eitaa logo
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
18.5هزار دنبال‌کننده
778 عکس
403 ویدیو
7 فایل
عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱 https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 رمان به قلم‌ زهرا حبیب اله #لواسانی جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم کپی از رمان حرام تبلیغ👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2009202743Ce5b3427056
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) من اونروز بخاطر خودزنی‌ها و کتکی که به زنداداشم زدم باعث سقط بچه‌ی اون شدم این چندمین باریه که بچم سقط میشه... من دارم تاوان مرگ اون بچه‌رو پس می‌دم شاید هیچ وقت نتونم بچه‌دار بشم فقط هم بخاطر کشتن اون بچه‌ست... و دوباره صدای هق‌هق گریه‌م بلند شد در میان گریه و ناله و نفرین خودم یاد همون پرونده افتادم خدای من زینب اون‌شب بهم اشاره کرد که داداشم مدارکی آماده کرده حتما به خاطر همون فیروز خان اون نقشه رو کشید و در مورد بابام و کشته شدن براتعلی دروغ گفت و طوری وانمود کرد من دختر واقعی اون خونواده نیستم تا با این بهونه منو از خونوادم و بخصوص داداش نریمانم دور کنه تا دستش بهمون نرسه زنداداشم زینب درست حدس زده بود اون تصادف هم دقیقا ساختگی بود فیروز برای بدست آوردن اون پرونده و مدارک جون داداسمو به خطر انداخت و اون بلا رو سرش آورد خدایا ازدواجم با نیما چه تبعات فاجعه‌باری برای من و خونواده‌م داشته... همینطور به خودم لعنت میفرستادم که با صدای یاالله گفتن حاج علی به خودم اومدم چند تقه‌ای به در خورد و بعد هم خاله تو درگاه در نمایان شد و پشت سرش حاج علی... هردو ازم مژدگونی خواستند حاجی گفت که منصوره به هوش اومده اما وضعیت مهره‌های کمرش بدتر از قبله برای همین باید اورژانسی عمل بشه اما من میتونم تا چند ساعت دیگه مرخص بشم... با یادآوری اتفاقات دیشل برگشتن به خونه‌ی مادربزرگ اونم در حالی که منصوره باید بیمارستان بمونه برام مثل یه کابوس وحشتناک می‌مونه اما من که نمی‌تونم تا ابد اینجا موندگار بشم... شاید بهتر باشه از حاج علی بخوام برام ماشین بگیره تا به سمنان و خونه‌ی پدریم برگردم کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) اما پس منصوره خانم چی؟ اون بعد از عمل بیشتر از قبل به مراقبت نیاز داره انصاف نیست تو این شرایط رهاش کنم از طرفی نمی‌دونم خونواده‌م پذیرای من هستند یا نه... فکر کردن به اون پرونده‌ای که زینب ازش دم می‌زد هم باعث وحشتم می‌شه نریمان که بخاطر ازدواجم با نیما ازم کینه داشت و برام پرونده درست کرده بود تا من رو همدست پدرشوهرم نشون بده با فوت بابا که بیشتر باهام دشمنی داره پس اصلا به صلاحم نیست فعلا به خونه برگردم چقدر دلتنگ بابامم... دلتنگ مامانم چقدر احساس بی‌کسی بده... خداروشکر تا قبل از تاریکی هوا مرخص شدم و به کمک دوست صمیمی مادربزرگ که این روزا خاله صداش می‌زدم و خونواده‌ش به خونه برگشتم بین راه حاجی برام گفت که آقا محمد براش تعریف کرده و گفته اون روز سر مزار بی‌بی نا‌خواسته در بین مهمونا صدای دونفرو شنیده که داشتند در مورد یه زن و اینکه چطور به سراغش برن حرف می‌زدند اونم برحسب وظیفه دنبالشون رفته تا سر از کارشون در بیاره اما بین راه با یه موتوری تصادف می‌کنه ودرگیر اون موصوع میشه و اون ر دونفرو گم می‌کنه و بعد از چند ساعت به اداره می‌ره قبل از اینکه به خونه‌ی مادربزرگ برسیم همسر حاج علی با لبخند و لحنی مهربون من رو مخاطب قرار داد _دخترم در غیاب منصوره بهتره به خونه‌‌ی ما بیای...با حاجی هم صحبت کردم ایشونم همین نظرو دارن... نذاشتم‌ ادامه‌ی حرفش رو بزنه _ نه تروخدا... من همینجوریشم خیلی شرمنده‌ی شماهام خیلی معذب میشم نمی‌تونم بیشتر ازین مزاحمتون بشم اجازه بدن خونه‌ی بی‌بی بمونم ... _اگه خدای نکرده کسی بیاد سراغت چی؟ کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
❗ترک انواع مواد مخدر و سیگار«در کمتر از 30 روز»😍😍 ⭕بدون درد و خماری و بستری شدن ⭕بدون نیاز به غیبت از محل کار ⭕️ایجاد بی میلی شدید در هفته اول ⭕با بیش از 17,600 نفر درمانجو 🔔جدیدترین روش ترک مواد مخدر و سیگار با ایجاد بی میلی شدید در هفته اول جهت مشاوره رایگان فرم زیر رو پر کنید🙂👇 https://formafzar.com/form/ijtgv راه مستقیم ارتباط با متخصص 😍👇 @Dr_sohbatloo لینک کانال ما😊👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3166634317Cb937d4e063
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۶۶۰ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) دیشبم‌ شانس آوردی که مادرجان حالش بهتر شده بود و اصرار کرد حاجی بیارش پیش شما و منصوره خانم... حاجی از پشت فرمون ادامه داد _آره اتفاقا آقا محمد رو هم توی خیابون دیدیمش گویی چند تا سوال از شما داشت برای همین که همراهمون اومد... همینکه سر کوچه رسیدیم چندتا از همسایه‌های بی‌بی رو تو کوچه دیدیم که گفتن سروصدای مشکوک از توی خونه میاد محمد از بالای در داخل حیاط پرید و در رو باز کرد اگه دیر می‌رسیدیم معلوم نبود آخرش چی می‌شد... شما هم جای دختر ما نیاز نیست معذب باشی بی‌بی اونقدر گردن ما حق داره که حالا بخاطرشون بخوایم یه مدتی مراقب عروسشون باشیم... ازینکه من رو عروس بی‌بی خطاب کرد دلم قنج رفت برای منی که این روزا خیلی احساس غربت می‌کنم این حرف بهم قوت قلب داد و ادامه داد _اگه ناراحت نمی‌شین همگی امشب مهمون شما باشیم.. با شرمندگی سر تکون دادم _اختیار دارید خونه‌ی بی‌بی متعلق به دوستان باصفاشونه‌.. خیلی هم لطف بزرگیه در حق من... ماشین رو که جلوی در خونه‌ی بی‌بی پارک می‌کرد خاله با تعجب پرسید _اون‌ طیبه نیست؟اینجا چیکار می‌کنه؟ عروسش فورا جواب داد _بله خودشه... مگه این بنده خدا تازه آب مروارید چشمش رو عمل نکرده بود پس الان اینجا چکار می‌کنه؟ حاجی جواب داد _لابد خبر دیشب رو به گوشش رسوندن نگران منصوره خانم شده ماشین رو روبروی خونه پارک کرد کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۶۶۱ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) خانم میانسالی که از سن و سال و تیپش میشه فهمید طیبه خانمه و روی یه چشمش گاز استریل چسب شده جلو اومد و با خاله و عروسش سلام و احوالپرسی کرد و با بغض احوال منصوره رو پرسید همون لحظه خانمی که همراهش بود و تقریبا بهش می‌خورد چهل و پنج ساله باشه جلو اومد و همزمان که با بقیه احوالپرسی می‌کرد دستش رو روی شونه‌ی مادرش گذاشت _مادرجان مراقب باش اشک نریزی خودت شنیدی دکترت چی گفت ما ختم بی‌بی نیومدیم که چشمای تو آسیب نبینه حالا به خاطر زنداداش بدترش نکنی... و بعد رو به بقیه پرسید _خیالمون راحت باشه الان حالش بهتره؟ و بدون اینکه منتظر جواب بقیه باشه نگاهش روی من ثابت موند _این عروس فیروز‌ِ؟ بخاطر این اون بلا رو سر زنداداشم آوردن؟ اشک روی گونه‌ش لغزید _خونواده‌ی ما تا کی باید بخاطر قوم و خویش بودن با اون مرد باید تاوان پس بده؟ طرز نگاه و حرف زدنش باعث شد حس غربتم بیش از پیش بشه... خانم حاج علی کلید خونه رو از خاله گرفت و در رو باز کرد اول به مهمونها تعارف کرد و بعد هم از من خواست وارد بشم وقتی همه داخل خونه شدند خانم حاج علی توی اتاق برام جا انداخت و ازم خواست کمی استراحت کنم بهم گفت بهتره فعلا جلوی چشم طیبه خانم و دخترش نباشی این بندگان خدا خیلی از پدرشوهرت زخم خوردند تورو هم نمی‌شناسن و نمیدونن زمین تا آسمون با اون آدم توفیر داری... فکر می‌کنن یه آدم طماع خودخواه مثل اونی که اوموی آرامش رو از خودشون و عروسشون بگیری... یوقت حرفی می‌زنن که ناراحت می‌شی فعلا بگیر بخواب مادرشوهرم و حاجی همه چیز رو براشون توضیح بدن کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
به مناسبت عید سعید فطر رمان نهال آرزوها تخفیف خورد و شما می‌توانید اشتراکی کل رمان رو با ۳۰ هزار تومان دریافت کنید شماره حساب👇👇 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و باقی مونده پارتها تا پایان رمان رو دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234
به مناسبت عید سعید فطر رمان حرمت عشق تخفیف خورد و شما می‌توانید اشتراکی کل رمان رو با ۳۰ هزار تومان هزار تومان دریافت کنید شماره حساب👇👇 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و باقی مونده پارتها تا پایان رمان رو دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۶۶۲ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) وقتی سوتفاهمی که نسبت به تو براشون ایجاد شده برطرف شد بعدش بیا پیش بقیه... بغضم رو فرو خوردم اما اشک از چشمم جاری شد نه... ممنون من فعلا همینجا راحتترم... ازشون خجالت می‌کشم _تو چرا عزیزم؟ تو که در رفتارهای غلط پدرشوهرت نقشی نداشتی در مورد اتفاق دیشب هم تو بی‌تقصیری... خودت هم دیشب یه قربانی بودی دکتر گفت اگه خوب استراحت کنی و استرس رو از خودت دور کنی احتمال اینکه بچه‌ت سقط نشه زیاده با خوشحالی لب زدم _واقعا؟ _آره عزیزم... الانم من برم زشته مهمونا اون بیرون نشستن و تندی از پیشم بلند شد و بیرون رفت با خبری که شنیدم کامم شیرین شد... امیدی که در دلم جوونه زده لبخند رو به لبم مهمون کرد از اعماق وجود خوشحالم دستم رو روی شکمم گذاشتم _عزیز دلم... همه تلاشت رو می‌کنی که برام بمونی... معلومه مثل مامان و بابات بی‌وفا نیستی خودتم فهمیدی که به وجودت نیاز دارم آره عزیز دلم؟ با دست سالمم به قفسه‌ی سینه‌م کشیدم دنده‌هام درد می‌کنه دست و پای در رفته‌م درد میکنه خدا کنه تو موقع ترخیص منصوره خانم حالم بهتر بشه تا بتونم ازش پرستاری کنم نکنه مادرشوهرش اومده که ببرش؟ اگه ازینجا بره منم مجبور میشم که برم... خدایا چکار کنم؟ نمی‌دونم تاثیر داروهامه یا خبر خوبی که شنیدم آرامش رو مهمون وجودم کرده که خواب به چشمام هجوم اورده کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۶۶۳ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) زیر سرم رو مرتب کردم و چشمام رو بستم با شنیدن صدای غریبه‌ای چشم باز کردم اما روی جابجا شدن ندارم...کسی رو نمیتونم ببینم فقط صداهارو می‌شنوم دختر طیبه خانم یعنی خواهر ناتنی فیروز بالاسرم ایستاده و داره با یکی حرف می‌زنه... _این دختر هم زخم خورده‌ی اون حروم‌خوره _آره مادر دیدی که صغری چی گفت شوهرش اینو قال گذاشته و داشته به خارج فرار می‌کرده که لب مرز گرفتنش... اونا خانوادگی قالتاق هستند لابد این دخترم کس و کار نداشته که عروس فیروز شده و این مدتم اینجا مونده؟ اگه کس و کار داشت که قالش نمی‌ذاشتن لااقل می‌رفت پیش خونواده‌ش... دلم براش کبابه... _آره مادر جان بیا بریم بیرون تا بیدارش نکردیم... وقتی صدای بسته شدن در اومد اروم چرخیدم و سرجام نشستم دلم به حال خودم سوخت ببسن وضعیتم چی شده ‌که دوتا آدم بدبخت دیگه به من میگن بدبخت یه لحظه حس تنفر نسبت به نیما همه‌ی وجودم رو گرفت چقدر من بدبختم باوجودی که قبلا هم شنیدم نیما بدون من قصد فرار از کشور رو داشته ولی من هنوز هم دوستش دارم... الان که دیگه معلوم نیست پولی در کار باشه یا نه...اگه طبق گفته‌ی اون دوتا قلچماق دیشبی قانون همه‌ی اموال و املاک فیروز رو ازش بگیره که دیگه چیزی برای نیما نمی‌مونه... 📣📣 کامل شد😍 برای دریافت کل مبلغ ۵٠ هزار تومان به این شماره کارت واریز کنید 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و کل رمان رو یکجا دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234 کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
هدایت شده از قرارگاه جهادی شهید مفقودالاثر جبرائیل قربانی🌷
عزیزان دامادی ، ۲۰ روز دیگه میخواد عروسی کنه وضعیت مالی خوبی نداره. هر کاری کرده نتونسته پول جور کنه و چند قلم از وسایلی که از جهیزیه بر عهده‌ش بوده رو جور کنه. به خیریه ی ما اومده و درخواست کمک کرده. گفتن که انقدر عروسی رو عقب انداخته که زندگیش در خطر افتاده. یخچال ماشین لباس شویی، و اجاق گاز یه یاعلی بگید کمک کنیم دست این جون رو بگیریم هم از بهم خوردن زندگیش جلوگیری کنیم هم آبروش حفظ بشه اجرتون با جوان امام حسین حضرت علی اکبر علیه سلام به شماره حساب گروه جهادی شهدای دانش آموزی واریز کنید🙏🌷 بزنید رو کارت ذخیره میشه👇👇
6273817010183220
فیش واریزی رو برای این آیدی بفرستید🌹👇👇 @Mahdis1234 لینک‌قرار گاه گروه جهادی https://eitaa.com/joinchat/3165061169C62614d580a در ضمن این اجازه رو به گروه جهادی بدید تا احیانا اگر مبلغی اضافه‌تر جمع شد صرف کارهای خیر بکنه🌹
به مناسبت پیروزی ایران بر اسراییل تخفیف رمان نهال آرزوها همچنان ادامه دارد و شما می‌توانید اشتراکی کل رمان رو با ۳۰ هزار تومان هزار تومان دریافت کنید شماره حساب👇👇 6037701089108903 بانک کشاورزی لواسانی فیش رو برای این آیدی ارسال کنید و باقی مونده پارتها تا پایان رمان رو دریافت کنید🌹👇👇 @Mahdis1234
زیر چتر شهدا 🌹 🌱
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 #رمان_آنلاین_نهال‌آرزوها #قسمت_۶۶۴ به قلم #ک
🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺 🌺✨ 🌺 به قلم (ز_ک) خداروشکر طیبه خانم و دخترش نسبت به من دید مثبتی پیدا کردند اینو از حرفایی که بالاسرم می‌زدن به راحتی میشد درک کرد کمی در همون حال موندم تا اینکه خاله وارد اتاق شد و با دیدنم لبخند به لب جلو اومد _بیدار شدی؟ اولش که حرفای مارو باور نکردند اما بعدش که تلفنی با منصوره حرف زدند فهمیدند تو با فیروز و بچه‌هاش فرق داری... اگه دوست داری می‌تونی بیای بیرون... حاجی هم رفته تو حیاط و فعلا داخل نمیاد می‌تونی راحت باشی به همراه خاله وارد هال شدم طیبه خانم و دخترش با چهره‌ای که نمی‌شد فهمید دقیقا چه حسی نسبت بهم دارند نگاهم می‌کردند با تعارف خاله کنارشون نشستم با اسمی که طیبه خانم خطابم کرد با خجالت سرم رو بالا آوردم _عروسِ فیروز... نگاهی به چهره‌ش که معلومه زودتر از موعد گرد پیری روش نشسته انداختم... خاله فورا گفت _اسمش نهاله... سری تکون داد و دوبار اسمم رو با پسوند خانم به زبون آورد _نهال خانوم... امیدوارم اون فیروز و پسراش تا ابد تو زندان بمونن و بپوسن... اصلا اعدامشون کنن تا هم تو و هم یه ملت از شرشون خلاص بشن کپی حرام جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم @chatreshohada لینک پارت اول👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/63589 ✨🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺 🌺🌟 🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ 🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟🌺🌟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨