💚 #بسم_رب_شهدا
تو #جوشن_کبیر یه عبارتی هست:
" یا کٓریمٓ الصَّفْح "
یعنی خدا تو رو می بخشه و یه طوری #فراموش می کنه، انگار نه انگار که تو #خطایی رو مرتکب شدی!
اصلا هم به روت نمیاره!
اِقرار میکنم به #گناه و
بعید نیست
منکر شود #خدا و
بگوید
کجا؟!
چه بود؟!
#یاخیرحبیب_و_محبوب #ای_بهترین_عاشق_و_معشوق
#تو در #قدرت_مطلق #تواضع_مطلقی
و من کجا جویم
اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک
51.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚 #بسم_رب_شهدا
نمیدونم پی نوشت این کلیپ چی بنویسم...
فقط میدونم چهار یا پنج بار این فیلم و دیدم...
و بازم میخوام ببینم...
و بازم...
و بازم...
#شهیدحسین_محرابی ...
چی بنویسم از تو #حسین_محرابی ؟؟؟!!!
تو رو فقط میشه دید...
نمیشه تعریف کرد...
نمیشه تعریف کرد...
اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک
💚 #بسم_رب_شهدا
نیروهاش کم کاری کرده بودن،
دستور داد یکی یکی تو گِل ها سینه خیز برن،
یهو پشت سر بچه ها خودشم شروع کرد سینه خیز رفتن تو گِل ها،
بعد که ازش میپرسن دلیل کارت چی بود،
میگه همینکه به شماها گفتم سینه خیز برید،
با دیدن سینه خیز رفتن شما حال خوشی بهم دست داد،
دیدم اون حال کردنه برا من خوب نیست،
خودمم اومدم با شما سینه خیز برم تا نفسم رو بشکنم
#فرمانده_لشکر27_محمدرسول_الله
#حاج_احمدمتوسلیان
اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک
💚 #بسم_رب_شهدا
دو تا چیزو تو #دنیا خیلی #دوست داشت
یکی #موهاش
یکی #موتورش
قبل رفتن به #سوریه
#موهاش و از ته زد
#موتورش و هم #بخشید به #دوستش
#شهیدمحمدرضا_دهقان_امیری
#شهیددهقان_امیری #مدافعان_حرم
اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک
💚 #بسم_رب_شهدا
#ارومیه #بارون شدیدی گرفته بود
حیاط و خونه #پیرزنی رو گِل و آب کاملا گرفته بود،
رفته بود دست تنها گِل و آب و آشغال های حیاط رو داشت به سختی بیرون میبرد،
پیرزن هم تو همون وضع، هی #شهردار_ارومیه رو بسته بود به فحش،
که ای شهردار فلان ای شهردار بهمان
بی مسئولیت... بی فکر...
خبر نداری خونه شهروندان تو چه وضعیه و اینا...
اونم همزمان که سخت گرفتار تمیز کردن حیاط بود
هی می گفت آره بابا شهردار به درد نخوریه،
چیه این شهردار،
فلانه، بهمانه،
بیشتر فحشش بدین حقشه...
#شهردار_ارومیه_فرمانده_لشکر31_عاشورا_شهیدگمنام_مهدی_باکری 💚
اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک
💚 #بسم_رب_شهدا
در #طلاییه وقتی #زمین را می شکافتیم،
#پیکر #مطهر #شهیدی نمایان شد
که همراه او یک دفتر قطور اما کوچک بود،
شبیه دفتری که بیشتر #مداحان از آن استفاده می کنند،
برگ های دفتر به خاطر گل گرفتگی به هم چسبیده بود و باز نمی شد،
آن را پاک کردم،
به سختی بازش کردم،
بالای اولین صفحه اش نوشته بود: #عمه_بیا_گمشده_پیدا_شده !
( از #خاطرات #بچه های #تفحص #شهدا )
آنان که به #سرمستی ما #طعنه زنانند
بگذار #بمانند به #خماری که ز #ما #هیچ #ندانند
#شهیدگمنام #شهیدان_گمنام #شهدای_گمنام
اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک
💚 #بسم_رب_شهدا
#خط_مقدم #جبهه بود،
#گردان به #میدون #مین که رسید،
مثل همیشه قرار شد
تعدادی از #رزمنده ها
#برن و #معبر باز کنن...
چندتاشون #داوطلب شدن و #رفتند،
#او هم #رفت،
چند قدم که رفت، برگشت،
15 سال بیشتر نداشت،
یعنی #ترسیده بود؟!
خب! ترس هم داشت! ...
اما ...
نه ...
#پوتین هاشو
از پاهاش در آورد
و داد به یکی از بچه ها
و گفت:
تازه از گردان گرفتم، حیفه! #بیت_الماله...
#مرد #میدان_مین #شهیدگمنام #جبهه 💚
خدایا کاش فقط یکبار شنیده بودم: میدون مین! کیا داوطلبن؟! چندتا فدایی میخوایم، کیا هستن؟!
خوشا به حال #شهدا...
اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک
💚 #بسم_رب_شهدا
تو خونه با خانواده نشسته بودن که داد و بیداد از کوچه بلند شد،
که آهای دزد، دزد و بگیرید، موتور و برد،
#اِبرام پیِ صداها میاد بیرون،
می بینه یه نفر داشته موتور شوهرخواهرش و میبرده،
کلی هم زخم و زیل شده،
یهو برمیگرده به همه میگه اشتباه شده، دزدی نبوده، باهم آشناییم و فلان...
برمیداره همون آدم رو میبره بیمارستان با هزینه خودش دوا درمان میکنه،
براش شغل مناسب پیدا میکنه،
بعد باهاش رفیق میشه،
میبره مسجد و با واسطه یکی از بازاری ها براش شغل خوب و حلال دست و پا میکنه...
آره... #داش_ابرام ما همچین #عارفی بود...
و اگر مقامی هست به نام #فنا_فی_الله ، به خود خدا قسم که #ابرام نیست و محو و حل بود در این #مقام ...
#شهیدگمنام #ابراهیم_هادی
اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک
💚 #بسم_رب_شهدا
همه منتظر بودند ببینند حال مادر شهید چطور می شود،
بی تاب می شود ؟
گله ای ، حرفی ...
اما مادر مصطفی چیزی نگفت،
و محکم ایستاده بود،
پرسیدند حالا شما چه می کنید ؟!
به علیرضا نوه اش اشاره کرد
و گفت :
« مصطفای دیگری تربیت می کنم »
#شهیدهسته_ای #دانشمندهسته_ای #شهیدمصطفی_احمدی_روشن #شهیداحمدی_روشن
#مادرشهید
اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک
💚 #بسم_رب_شهدا
اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک
💚 #بسم_رب_شهدا
داشتم برای نماز ظهر وضو می گرفتم،
دستی به شانه ام زد،
سلام و علیک کردیم،
نگاهی به آسمان کرد و گفت :
علی ! حیفه تا موقعی که جنگه شهید نشیم،
معلوم نیست بعد از جنگ وضع چی بشه،
باید یه کاری بکنیم،
گفتم مثلا چی کار کنیم؟!
گفت دوتا کار ؛
اول!!! خلوص!!!
دوم!!! سعی و تلاش!!!
#شهیدغلامحسین_افشردی با نام #جهادی #حسن_باقری #نابغه_جنگ
#شهیدحسن_باقری #استراتژیست_نظامی
اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک
💚 #بسم_رب_شهدا
یک لحظه متوجه شدم #سردار قسمتی از غذایش که از قبل جدا کرده بود را در گوشه کاغذی ریخت،
تعجب کردم و به خودم گفتم سردار غذا رو کجا میبره؟!
گفتم شاید غذا را برای کسی میخواد،
اما دیدم #ابو_وهب به سمت مرغی میرود که پایش شکسته و نمیتواند به دنبال غذا بگردد،
#شهیدهمدانی غذا را در نزدیکی مرغ ریخت و مرغ هم شروع به خوردن کرد...
( خاطره از بچه های #مدافع_حرم )
#سردارحسین_همدانی #سرلشکر_حسین_همدانی #مدافعان_حرم #دفاع_مقدس 💚
اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک