فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشقم سید علی♥️♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سایت مقام معظم رهبری بعد از مناظره دیشب این قطعه تصویری را منتشر کرد
🔹رهبر انقلاب:
شهید سلیمانی نرمافزارِ مقاومت را و الگوی مبارزه را به ملّتها تعلیم کرد، به ملّتها سرایت داد، در ملّتها رایج کرد؛ اینها خب نقشهای خیلی مهم و بسیار حسّاسی است؛ لذاست که ایشان به معنای واقعی کلمه، یک شخصیّت برجسته و یک چهرهی قهرمانیِ اسلامی است.
♦️همه با هم دعای فرج را برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) قرائت میکنیم
🔹و برای آمدنش دست به دعا برمیداریم
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
🔰#چله_دعای_فرج
🌤#روز_نهم
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
🌸بسم ربّ الشّهداء و الصّدّیقین🌸
🌷صلیاللهعلیکیااباعبدالله🌷
📖وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ
5⃣ پنجمین چله
《کانال چله توسل به شهید نوید》
🌤🌺🌿
🖇امروز #چهارشنبه 13 تیر ماه
🔰#روز_نهم از چله بافضیلت زیارت، عاشورا هدیه به چهارده معصوم(ع)
❣و روح پاک و مطهر شهید والامقام نوید صفری
به نیت سلامتی و فرج آقا امام زمان(عج) و حاجت روایی اعضای محترم کانال
🕊🕊🕊
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
شهید نوید صفری در کنار مزار شهید مدافع حرم رسول خلیلی🌸
شهدای مدافع حرم🕊🌹
#رسول_خلیلی✨
#نوید_صفری✨
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو کجا و ... 🌸 ♥️
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
🚩متن کامل زیارت پرفیض عاشورا
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
🚩متن کامل زیارت پرفیض عاشورا
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
soleimani.mp3
8.4M
#فایل_صوتی👆
🚩#روز_نهم
#چله_زیارت_عاشورا
هدیه به چهارده معصوم(ع)
و شهید والامقام نوید صفری
🎙با نواے آسمانی شهید حاج قاسم سلیمانی
🔰امام باقرع میفرمایند:
اگرمردم میدانستند زيارت امام حسين علیه السلام چه ارزشی داردازشدت
شوق وعلاقه میمردند ....
«وحشتناك ترين لحظه زماني است كه انسان را در سرازيري قبر ميگذارند»
🔹شخصي نزد امام صادق(ع) رفت و گفت: من از آن لحظه ميترسم. چه كنم؟ امام صادق (ع) فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان. آن فرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟!
امام صادق فرمود: مگر در پايان زيارت عاشورا نميخوانيد، اللهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورود؟
يعني خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من كن.
🔸زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين (ع) در آن لحظه بهفريادتان برسد.
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
1_4162691993.mp3
6.25M
🚩زیارت عاشورا
(همراه با روضه)
🌷ثواب آن هدیه به
ارواح مطهر چهارده معصوم(ع)
و شهید والامقام نوید صفری
«لبیک یاحسین جانم»
#استودیویی
#فوق_العاده
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج
بحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
#توسل
#کرامات
#حاجتروایی
🌷بزرگوارانی که با توسل و یا هدیه زیارت عاشورا به شهید عزیز نوید صفری حاجت گرفتند و یا کراماتی از ایشون دیدند برای بنده ارسال کنند تا در کانال قرار بدهم
خادم الشهدا؛ @hasbiallah2
@chele_shahidnavid
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
با عرض سلام خدمت شما مدیر محترم و زحمتکش و دوستان عزیز کانال هرچند یکم طولانی ولی میخواهم از معجزه شهید نوید صفری عزیز برای شما بگم
ماه رمضان امسال روز چهارشنبه بعد از ظهر ساعت ۲ من یک مرتبه به دلم افتاد که برم بهشت زهرا ، پسر من که سرباز هست و روز چهارشنبه روز استراحتش بود با زبان روزه خوابیده بود صداش کردم گفتم محمد جان منو میبری بهشت زهرا گفت مامان خستم سر ظهر الان نمیشه با زبان روزه
روز چهارشنبه چه بهشت زهرایی فردا میریم گفتم نه همین الان همین امروز.. خودم هم نمیدونستم این همه اصرار برای چیه چندین بار گفتم محمد جان عجله کن میخوام برم بهشت زهرا به هر حال محمد آماده شد ما حرکت کردیم به سمت بهشت زهرا
در مسیر چند مرتبه به من گفت مامان بریم امامزاده صالح، بریم شاه عبدالعظیم گفتم نه فقط بریم بهشت زهرا گفت آخه چی شده مگه؟ چرا اصرار میکنی؟ با بابا میرفتی بابا که بود
گفتم نه میخوام با شما برم بعد به شوخی گفتم اصلاً شهید نوید مرا میخواند میخوام برم بهشت زهرا ، به هر حال رسیدیم بهشت زهرا مزار شهدای گمنام زیارت کردیم و به سمت مزار شهید پلارک حرکت کردیم
دختر خاله من که فردیس کرج زندگی میکنه دیدم با همسر و دو فرزند کوچکش انجا خیلی ناراحت ودلخور و دل شکسته ایستاده
بعد از احوال پرسی ازش سوال کردم چرا اینقدر ناراحت ودلخور هستی؟
گفت من چله شهید نوید صفری راگرفته بودم امروز آخرین روز بود دوست داشتم آخرین زیارت عاشورا را سر مزار ایشان
بخوانم الان با زبان روزه واین دوتا بچه از کی ما داریم می گردیم و پیدا نمی کنیم
من هم ناراحت شدم اصلا چون چهارشنبه هم بود سر ظهر یک چند نفری بیشتر در بهشت زهرا نبودند و کسی آدرس درست حسابی بلد نبود
گفتم خوب پس الان فهمیدم چرا من به پسرم اصرار میکردم و می گفتم بدو بدو ما باید سریع بریم بهشت زهرا چون شهید نوید عزیز نمی خواست شما ناراحت بشید
نا گفته نماند که محمد بهشت زهرا وشهدا را به خوبی می شناسند وتقریبا هر هفته برای مراسم میره و دخترخاله و خانواده اش را سوار ماشین خودمان کردیم وهر جایی را که دوست داشت و آرزویش را داشت بردیم و زیارت دادش نوید هم رفت و از هم خدا حافظی کردیم
و در پایان محمد گفت تا حالا راهنمای زائر به این خوبی دیده بودید؟ گفتیم نه ولی شهید صفری نشانمان داد
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕ حمایت همسر شهید مهدی باکری از آقای جلیلی
#سعید_جلیلی
#انتخابات
#توییت استاد علیرضا پناهیان:
جلیلی به عنوان یک رئیسجمهور آگاه و مقتدر همان است که در مناظره آخر به ویژه بیانیه پایانی، خود را نشان داد.
او میتواند حماسه بیافریند و حق مردم را از سیاستبازان بگیرد.
در مابقی مناظرهها بیشتر شبیه یک استاد دانشگاه مهربان بود که میخواست ثابت کند برای هر مشکلی راهحلی وجود دارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☄️ شما به اندازهی نقشی که در ساخت آینده دارید؛
در قیامت ، محشور میشوید!
نه مقدار عملی که در حال، انجام میدهید!
حواستان به انتخابتان باشد!
#کلیپ | #استاد_شجاعی
چله توسل به شهید نوید🌷🕊
#یک_فنجان_چای_با_خدا #قسمت_شانزدهم .....چندمتر بیشتر به محل تجمع نمانده بود که ناگهان به عقب کشیده
#یک_فنجان_چای_با_خدا
#قسمت_هفدهم
بازهم باران…و شیشه های خیس..
زل زده به زن،بی حرکت ایستادم:(این زن کیه؟؟)و عثمان فهمید حالِ نزارم را،
نمیدانم چرا،اما حس کسی را داشتم که برای شناسایی عزیزش، پشت در سرد خانه،میلرزد...
عثمان تا کنار میز،تقریبا مرا با خود میکشید،آخه سنگ شده بودند این پاهای لعنتی...
زن ایستاد...دختری جوان با چهره ایی شرقی و زیبا...موهایی بلند،و چشم و ابرویی مشکی،درست به تیرگی روزهایی که سپری میکردم...
من رو به روی دختر...
و عثمان سربه زیر،مشغوله بازی با فنجان قهوه اش؛کنارمان نشسته بود... چقدر زمان،کِش می آمد...
دختر خوب براندازم کرد..سیره سیر.. لبخند نشست کنار لبش،اما قشنگ نبود. طعنه اش را میشد مزه مزه کرد: (خیلی شبیه برادرتی..موهای بور.. چشمای آبی..انگار تو آب و هوای آلمان اصالتتون،حسابی نم کشیده) چقدر تلخ بود زبانِ به کام گرفته اش... درست مثله چای مسلمانان...
صدای عثمان بلند شد:(صوفی؟؟!!) چقدر خوب بود که عثمان را داشتم...
صوفی نفسی عمیق کشید:(عذر میخوام.اسمم صوفیه..اصالتا عرب هستم،قاهره...اما تو فرانسه به دنیا اومدم و بزرگ شدم.
زندگی و خوونواده خوبی داشتم..
درس میخووندم،سال آخر پزشکی...دو سال پیش واسه تفریح با دوستام به آلمان اومدم و با دانیال آشنا شدم... پسر خوبی به نظر میرسید.زیبا بود و مسلمون، واما عجیب...هفت ماهی باهم دوست بودیم تا اینکه گفت میخواد باهام ازدواج کنه...جریانو با خوونوادم در میون گذاشتم اولش خوشحال شدن.اما بعد از چند بار ملاقات با دانیال، مخالفت کردن،گفتن این به دردت نمیخوره...انقدر داغ بودم که هیچ وقت دلیل مخالفتشونو نپرسیدم..شایدم گفتنو من نشنیدم..خلاصه چند ماهی گذشت،با ابراز علاقه های دانیال و مخالفهای خوونواده ام.تا اینکه وقتی دیدن فایده ایی نداره، موافقتشونو اعلام کردن.
و ما ازدواج کردیم درست یکسال قبل)
حالا حکم کودکی را داشتم که نمیداست ماهی در آب خفه میشود،یا در خشکی...او از دانیال من حرف میزد؟؟؟یعنی تمام مدتی که من از فرط سردرگمی،راه خانه گم میکردم، برادرم بیخیال از من و بی خبریم، عشقبازی میکرد؟؟ اما ایرادی ندارد... شاید از خانه و فریادهای پدر خسته شده بود و کمی عاشقانه میخواست... حق داشت....
دختر جرعه ایی از قهوه اش را نوشید:
(ازدواج کردیم...تموم...نمیتونم بگم چه حسی داشتم...فکر میکردم روحم متعلق به دوتا کالبده...صوفی و دانیال یه ماهی خوش گذشت با تموم رفتارهای عجیب و غریب تازه دامادم. که یه روز اومدو گفت میخواد ببرتم سفر،اونم ترکیه...دیگه رو زمین راه نمیرفتم..سفر با دانیال..رفتیم استانبول اولش همه چی خوب بود اما بعد از چند روز رفت و آمدهای مشکوکش با آدمای مختلف شروع شد...وقتیم ازش میپرسیدم میگفت مربوط به کاره...بهم پول میداد و میگفت برو خودتو با خرید و گردش سرگرم کن.. رویاهام کورم کرده بود و من سرخوشتر از همیشه اطمینان داشتم به شاهزاده زندگیم... یک ماهی استانبول موندیم...خوش ترین خاطراتم مربوط به همون یه ماهه،عصرا میرفتیم بیرون و خوشگذرونی...تا اینکه یه روز اومد و گفت بار سفرتو ببند...پرسیدم کجا؟؟ گفت یه سوپرایزه...و من خام تر از همیشه..موم شدم تو دست اون حیوون صفت)
✍ ادامه دارد ....
📲شهید نوید صفری
#چلهی_زیارتعاشورا ↙️
@chele_shahidnavid