بیا بریم وضع خواهرت رو بهت نشون بدم، به آنی روحم از جسمم جدا شد و خودم رو درسالنی که... https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
من در یه خونواده مرفح، بی دین بزرگ شدم، ولی بر خلاف خونواده‌ام گرایشات مذهبی داشتم و در سیزده سالگی
داستانی بر اساس واقعیت، توصیه میکنم به جوانان و نوجوانان این داستان زیبا و شگفت انگیز رو بخونید👌 https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb اولین قسمت داستان در کانال سنجاق شده🌸
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۵۲۷ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) بهش می‌گم آخه بی لیاقت مگه بهتر از منصوره‌ی منم پیدا میشه که دختر یه پارچه جواهر من‌رو دیگه نخوای. دوباره داشت چشمه‌ی اشک‌هام به جوشش میفتاد که شانس آوردم صدای زنگ بلبلی در حیاط باعث شد مامان از پیشم بره. بعد از شام همه رفتند و فقط منو محبوبه موندیم. محبوبه که حالا خیالش از زندگی خودش راحت شده اومده بود که منو دلداری بده... منصوره جان آجی جونم اینقدر گریه نکن دیدی که همه‌شون رفتند خونه‌ی خاله بالاخره یه کاری میکنند دیگه. تروخدا اینقدر غصه نخور یه وقت سکته میکنی‌ها. اما هیچ کدوم این حرف ها منو آروم نمی‌کرد تو دلم خدا خدا می‌کردم و با تمام وجود صداش میزدم. خدایا من هیچ‌وقت توی زندگیم به کسی بدی نکردم و بد کسی رو هم نخواستم. خدایا خودت کمک کن آبروی خودم و آبروی بابا و مامانم و آبروی خونواده‌م حفظ بشه. خدایا کاش که همه ی این اتفاقا فقط یه کابوس طولانی باشه. کمک کن مسعود پیداش بشه و از زبونش بشنویم که همه ی این حرفایی که شنیدیم دروغ و دسیسه بوده. خدایا تحمل پچ پچ مردم و حرفایی که بعد از این پشت سرمون میزنند رو ندارم. یه کاری بکن همه چی درست عین روز اولش بشه. توی دلم در حال دعا و خواهش و تمنا از خدا بودم که نفهمیدم کی خوابم برد... کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۵۲۸ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) یهو با صدای محبوبه که اسمم رو صدا می‌زد چشم باز کردم بخاطر تکون ناگهانی رگ گردنم بدجوری تیر کشید... صدای آخم اونقدر بلند بود که محبوبه ترسیده روبروم نشست و هراسون پرسید چی شده؟ _هیچی... گردنم درد گرفت... سوالی نگاهش کردم... _ خوابم برده بود؟ _آره... صدای در حیاط اومد... فکر کنم مامان ‌اینا اومدند. هردو پشت پنجره‌ی در هال رفتیم و از پشت پرده لشکر شکست خورده رو دید زدیم. مامان و بابا و داداش‌ها با لب و لوچه‌ی آویزون و اِبروان در هم تنیده به طرفمون میومدند... هردو کنار رفتیم... اول از همه بابا وارد شد جواب سلاممون رو به ارومی داد... نگاه کوتاهی بهم انداخت و آه بلندی سر داد... اونقدر آهش سوز داشت که آتیش انداخت به جونم احساس کردم پشتم خالی شد بدون اینکه منتظر وارد شدن بقیه بشم به اتاق کناری رفتم و زانوی غم بغل کردم... تا نیم‌ساعت بعد کاملا متوجه شدم رفتنشون هیچ نتیجه‌ای در بر نداشته... تنها نتیجه‌ش این بود که از فردا یکی یکی درو همسایه و دوست و آشنا و فامیل و تموم اهل محل مطلع بشن که مسعود پسر اوستا ولی دیگه نامزدش رو یعنی منصوره دختر آقاکمال رو یعنی من رو نمی‌خواد و میخواد طلاقم بده. دیگه روز و شب‌مون به هم دوخته شده بود. هرکی یه‌جور تحلیل کرده بود یکی گفته بود چشم خوردند مگه دوتا دختر رو ادم به یه خونواده میده؟ یکی گفته بود مگه دوتا دختر و دوتا پسر رو باهم تو یه روز عقد می‌کنند اینا طلسم شدند یکی گفته بود لابد دختره عیب و ایرادی داشته... یکی گفته بود مگه پسری که توی شهر کار می‌کنه و همونجا خونه خریده دیگه دختر دهاتی رو نمی‌پسنده لابد یه دختر شهری زیر سر گذاشته... یکی گفت از همون اول هم معلوم بود دختره به‌ درد مسعود نمی‌خوره اون یکی گفت پسره لیاقت منصوره رو نداشت یکی هم اون وسط‌ها گفته بود خدا کنه نحسیه منصوره دامن خواهرش رو نگیره... خلاصه که از همون چیزی که بابا یه‌ سال بود ازش می‌ترسید به سرمون اومد... بی آبرویی... آبروم رفت.. بدون اینکه خودم هیچ دخالتی توش داشته باشم. روز و شبم به گریه می‌گذشت. مامان روی رفتن به بیرون از خونه رو نداشت. بابا هر وقت برمی‌گشت خونه بداخلاق و پکر بود محبوبه بعضی وقتا گریه می‌کرد و بعضی وقتا برای نجات زندگیش از نقشه‌هاش می‌گفت. نمی‌دونست که من از اول جان‌فدای زندگی اون شده بودم. نمی‌دونست که بابا و مامان نهایت تا شش ماه باخاله و عمو ولی سرسنگین می‌شن و به زودی قراره آشتی کنون سر بگیره. فقط من بدبخت قربونی شدم تا نامزدی اونا سر بگیره. برای دریافت لینک کانال وی آی پی که الان ۶۰۰ پارت جلوتر از کانال اصلی هست ارسال فیش واریزی به مبلغ ۵۰۰۰۰ تومان (پنجاه هزار تومان) به شماره کارت 👇 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی کانال وی آی پی روزانه چهار پارت گذاشته خواهد شد فیش رو بعد از واریز همون روز ارسال کنید به این آیدی👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
هدایت شده از زیر چتر شهدا 🌹 🌱
من در یه خونواده مرفح، بی دین بزرگ شدم، ولی بر خلاف خونواده‌ام گرایشات مذهبی داشتم و در سیزده سالگی به حجاب اونم چادر و نماز رو آوروم. به همین دلیل به شدت با مخالفت پدرم و اذیت و آزارهاش روبرو شدم، پدرم من رو از یک زندگی مرفح محروم کرد. یک شب در مسجد بودم، خواهرم که در کانادا زندگی میکرد بهم زنگ زدو کلی زخم زبان و شماتت نثارم کرد. دلم خیلی شکست، و از خدا جوابی برای حرفهای نیش دار خوارم خواستم. از شدت گریه و زاری بیحال شدم که یک مرتبه دیدم مسجد پر از نور شد، انگار خورشید اومده بود در مسجد و انوارش رو پخش کرده بود. از میان اون همه نور شخصی به من نزدیک شد و دستش رو سمتم دراز کرد و گفت بیا بریم وضع خواهرت رو بهت نشون بدم، به آنی روحم از جسمم جدا شد و خودم رو درسالنی که... https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
من در یه خونواده مرفح، بی دین بزرگ شدم، ولی بر خلاف خونواده‌ام گرایشات مذهبی داشتم و در سیزده سالگی
داستانی بر اساس واقعیت، توصیه میکنم به جوانان و نوجوانان این داستان زیبا و شگفت انگیز رو بخونید👌 https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb اولین قسمت داستان در کانال سنجاق شده🌸
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌹🍃 آب دریای عمان به اصفهان میرسد 🔹پروژه خط انتقال آب دریای عمان به استان اصفهان یکی از بزرگترین پروژه‌های عمرانی کشور است که با هدف تأمین آب مورد نیاز صنایع و کشاورزی این استان در حال اجرا است. این پروژه از استان کرمان آغاز شده و پس از عبور از استان‌های یزد و اصفهان به این استان می‌رسد. طول این خط لوله ۷۸۰ کیلومتر است و در ۲۴ نقطه با حضور ۱۴ پیمانکار در حال تکمیل است. 🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen