eitaa logo
چله توسل به شهید نوید🌷🕊
17.8هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
309 ویدیو
5 فایل
#شهید_نوید_صفری: 🚩بدانید هرکه چهل روز عاشورا بخواند و ثواب آن را هدیه بفرستد،حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم و اگر نه درآخرت برای او جبران کنم. ✨شروع چله: 25 آذر ✨پایان : 4 بهمن @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷بزرگوارانی که با توسل و یا هدیه زیارت عاشورا به شهید عزیز نوید صفری حاجت گرفتند و یا کراماتی از ایشون دیدند برای بنده ارسال کنند تا در کانال قرار بدهم خادم الشهدا؛ @hasbiallah2 @chele_shahidnavid 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 اعضای محترم کانال⤵️ سلام وقت بخیر فیلم شهید نوید صفری گذاشته بودید اشکمو درآوردید شنیده بودم که شهیدصفری گفتن اگر کسی برام چهل روز زیارت عاشورا بخونه حاجتش را از خدا میگیرم و اگه نشد اون دنیا جبران میکنم شب نیت کردم که از فرداش زیارت عاشورا بخونم برای حاجتی که یکسال انتظارش میکشیدم.. فرداش قبل از اینکه چله ی زیارت عاشورا شروع کنم حاجتمو گرفتم😭😭😭 🔸🌿🔸🌿🔸🌿🔸🌿🔸 سلام ممنون از شما 💐 من دومین چله از شهید نوید صفری رو برداشتم و روز دوم چله حاجت دلم رو داد و مشکلم حل شد ان شاالله همگی به حاجت دلشون برسن 🤲 اینم بگم شهدا واقعا زنده هستند من هر وقت با عکس شهدا صحبت می کنم در عمل جوابم رو میدن خدا روشکر که هستن ❤️ یا علی 📲شهید نوید صفری ↙️ @chele_shahidnavid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥺 میگن آرامش بخش ترین موسیقی دنیاست این ۱۵ ثانیه و تا ۹۵٪ استرستون کم میشه... 💔 📲شهید نوید صفری ↙️ @chele_shahidnavid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چله توسل به شهید نوید🌷🕊
#یک_فنجان_چای_با_خدا #قسمت_بیست_و_هشتم احساسِ احتمالیِ عثمان، اصلا مهم نبود. من از تمام دنیا یک بر
چقدر،دلم خنده های بلند و بی مهابایش را میخواست. از همان هایی که بعد از جوکهای بی مزه اش،به خنده وادارم میکرد. در میان عکسها هر چه به جلوتر میرفتم چشمهای دانیال سردتر و صورتش بی روحتر میشد. در عکسهای عروسی، دیگر از دانیال من خبری نبود. حالا چهره ی مردی؛ بوران زده با موها و ریشهایی بلند و بد فرم، خاطرات اولین کتک خوردنم را مرور میکرد. کاش دانیال هیچ وقت خدا را نمیشناخت. و ای کاش  نشانیِ خانه ی خدا را بلد بود تا پنجره هایش را به سنگ میبستم. در آخرین خاطرات ثبت شده از برادرم در استانبول، دیگر خبری از او نبود. فقط مردی بود غریبه، با ظاهری ترسناک و صدایی پرخشم، که انگار واژه ی خندیدن در دایره لغاتش هیچ وقت نبوده!بیچاره صوفی... پس دانیال، عاشقِ صوفی بوده. اما چطور؟؟ مگر میشود عشق را قربانی کرد؟ و باز هم بیچاره صوفی.. در آن لحظات، دلم فقط برادر میخواست و بس...عکس ها و دوربین را روی میز گذاشتم. چرا نمیتوانستم گریه کنم؟ کاش اسلوبش را از مادر می آموختم. عصبی و سردرگم، پاهایم را مدام تکان میدادم. چرا عثمان حواسش به همه چیز بود؟ دستم را فشار داد: (هییییس.. آروم باش.) صوفی یکی از عکسها رو برداشت و خوب نگاهش کرد:(بعد از گرفتن این عکس، نزدیک بود تصادف کنیم. حالا که گاهی نگاش میکنم، با خودم میگم ای کاش اون اتفاق افتاده بود و هردومون میمردیم.) نفسش عمیق بود و گلویش پر بغض:(مادربزرگم همیشه میگفت،به درد رویاهات که نخوری... گاهی تو بیست سالگی ،گاهی تو چهل سالگی..  میری تو کمای زندگی! اونوقته که مجبوری دست بذاری زیر چونت و درانتظارِ بوقِ ممتده نفسهات، با تیک تاک ساعت همخونی کنی.. و این یعنی مرگِ تدریجیِ یک رویا..) نگاهش کردم. چقدر راست میگفت و نمیداست که من سالهاست، ایستاده مُرده ام. و خوب میدانم، چند سالی که از کهنه شدنِ نفسهایت بگذرد، تازه میفهمی در بودن یا نبودنت، واژه ایی به نام انگیزه هیچ نقشی ندارد..و این زندگیست که به شَلتاق هم شده، نفست را میکشد.. چه با انگیزه.. چه بی انگیزه.. تکانی خوردم:(خب.. بقیه ماجرا؟) مکث کرد:(اون شب بعد از کلی منت در مورد بهشتی شدنم، اومد سراغم. درست مثله بقیه ی مردها.. انگار نه انگار که یه زمانی عاشقم بود. یه زمانی زنش بودم. یه زمانی بریدم از خوونوادم واسه داشتنش...اون شب صدایِ خورد شدنم رو به گوش شنیدم.خاک شدم.. دود شدم.. حس حقارت از بریده شدنِ دست و پا، دردناکتره. نمیتونی درک کنی چی میگم.. منم نمیتونم با چندتا کلمه و جمله، حس و حالمو توصیف کنم. اون شب تو گیجی و مستیش؛ دست بردم به غلافِ چاقویِ  کمریشو، کشیدمش بیرون. اصلا تو حال خودش نبود. چاقو رو بردم بالا، تا فرو کنم تو قلبش. اما...اما نشد...نتونستم.. من مثله برادرت نبودم؛ من صوفیا بودم.. صوفی!) ترسیدم...به پوزخنده نشسته در گوشه ی لبش خیره شدم:(رفت.. گذاشتم که بره.. خیلی راحت منو.. زنشو.. کسی که میگفت عاشقشه، سپرد به مشتری بعدی.. میتونی بفهمی یعنی چی؟؟ نه!نمیتونی..) به صورتم چشم دوخت...دستی به گلویش کشید:(اون شب جهنم بود.. نه فقط واسه من. واسه همه زنها..فردا صبح، اون عروس و داماد که شب قبل مراسمشونو به پا کرده بودن؛ اومدن وسط اردوگاه و با افتخار و غرور اعلام کردن که برای رضای خدا از هم جدا شدن و واسه رستگاری به جهاد میرن.مرد به جهادِ رزم و زن به جهاد نکاح!!! داشتم دیوونه میشدم. اصلا درکشون نمیکردم. اصولشون رو نمیفهمیدم... هنوز هم نفهمیدم...تو سر درگمی اون عروس و سخنرانی هاش بودم که یهو صدای جیغ و فریادی منو به خودم  آورد. سربازها دو تا دخترو با مشت و گلد با خودشون میاوردن. پوشیه ها از صورتشون افتاد. شناختمشون. دو تا خواهر ۱۶ و ۱۸ ساله اوکراینی بودن. تو اردوگاه همه در موردشون حرف میزدن. میگفتن یک سال قبل از خونه فرار کردن و یه نامه واسه والدینشون گذاشتن که ما میریم واسه جهاد در راه خدا. ظاهرا به واسطه ی تبلیغات و مانور داعش روی این دو تا خواهرو نامه اشون، کلی تو شبکه های مجازی سرو صدا کرده بودن و جذب نیرو..) خندید.. خنده اش کامم را تلخ کرد. طعمی شبیه بادامِ نم کشیده: (دخترای احمق فکر کرده بودن، میانو معروف میشنو خونه و ماشین مفت گیرشون میاد و میشن مقربِ درگاهِ خدا... اما نمیدونستن اون حیوونا چه خوابی واسه دخترونه هاشون دیدن...چند ماهی میمونن و وقتی میبینن که چه کلاه گشادی سرشون رفته؛ پا به فرار میزارن که زود گیر میوفتن. سربازهای داعش هم این دو تا رو به عنوان خائن و جاسوس آوردن تو اردوگاه تا درس عبرتی شن واسه بقیه!اتفاقا یکی از اون سربازا، برادرت دانیال بود.... باورم نمیشد که دانیال بتونه یه دختر بچه رو اونطور زیر لگدش بگیره. وحشتناک بود.. با تموم بی رحمی و سنگدلی کتکشون میزد. طوری که خون بالا می آوردن و التماس میکردن که تمومش کنه... ✍ ادامه دارد .... 📲شهید نوید صفری ↙️ @chele_shahidnavid
انگار هزاران سوزن در معده ام فرو میکردند. باورم نمیشد چیزایی که میگفت، شرحِ حالِ دانیالِ دل نازک من باشد... (فرمانده یه جوون فرانسوی بود که میگفت مسلمونه..اما نبود..یعنی من مطمئن بودم که نیست چون شبهایی که میومد سراغم،یه زنجیر به گردنش داشت که یه صلیب بزرگ و زیبا ازش آویزون بود. البته میتونم قسم بخورم که اکثر اون مردها اصلا مسلمون نیستن چون بیشترشون، یا نشان داوود دارن یا صلیبِ مسیح...و خیلی هاشون اصلا عرب نیستن. مخصوصا فرمانده هاشون که آمریکایی و آلمانی و فرانسوی وچچنی و برو تا الی آخر هستن..عربهایی ام که اونجان معمولا اهل عربستان سعودین.عربستان کمک چشم گیری بهشون میکنه.از اسلحه و تفنگ گرفته تا دخترای خوشگل واسه هرزگی...ترکیه هم تا حد زیادی؛ این حیوونها رو تامین میکنه به خصوص که اجازه رفت و آمد از مرزهاش و فروش نفت رو به داعش میده... روی اکثر اسلحه ها و جعبه مهمات و اجناس خوراکی که میومد مارک کشورهای عربستان و آمریکا و ترکیه بود...اینایی که میگم، نشنیدماا..با چشم دیدم.حالا بگذریم..کجا بودم؟؟ آهان.. یکی از سرباز رفت سراغِ خواهر کوچیکه که بیهوش، پخش زمین بود. میخواست واسه سلاخی بسپردش دستِ دانیال که فرمانده دستور ایست داد. رفت بالا سر دختره و با چشمای کثیفش خوب براندازش کرد. چهره اشو یادمه، دخترِ لَوَندی بود. بعد در کمالِ گستاخی گفت:(حیفه چنین دختر زیبایی در خدمتِ جهاد و مبارزین نباشه و فرزندی شجاع و دلیر تقدیمِ این راه نکنه...ببریدش برای معالجه. به خدا قسم که به خاطره جهاد از جانش گذشتم تا رسول الله در اون دنیا شفیعم باشه..) خندید...کوتاه و پر تمسخر:(خدا.. خدایی که بی خیالِ همه شده.. خدایی که پا رو پا انداخته و فقط داره تماشا میکنه..خدا کجا بود؟؟ خیلی سخت گذشت.. خیلی.. دانیال دیگه انسان نبود.. حالا عینِ یه ماشین آدم کشی، سر میبرید و جون میگرفت.. یه کم که زیر نظر گرفتمش،فهمیدم تو ارودگاه و چند جای دیگه به بچه های کوچیک آموزش میده.. بچه های کوچیک میدونی یعنی چی؟؟ یعنی از دو ساله گرفته تا ده، دوازده ساله.. میدونی برادرت چی یادشون میده؟؟ اینکه چجوری سرببرن.. دست قطع کنن.. تیر خلاص بزنن.. شکنجه بدن..) به معده ام چنگ زدم.. دردش امانم را بریده بود. عثمان با دهانی باز و گیج مانده رو به صوفی کرد:( این بچه ها از کجا میان؟ آخه یه بچه ی دو ساله از جنگ و خونریزی چی میفهمه؟) صوفی سری تکان داد:( شما از خیلی چیزا خبر ندارین...این بچه ها یه تعدادشون از پرورشگاههای کشورهای مختلف میان..یه عده اشونم از همون حرومزاده های متولد شده از جهاد نکاحن...فکر میکنی بچه هایی که از این به اصطلاح جهاد متولد میشن رو چیکار میکنن؟؟ میبرن شهربازی و براشون بستنی میخرن؟؟ نخیر...این بچه ها با برنامه به دنیا میان و باید به دردشون بخورن.. تو هر اردوگاهی؛ مکانهای خاصی برای نگهداری و آموزش این بچه ها وجود داره..این طفلی ها از یک سالگی با اسلحه و چاقو، بزرگ میشن.. با تماشای مرگ و جون دادنِ آدمها قد میکشن..من به چشم دیدم که چجوری یه پسر بچه ی شش ساله در کمال نفرت و خشم، تیر خلاصی تو سر چهارتا مرد مسلمون خالی کرد..این بچه ها ابلیس مطلقن..خوده  خوده شیطان..) عصبی بود خیلی زیاد و با حرصی فرو خورده به چشمانم زل زد:( و برادر تو یکی از اون همون مربیاست که شیطان تربیت میکنه.. دانیال یه جانیِ  بالفطره ست.. ) در خود جمع شدم.. درد بود و درد.. انگار با تیغ به جانِ معده ام افتاده بودند.. نفس کشیدن برایم مساوی بود با چنگال گرگ رویِ تمام هستی ام.. دست مشت شده ام را روی معده ام فشار دادم. صدای نگران عثمان تمرکزم را بهم میزد:( سارا.. سارا جان.. چت شده آخه تو دختر.. بلند شو بریم پیش دکتر) اما من نمیخواستم.. من فقط گرسنه ی شنیدن بودم.. باید بیشتر میدانستم. دستم را بالا بردم:( خوبم عثمان.. خوبم) کمی سرم را کج کردم:(صوفی ادامه بده..) عثمان عصبی شد :(سارا تمومش کن.. حالت خوب نیست.. بذار واسه یه وقت دیگه..) اما عثمان چه از حالم میدانست؟؟؟ تازه فهمیده بودم که بی خبری، عینِ خوش خبریه:( صوفی بگو..) عثمان دندانهایش را روی هم فشار داد و نگاهی تند روانه ام کرد. صوفی بی خیال از همه چیز ادامه داد: (هیچی.. به اندازه ی یک قطره از همه بارونهای باریده؛ امید داشتم.. امید به اینکه شاید دانیال تظاهر میکنه و حالا پشیمونه...اما نبود... اینو وقتی فهمیدم که واسه کشتنِ بچه های شیعه و مسیحی تو مناطق اشغال شده تو سوریه داوطلب میشد و با اشتیاق واسه اون سربازهای کوچیک از خون و خونریزی میگفت. دانیال دیگه به دردِ مردن هم نمیخورد، چه برسه به زندگی.. و من دود شدم. برادرت حتی انگیزه مرگ رو از هم من گرفت..)   ✍ ادامه دارد .... 📲شهید نوید صفری ↙️ @chele_shahidnavid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با یک نفس تمام جهنم شود بهشت گویند اگر جهنمیان یک صدا «حسین» 👌 ذکر «یاحسین» برای نجات از آتش جهنم! 📲شهید نوید صفری ↙️ @chele_shahidnavid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️همه با هم دعای فرج را برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) قرائت میکنیم 🔹و برای آمدنش دست به دعا برمیداریم الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلفــَرَج🤲 🔰 🌤 📲شهید نوید صفری ↙️ @chele_shahidnavid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸بسم ربّ الشّهداء و الصّدّیقین🌸 🌷صلی‌الله‌علیک‌یا‌اباعبدالله🌷 📖وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ 5⃣ پنجمین چله 《کانال چله توسل به شهید نوید》 🌤🌺🌿 🖇امروز 21 تیر ماه 🔰 از چله بافضیلت زیارت، عاشورا هدیه به چهارده معصوم(ع) ❣و روح پاک و مطهر شهید والامقام نوید صفری به نیت سلامتی و فرج آقا امام زمان(عج) و حاجت روایی اعضای محترم کانال 🕊🕊🕊 📲شهید نوید صفری ↙️ @chele_shahidnavid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مے‌گفت:وقتے‌استغفار‌مے‌ڪنیم حواسموݧ‌باشہ‌براے‌چے‌استغفارمے‌ڪنیم باتوجہ‌باشہ‌...آنقدرباید‌اݪتماس‌ڪنیم‌ واݪتجا‌طلب‌بخشش‌ڪنیم‌تا‌خداوند‌بپذیره حرفاش‌خیلے‌بہ‌دݪ‌مےنشست✨ چوݧ‌ا‌ز‌عمق‌جانش‌برمیومد... گاهے‌میگفت: یا أَبانا إِستغفرلنا ذنوبنا إِنا کنا خاطئیݧ شهید❤️ 📲شهید نوید صفری ↙️ @chele_shahidnavid
کرامت شهدا به راستی آسمان هم که باشی باز در منتهای حضورت ، مرواریدهای درخشان کهکشانی را طلب می کنی و محال است خودت را جدای از این همه خواستن بدانی . بی شک شهید مظهر وارستگی و خلوص است و مگر نه این که در ذره ذره وجودش ،عشقی نهفته بود که او را تا نا منتهاترین نقطه ی اوج آسمان ها کشاند ؟! پس چرا از آن سوی وادی اَیمَنی که در آن جایگاهی ابدی یافته است ، نظاره گر ماست ؟! چون زندگی فراتر از نگاه ساده و زمینی و پر زرق و برق ماست و او می‌داند و آگاه است که ما چگونه مسیر را نا متعارف و بیهوده طی می کنیم . به همین دلیل حضورش را به ما می نمایاند تا متوجه وضعیت موجود باشیم . این شهید است که اگر نیم نگاهی به ما داشته باشد از گذرگاهی چنین سخت ، می توانیم سالم بگذریم چرا که دست عنایت و توجه او در پناه تابش انوار الهی هدایتگر ماست . هر شهید که نامش را بر زبان می آوری ، نکوداشتی است بر یک نیکی ، بر یک رفتار سالم ، بر یک اندیشه والا و یک خدمت ارزنده . پس تا می توانی از عنایت شهدا غافل مشو . 📲شهید نوید صفری ↙️ @chele_shahidnavid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩متن کامل زیارت پرفیض عاشورا صلے‌الله‌علیڪ‌یا‌اباعبدللھ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلفــَرَج🤲 📲شهید نوید صفری ↙️ @chele_shahidnavid
soleimani.mp3
8.4M
👆 🚩 هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام نوید صفری 🎙با نواے آسمانی شهید حاج قاسم سلیمانی 🔰امام باقرع میفرمایند: اگرمردم میدانستند زيارت امام حسين علیه السلام چه ارزشی داردازشدت شوق وعلاقه میمردند .... «وحشتناك ترين لحظه زماني است كه انسان را در سرازيري قبر ميگذارند» 🔹شخصي نزد امام صادق(ع) رفت و گفت: من از آن لحظه ميترسم. چه كنم؟ امام صادق (ع) فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان. آن فرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟! امام صادق فرمود: مگر در پايان زيارت عاشورا نميخوانيد، اللهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورود؟ يعني خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من كن. 🔸زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين (ع) در آن لحظه به‌فريادتان برسد. 📲شهید نوید صفری ↙️ @chele_shahidnavid
1_4162691993.mp3
6.25M
🚩زیارت عاشورا (همراه با روضه) 🌷ثواب آن هدیه به ارواح مطهر چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام نوید صفری «لبیک یاحسین جانم» صلے‌الله‌علیڪ‌یا‌اباعبدللھ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلفــَرَج بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍسلام‌الله‌علیها‌ 📲شهید نوید صفری ↙️ @chele_shahidnavid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا