7.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تنها زمانی که تو طول تاریخ'
یه رهبر الهی لازم نبود
مردم رو تشویق کنه برای جهاد
این چهل سال بود
#بصیرت #امام_زمان
#حرف_خاص #شهید_رئیسی
#استاد_شجاعی#انقلاب_اسلامی
ᘜ⋆⃟݊•✿❅⊰•"•"•ᘜ⋆⃟݊•✿❅⊰•"•"
🌐 به کانال مداحی #چای_روضه بپیوندید
👇
☫ @chaye_rozeh
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آدم عاشق برای رسیدن به معشوقش هرکاری میکنه
#امام_زمان
#کلیپ_مهدوی
#استاد_محمودی
#پیشنهاد_دانلود
ᘜ⋆⃟݊•✿❅⊰•"•"•ᘜ⋆⃟݊•✿❅⊰•"•"
🌐 به کانال مداحی #چای_روضه بپیوندید
👇
☫ @chaye_rozeh
مداحی_آنلاین_نماهنگ_قرار_حدادیان.mp3
2.68M
توی تقویمای دنیا ببینیم یه روز انشاءالله
زیر یک جمعه نوشته ظهور بقیة الله
⏯ #استودیویی #امام_زمان
🎙 #محمد_حسین_حدادیان
😔 #جمعه_های_دلتنگی
ᘜ⋆⃟݊•✿❅⊰•"•"•ᘜ⋆⃟݊•✿❅⊰•"•"
🌐 به کانال مداحی #چای_روضه بپیوندید
👇
☫ @chaye_rozeh
4_5933635342493028734.mp3
16.88M
#مناجات توبه کنندگان با خداوند
🎙#محمود_معماری
🔻#صحیفه_سجادیه_جامعه
🎧قرائت #استودیویی #دعای ۱۸۲
※ «مناجات اول از مناجات های خمس عشر»
ᘜ⋆⃟݊•✿❅⊰•"•"•ᘜ⋆⃟݊•✿❅⊰•"•"
🌐 به کانال مداحی #چای_روضه بپیوندید
👇
☫ @chaye_rozeh
1_11530187722.mp3
5.34M
مستان همه افتاده و ساقی نمانده😔
#شهید_جمهور
#شهید_خدمت
#پادکست "آتش و مه"
#خادم_الرضا_سید_ابراهیم
ᘜ⋆⃟݊•✿❅⊰•"•"•ᘜ⋆⃟݊•✿❅⊰•"•"
🌐 به کانال مداحی #چای_روضه بپیوندید
👇
☫ @chaye_rozeh
هدایت شده از سردبیر سایت ضیاءالصالحین
🚨 پای صحبت دختران شهید موسوی
🔻 گفتن ناگفتههای زندگی شخصی یک بادیگارد؛
«بابا به دلیل ملاحظات امنیتی وقتی خانه بود در مورد کارش زیاد صحبت نمیکرد. ما فقط میدانستیم که هر جا رییسجمهور است پدر ما هم هست. زندگی بابا وقف خدمت بود. همیشه میگفت نظام جمهوری اسلامی قدرت اسلام در جهان را به نمایش گذاشته و خدمت به این نظام، خدمت به امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) است. برای همین بود که همیشه بیش از توانش خدمت میکرد واز قضا محافظ مسئولی خستگیناپذیر شده بود. از وقتی بابا محافظ آقای رییسی شد، خیلی کمتر ایشان را میدیدیم. بابا در طول شبانه روز ۳ ساعت بیشتر نمیخوابیدند. صبحها ساعت سه میرفتند سرکار و ۱۱ و ۱۲ شب برمیگشتند. اما همان موقع هم سرحال و بانشاط میآمد ما را دور خودش جمع میکرد.»
🔻🔻 ادامه 🔻🔻
هدایت شده از سردبیر سایت ضیاءالصالحین
🔻 چرا تلویزیون تصویرت را نشان نمیده بابا؟!
ریحانه سادات دختر دوم شهید: «شب آخر قبل از اینکه پدرم همراه رییس جمهور به آذربایجان برود کمی زودتر از همیشه به خانه آمد و دورهم نشستیم. گفتم بابا مگه شما سردار نیستی؟ چرا تصویرت را در تلویزیون نشان نمیدهند؟ چرا در اینترنت اسم و فامیل شما را میزنم تصویرت نیست؟ با طمانینهای به من نگاه کرد و گفت "نشون میده بابا!" یک روز بعد خبرشهادت بابا که آمد همه مردم ایران تصویر پدرم را دیدند و فهمیدند که سرتیم محافظت رییسجمهور شهید بابای مهربان من است!»
🔻 آخرهفتههای خانواده محافظ رییسجمهور چطور میگذرد؟
این خاطره بازی حال و هوای دختر ۶ساله را که تا آن لحظه سرگرم کودکانههایش بود عوض میکند و چشمهایش خیره به تصویر پدر، مثل ابر بهار میبارد. دخترها باباییاند و دخترهای ته تغاری باباییتر. فاطمه زهرا میگوید: «از وقتی بابا محافظ آقای رییسی شد، آخر هفتههای خانه ما آخر هفتههای بدون حضور بابا بود. سفرهای استانی رییسجمهور آخر هفتهها بود و بابا هم همیشه همراه ایشان. ما عادت کرده بودیم. چون خدمت به نظام، آرمان پدرم بود. حقیقتاً اذیت میشدیم. همهمان وابسته بابا بودیم اما نداشتیمش. دو خواهر کوچکم انقدر شبها بیدار میماندند تا بابا بیاید. پدرم نبود یا بهتر بگویم حضورش کم بود اما همانقدر هم با همه وجودش برایمان پدری میکرد.آخر هفتههای پرکار که میگذشت و او هیچوقت نبود، سعی میکرد یک روز وسط هفته کمی زودتر بیاید و با ما باشد.»
🔻 بابا و رییسجمهور به آرزویشان رسیدند:
پدرشان ارباًاربا شده. در این سه روز هزار بار آن لحظههای آخر بابا را تصویر کردهاند، هزار بار در دلشان مردهاند و زنده شدهاند اما صبورانه ایستادهاند و ریحانه سادات؛ دختر ۱۷ ساله میگوید: «بابا و رییسجمهور هر دو به آرزویشان رسیدند. وقتی شنیدم به شهدای این اتفاق عنوان شهید خدمت را دادند خیلی خوشحال شدم. بهترین عنوان بود. اما من حسرت خیلی چیزها به دلم مانده. نمیدانستم قرار است انقدر زود بابا را از دست بدیم. حسرت اینکه چرا بیشتر دست بابام را نبوسیدم.»
🔻 حسرت کربلا:
«از وقتی کلاس ششم بودم پدرم هر سال اربعین ما را به کربلا میفرستادند. نه فقط ما که بانی سفر دیگران هم میشدند و میگفتند ثواب زیارت شما برای من هم میشود. به جای من هم زیارت کنید. اما خودش حسرت به دل میماند و نمیتوانست با ما بیاید و میگفت من اینجا وظیفه دارم و باید باشم و کارهای مهمتری دارم. پدرم همیشه میگفت هر کسی هر جایی و هر موقعیت و پستی که هست باید صدش را بگذارد و خودش هم در محافظت از رییسجمهور صدش را گذاشت.»
🔻 ما دوبار یتیم شدیم:
«آن ساعتها و دقایق بسیاربسیار پر اضطراب بود. همه فامیل محبت کردند و آمده بودند کنار ما و تا صبح پای تلویزیون و اخبار بودیم. هی خبر میرسید ما امیدوار میشدیم. اما کمی بعد امیدمان ناامید میشد. همهمان تا لحظههای آخر امیدوار بودیم که پدرم و باقی همراهان زنده باشند. اما لحظهای که خبر شهادت را از تلویزیون اعلام کردند همه این دنیا و داشته و نداشتههایش روی سرمان خراب شد. این اتفاق برای پدرم توفیق بود چون همیشه میخواست شهید شود. اما دوری از چنین پدری که بهمعنای واقعی تکیهگاه کامل برای من و خواهرهایم بود و ستون فامیل خیلی سخت است. تلخی این غم برای ما دوچندان است. چون پدرمان سایهبهسایه رییسجمهور بود و ما ایشان را هم پدر معنویمان میدانستیم و با شنیدن خبر شهادت پدرم و آیتالله رییسی انگار دو بار یتیم شدیم.»
👇
🆔 ☫ @sardabir313 ☫