eitaa logo
چله توسل به شهید نوید🌷🕊
17.3هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
331 ویدیو
6 فایل
#شهید_نوید_صفری: 🚩بدانید هرکه چهل روز عاشورا بخواند و ثواب آن را هدیه بفرستد،حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم و اگر نه درآخرت برای او جبران کنم. ✨شروع چله: 25 آذر ✨پایان : 4 بهمن @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مداحی و روایت شهید مدافع حرم نوید صفری از شهادت همرزمش، شهیدسعیدعلیزاده ...🕊🌹 📲شهید نوید صفری ↙️ @chele_shahidnavid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩متن کامل زیارت پرفیض عاشورا صلے‌الله‌علیڪ‌یا‌اباعبدللھ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلفــَرَج🤲 📲شهید نوید صفری ↙️ @chele_shahidnavid
soleimani.mp3
8.4M
👆 🚩 هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام نوید صفری 🎙با نواے آسمانی شهید حاج قاسم سلیمانی 🔰امام باقرع میفرمایند: اگرمردم میدانستند زيارت امام حسين علیه السلام چه ارزشی داردازشدت شوق وعلاقه میمردند .... «وحشتناك ترين لحظه زماني است كه انسان را در سرازيري قبر ميگذارند» 🔹شخصي نزد امام صادق(ع) رفت و گفت: من از آن لحظه ميترسم. چه كنم؟ امام صادق (ع) فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان. آن فرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟! امام صادق فرمود: مگر در پايان زيارت عاشورا نميخوانيد، اللهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورود؟ يعني خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من كن. 🔸زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين (ع) در آن لحظه به‌فريادتان برسد. 📲شهید نوید صفری ↙️ @chele_shahidnavid
1_4162691993.mp3
6.25M
🚩زیارت عاشورا (همراه با روضه) 🌷ثواب آن هدیه به ارواح مطهر چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام نوید صفری «لبیک یاحسین جانم» صلے‌الله‌علیڪ‌یا‌اباعبدللھ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلفــَرَج بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍسلام‌الله‌علیها‌ 📲شهید نوید صفری ↙️ @chele_shahidnavid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چله توسل به شهید نوید🌷🕊
🌹#مدافع_عشق #قسمت_دوازدهم ❤ #هوالعشـــق ❣❤️❣❤️❣❤️❣ پتو را ڪنار میزنم، چشمهایم را ریز و به ساعت ن
🌹  دستم را.روی سینه ام میگذارم. هنوز بشدت میتپد.فاطمه ڪنارم روی پله نشسته و زهراخانوم برای آروم شدن من صلوات میفرستد. اما هیچ کدام مثل من نگران نیستند! بخودم که آمدم فهمیدم هنگام دویدن و بالا آمدن از پله هاشالم افتاده و تو مرا با این وضع دیده ای!!! همین آتش شرم به جانم میزد!! علےاصغروشالم را از جلوی در حیاط مےاورد و دستم مےدهد. شالم را سرم میڪنم و همان لحظه تو با مردی میانسال داخل می آیـے... علےاصغرهمین ڪه اورا میبیند بالحن شیرین میگوید: حاچ بابا!! انگار سطل آب یخ روی سرم خالے میڪنند😐 مرد با چهره ای شکسته و لبخندی که که لابه لای تارهای نقره ای ریشش گم شده جلو مےاید: _ سلام دخترم! خوش اومدی!! بهت زده نگاهش میکنم بازم گند زدم!!! آبروم رفت!!! بلند میشوم،سرم را پایین میندازم... _ سلام!!...ببخشید من!..من نمیدونستم که.. زهراخانوم دستم را میگیرد! _ عیب نداره عزیزم! ما باید بهت میگفتیم که اینجوری نترسی!!حاج حسین گاهـے نزدیڪ اذان صبح میره روی پشت بوم برای نماز..وقتی دلش میگیره و یاد همرزماش میفته! دیشبم مهمون یکی از همین دوستاش بوده.فک کنم زود برگشته یراست رفته اون بالا😊 باخجالت عرق پیشانی ام را پاک میکنم، بزور تنها یڪ ڪلمه میگویم: _ شرمنده...‌😢 فاطمه به پشتم میزند: _ نه بابا!منم بودم میترسیدم!! حاج حسین با لبخندی که حفظش کرده میگوید: _ خیلے بد مهمون نوازی ڪردم! مگه نه دخترم!! وچشمهای خسته اش را بمن میدوزد. ❣❤️❣❤️❣❤️❣ نزدیک ظهراست گوشه چادرم را با یک دست بالا میگیرم و با دست دیگر ساڪم را برمیدارم. زهراخانوم صورتم رامیبوسد _ خوشحال میشدیم بمونی!اما خب قابل ندونستی!😊 _ نه این حرفا چیه؟؟دیروزم ڪلـے شرمندتون شدم😔 فاطمه دستم رامحکم میفشارد: رسیدی زنگ بزن!! علےاصغر هم باچشمهای معصومش میگوید:خدافس آله👶 خم میشوم و صورت لطیفش رامیبوسم.. _ اودافظ عزیزخاله خداحافظـے میڪنم، حیاط راپشت سرمیگذارم و وارد خیابان میشوم. تو جلوی در ایستاده ای ،کنارت که می ایستم همانطور که به ساکم نگاه میکنے میگویـے: خوش اومدید...التماس دعا قرار بود تو مرا برسانے خانه عمه جان. اما ڪسـے ڪه پشت فرمان نشسته پدرت است. ❣❤️❣❤️❣❤️❣ یڪ لحظه ازقلبم این جمله میگذرد. .... وفقط این کلمه به زبانم می آید: محتاجیم...خدانگهدار ✍ ادامه دارد ... 📲شهید نوید صفری ↙️ @chele_shahidnavid
🌹 چند روزی خانه عمه جان ماندگار شدم در این مدت فقط تلفنـے با فاطمه سادات در ارتباط بودم! عمه جان بزرگترین خواهرپدرم بود و من خیلـے دوستش داشتم. مادرم بلاخره بعد از پنج روز تماس گرفت... صدای گوشخراش زنگ تلفن گوشم را ڪر میڪند. بشقاب میوه ام را روی مبل میگذارم و تلفن را برمیدارم. _ بله؟ _ . _ مامانـےتویـے؟؟...ڪجایـےشما!خوش گذشته موندگارشدی؟ _ . _ چراگریه میڪنـے؟؟ _ . _ نمیفهمم چےمیگیـــــ.... _ . صدای مادرم درگوشم میپیچد! بابابزرگ...مرد! تمام تنم سرد میشود! اشڪ چشمهایم را میسوزاند! بابایـے...یاد ڪودڪـے و بازی های دسته جمعـے و شلوغ ڪاری درخانه ی باصفایش!... چقدر زود دیرشد. حالت تهوع دارم! مانتوی مشڪےام را گوشه ای از اتاق پرت میڪنم و خودم را روی تخت میندازم . دوماه است ڪه رفته ای بابابزرگ! هنوز رفتنت را باور ندارم! همه چیز تقریبا بعد از چهلمت روال عادی بخودگرفته! اما من هنوز...😔 رابطه ام هرروز با فاطمه بیشترشده و بارها خود او مرا دلداری داده. باانگشت طرح گل پتویم را روی دیوار میڪشم و بغض میڪنم😢 چندتقه به در میخورد. _ ریحان مامان؟! _ جانم مامان!..بیاتو! مادرم بایڪ سینـے ڪه رویش یڪ فنجان شکلات داغ و چند تکه کیک که در پیش دستـے چیده شده بود داخل می آید. روی تخت مینشنید و نگاهم میڪند. _ امروز عڪاسـے چطور بود؟ مینشینم یک برش بزرگ ازکیک را در دهانم میچپانم و شانه بالا میندازم! یعنـے بد نبود!😒 دست دراز میکند و دسته ای از موهای لخت و مشڪےام را ازروی صورتم کنار میزند. باتعجب نگاهش میڪنم: چقدیهو احساساتی شدی مامان😐 _ اوهوم!دقت نکرده بودم چقدر خانوم شدی! _ واع...چیزی شده؟!😓 _ پاشو خودتو جم و جورڪن، خواستگارت منتظره ما زمان بدیم بیاد جلو!.و پشت بندش خندید کیک به گلویم میپرد به سرفه میفتم و بین سرفه هایم میگویم... _ چی...چ...چی دارم؟ _ خب حالا خفه نشو هنو چیزی نشده که! _ مامان مریم تروخداا...من کہ بهتون گفتم فعلاً قصد ندارم😠 _ بیخود میکنی!پسره خیلیم پسر خوبیه! _ عخی حتماً یه عمر باهاش زندگی کردی _ زبون درازیا بچه! _ خا کی هس این پسر خوشبخت!؟ _ باورت نمیشه...داداش دوستت فاطمه! باناباوری نگاهش میکنم! یعنـے درست شنیدم؟ گیج بودم . فقط میدانستم که . ✍ ادامه دارد ... 📲شهید نوید صفری ↙️ @chele_shahidnavid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⬆️چند مورد از حاجت روایی اعضای محترم کانال از توسل و هدیه زیارت عاشورا به شهید والامقام 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ان شاءالله همه بزرگوارانی که در این چهل روز به شهید عزیز متوسل میشوند حاجت روا و عاقبت بخیر باشند آیدی خادم الشهدا؛ @hasbiallah2 📲شهید نوید صفری ↙️ @chele_shahidnavid